سرش را به شانه جان تکیه داد.
+دلم سکس کامل میخواد.
_منظورتو واضح تر بگو.
صدای فیلم با زبانی بیگانه هنوز هم می امد. جان بی صبرانه منتظر جوابش ماند.
+فکر کردی من مثل تو با ادبم و از گفتنش خجالت میکشم؟
_پس با صراحت بهم بگو چی میخوای.
در دلش گفت اگر باز هم جان طفره برود روی همین کاناپه انقدر درونش خواهد کوبید که واقعا باسنش نیازمند بخیه باشد!
+یعنی نمیخوام رابطه مون مثل این مدت باشه. بلدم خودارضایی کنم هرچند وقتی تو انجامش میدی بیشتر حال میده.
لبهایش را به گوش جان چسباند و با شهوت ادامه داد.
+میخوای منو بفاک بدی؟ مجبورت نمیکنم تاپ باشی ولی..
دستهای جان باسنش را چنگ زدند و حرفش نیمه رها شد. ییبو بیشتر به او چسبید و لگنش را روی پایین تنه ش تکان داد. کلماتش بی اختیار با سرعت بیشتری از دهانش خارج شد و تقریبا دیگر صبری در وجودش نبود.
+اههه جان واقعا دلم میخواد وقتی داری به پروستاتم میزنی تو بغلت بی حال بشم! بیا همینجوری انجامش بدیم.
جان دیگر نمیتوانست جلوی حرفهای ییبو دوام بیاورد. جوری که او نشسته بود و پاهایش از هم باز بود دسترسی کاملی به باسنش می داد. لبهایشان بهم چسبید و دست جان بی قرار زیر تیشرتش لیز خورد. انگشتانش روی بدن داغ ییبو کشیده میشد و زبانهایشان درگیر بوسه شد. ییبو خودش را به جان می مالید و عضو او هرلحظه سخت تر میشد.
لحظه ای جدا شدند تا تیشرت ییبو از تنش خارج شود و دوباره مشغول بوسیدن یکدیگر شدند. دست جان روی باسنش سرخورد و با پیدا کردن حفره ش انگشت وسطش را همانجا فشار داد. ناله ای از بین لبهای ییبو خارج شد و کمرش را به جلو حرکت داد .
جان دستش را از کش شلوار و باکسرش رد کرد و با فشار دادن حفره داغش کمی انگشتش داخل رفت . عجیب بود که عضلات ییبو با سرعت نرم شدند . جان با احتیاط انگشتش را هل داد و با حرکت دادن دو بند انگشت به طرفین ییبو ناله ای کرد و سرش را عقب برد. چشمان باریک شده ش را به جان دوخت. نفسهایش تند بود و مقطع گفت.
+میبینی بدنم ..تشنه توعه؟ میخواد تو رو بمکه داخل.. اههه.. جان خوبه. تکونش بده..
گونه های جان از شنیدن حرفهایش سرخ و داغ شد. وقتی کمی بیشتر انگشتش فرو رفت ییبو شانه هایش را چنگ زد.
+هسسس.. این فقط انگشتته.. خودت چه حسی بهم میدی؟
جان نیشخندی به پسرک همیشه هورنی ش زد و او را روی مبل خواباند. با یاداوری چیزی گفت.
_احیانا ژل یا روان کننده نیاوردی؟ البته وقتی با یه فیلم گی اومدی حتما اوردی!
+از جیب شلوار جینم بردار.
خواست خودش را لمس کند ولی جان دستش را پس زد.
_تحمل کن تا بیام.
+دیک خودمه هروقت بخوام بهش دست میزنم.
اخمی کرد و با تلاش مجدد برای لمس پایین تنه ش ، جان مچش را گرفت و دنبال خودش کنار جالباسی کشاند.
_میخواستم باهات مهربون باشم خودت نمیزاری. روان کننده رو دربیار.
ییبو از درد کمر لب پایینش را گاز گرفت و از جیب شلوار جین روان کننده ای رقیق و کاندوم دراورد. جان از پشت ، گردن و شانه هایش را میبوسید و حرارت بدن ییبو هرلحظه بیشتر میشد.
+بیا بگیرش.
_نگهشون دار.
اجازه نداد سمتش برگردد و ثانیه ای بعد شلوار و لباس زیر ییبو روی پاهایش افتاد. نفسهای داغ جان روی کمر و باسن ییبو پاشیده شد و او لرزید. جان پهلوهایش را با دو دست نگه داشته بود تا به او بفهماند حرکت اضافه ای نکند. گودی کمر و کمی بالا تر از شکاف باسنش را بوسید. ییبو ناخوداگاه پاهایش را بهم چسباند. جان نیشخندی زد و بعد بوسیدن یک طرف باسنش ، او را به سمت مبل برد.
