پارت 71 *

358 72 4
                                    

ییبو زبانش را روی لبهای سرخش کشید.
+جان گا.
شنیدن اسمش با آن پسوند باعث شد فاصله ی کم بینشان طی شود و لبهایشان بهم بچسبد.
دست ییبو در موهایش رفت و درحالیکه محکم او را میبوسید دست دیگرش گردنش را لمس میکرد.
بوسیده شدن توسط وانگ ییبو لطفی از بهشت بود که نصیب مرد خوش شانسی مانند جان شده بود.
جان پاسخ بوسه هایش را میداد . زبانش در دهان او رفت. ییبو زبانش را مکید و تکانی به کمرش داد که باعث شد پایین تنه شان به هم برخورد کند. جان بین بوسه هومی از لذت کشید و باسن ییبو را چنگ زد.
سرش را عقب برد و به صورت او نگاه کرد. میخواست بداند اجازه دارد بیش از پیش برود یا ییبو چیز دیگری میخواهد.
ییبو از لای چشمهای خمارش ، سوال جان را خواند. گفت.
+باید یه جوری بکنمت که تا اخر هفته بیفتی رو تخت ولی.. ولی نمیخوام باهات بخوابم!

جان نیشخندی زد و کمر ییبو را بیشتر به خودش چسباند. او مشخصا تحریک شده بود.
_فقط بهم بگو چی میخوای.. من در اختیار توام.
بدن ییبو بعد از سه سال بطور طبیعی و نه با قرص و دارو ، از شهوت پر شده بود. بین نیازهایی مختلف گیر کرد. نمیدانست باید مثل اولین رابطه هایشان روی جان بخزد یا غرق در لذت زیر او بلرزد.
اهسته گفت.
+نمیخوام باهات بخوابم..
چانه ی جان بین انگشتان ییبو فشرده شد.
+ولی خوب میشه اگه دهنتو بفاک بدم.
دستش را روی شانه جان گذاشت و به پایین هلش داد. جان بدون مخالفت جلویش زانو زد و عضوش را از