ییبو را خواباند و از سیب گلو تا عضوش با بوسه هایی نزدیک هم طی شد. ییبو به خودش پیچید.
+انقد باهام بازی نکن.
بی توجه به حرف او عضوش را بوسید و ییبو نیم خیز شد. عضوش چندبار بین لبهای جان رفت و برگشت . پایینتر خزید. کشاله ران ییبو مقصد بعدی لبهایش بود. جان با نگه داشتن پایش، زبانش را به داخل ران های سفید او کشید.
ییبو موهای جان را چنگ زد و پایش ناخوداگاه به سمت بدنش جمع شد ولی چون او محکم از زانویش نگه داشته بود ، تغییر خاصی در موقعیت بوجود نیامد. کشاله ش را مکید و با درک نرمی آن قسمت ، دندانهایش همانجا فرو رفت.
صدای ناله های ییبو بلند شد و ساعدهایش صورتش را پوشاند.
+جاان.. نمیتونم تحمل کنم..
به خودش امد و دید روی هر دو ران ییبو هیکی گذاشته است. ییبو را به شکم چرخاند و با کشیدن باسنش به طرفین کمی حفره ش باز شد. شاید انقدر کوچک ، که حتی برای ورود مجدد انگشتش هم تنگ بود ولی جلوی چشمان پر از شهوت جان فقط سوراخی بود که باید زبانشان به آنجا ورود کند! به سرعت خواسته ش را عملی کرد و لبهایش دو طرف حفره قهوه ای روشن او چسبید.
با کشیده شدن زبانش روی حفره باسن ییبو، او کاملا خلع سلاح شد و با لذتی وصف ناپذیر از لمس مداومش ناله هایی کشیده سر داد. کمی بعد داغی زبان جان با روغن روان کننده نه چندان گرم جایگزین شد. با اینکه جان چند ثانیه روغن را در دستش نگه داشته بود تا گرم تر شود بازهم ییبو هیسی کرد .
روان کننده رقیق از روی حفره ش بین پاهایش سر خورد و ییبو با ناله ای قوسی به کمرش داد. جان انگشت وسطش را وارد کرد و با فاصله زمانی کم انگشت دومش هم به دیگری اضافه شد. ییبو نفس نفس زنان لبه ی مبل را بین مشتش میفشرد. دو انگشت بلند جان بین عضلات چربش به ارامی عقب و جلو میشد. باسنش را بلند کرد و همزمان به سمت انگشتان جان سراند.
+خوبه اههه ..
بلخره جان سکوتش را شکست با صدایی دورگه از شهوت گفت.
_بسه یا هنوزم میخوای آماده ت کنم؟
+بزار جای دیکت.. هممم.. تنگ باشه!
_پاشو همونجوری که میخواستی انجامش بدیم.
ییبو با حس خالی شدن درونش سریع برخاست و روی زانوهایش به جان که بعد دراوردن لباسها درحال نشستن گوشه مبل بود نزدیک شد.
پاهایش را دو طرف جان گذاشت. کاندوم را از دستش گرفت و کناری انداخت.
+لازم نیست.. اههه دیگه نمیتونم صبر کنم.
جان انتهای عضوش را گرفت تا به ییبو برای ورود کمک کند. با چشمان قرمزش به معشوقش خیره شد.
_اگه خیلی درد داشتی ادامه نده.
ییبو باشه ای گفت. با اینحال جان بعد چند بوسه و ورود چندسانتی عضوش ، کمرش را گرفت تا او با نشستن ناگهانی به خودش اسیب نزند. دیدن صورت سرخ ییبو و نفسهای تندش درحالیکه اخمی بین ابروانش دویده ، و حس فرو رفتن ارام ارام عضوش در حفره تنگ او لذتی بود که جان را تا اوج اسمان بالا برد.
ییبو کودکانه نالید.
+دردم میاددد
اشک از چشمش سر خورد و جان سریع از روی عضوش بلندش کرد.
_این پوزیشن برات سخته.. بریم رو تخت.
ییبو اهی کشید و خودش را روی جان تنظیم کرد و بیش از قبل رویش نشست. دستهایش پشتی مبل دوطرف سر جان را چنگ زدند . بدن جان با فشار عضلات ییبو از عرق خیس میشد. با اخمی بین ابروانش و نفسهایی سنگین گفت.
_اهه ییبو اگه درد داری..
+دارم از لذت می میرم!
ییبو گفت و روی تمام عضو جان نشست و با پاهایی که بی حس شده بود به سختی خودش را بلند کرد. جان کمرش را گرفت تا کمکش کند. با سرعت کم خودش را بالا و پایین میکرد و از بین لبهایش ناله ها و هذیان هایی شیرین شنیده میشد.
+جان.. اههه جان.. داره میخوره به پروستاتم.. دستتو ..اهههه.. بزار رو شکمم.. دیکت داخلمه! هاه الان می میرم..
سرش از لذت به عقب متمایل شد و فضای زیر گلویش جان را برای بوسه فرا میخواند. جان چند بار گلویش را مکید و عقب رفت. با دیدن صحنه تحریک آمیز بیرون ریختن پریکام ییبو ، کنترلش را از دست داد و کمرش را بلند کرد . ناله ی بلندی شنید و معشوقش درجا متوقف شد. نفس زنان گفت.
+یه بار دیگه.
خودش را بالا کشید و با پایین امدنش جان ضربه ای درونش زد. بدن ییبو به لرزه افتاد.
+خیلی.. عمیقه..
اشک های جدیدی بعد سریدن روی گونه هایش ، از چانه ش پایین افتاد.
+بیشتر..
_درد داری؟
+بیشتررر..
جان کمرش را همزمان با پایین امدن ییبو بالا میبرد و محکم درونش ضربه میزد. با گرفتن پهلوهایش به پایین امدن با شدت هدایتش میکرد. ییبو نتوانست بیش از چند ضربه را تحمل کند و به اغوش جان افتاد. جان کمی جابجا شد و حرکاتش را ادامه داد . صدای ناله های خفه ییبو به او میفهماند دارد کارش را درست انجام میدهد.
انگشتان ییبو شانه هایش را میخراشید و گردنش بین لبهای او مکیده میشد.
+جااان
کام داغ ییبو بعد فریاد زدن اسم جان ، روی شکم هردویشان ریخت. جان با تنگ تر شدن جای عضوش نالید.
_الان .. میام.
+داخلم بمون.
کمتر از یک دقیقه بعد با حرکات سریع، جان به ارگاسم رسید. نفس نفس زنان موهای ییبو را نوازش کرد. کمی در اغوش هم ماندند. جان خواست بلندش کند ولی ییبو تکان نخورد.
_پاشو.. پاهات فلج میشن.
ییبو با همان صدای بیحالش گفت.
+پایین تنه مو حس نمیکنم.. میتونی یه بار دیگه همونجا راست کنی؟
_اه دیوونه شدی؟
با ملایمت بلندش کرد و مایعی سفید رنگ از حفره باسن ییبو روی ران های جان ریخت. جان نفسش را بیرون داد . ییبو با چشمانی نیمه باز به صحنه ی ایجاد شده نگاه کرد.
+شیائوجان.. اگه من جات بودم .. یه بار دیگه این سوراخ اماده رو ، میکردم. لمسش کن و ببین چجوری برای دیکت باز میشه.
جان حین شنیدن حرفهای ییبو به لبهای پف کرده ش خیره شد. چرا شنیدن این جملات شهوانی و مستهجن از دهان ییبو ، چیزی از معصومتیش کم نمیکند؟ چطور او همزمان اغوا کننده و درعین حال پاک و بیگناه بنظر می اید؟ نگاهش در چشمان ییبو گره خورد و تنش از شنیدن باقی حرفهای او داغ شد.
+الان تو رو تا اعماق وجودم حس میکنم.. هرجام میسوزه یا درد میکنه منو یاد تو میندازه.. چطور سکس میتونه انقد عاشقانه و پر از معنی باشه؟
جان درحال بوسیدن لبهایش او را بین بازوانش به تخت برد. تن هایشان دوباره به هم پیچید و ییبو وقتی توانست چیزی بیشتر از صدای برخورد بدنشان بشنود خواننده زن درحال خواندن تیتراژ پایانی فیلم بود.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
LinJie _ Yizhan _ امتداد
ФанфикName : LinJie امتداد Couple Yizhan_ Verse Genre : slice of life _ Smut_ romance وانگ ییبو نوزده سالش شده و به پکن میره . عشقی رو تجربه میکنه که بقول مامانش درخشان ولی تیز و برنده ست ...:) هر دو لبه ی عشق رو میچشه... اون مرد هم همونقدر دوسش داره؟...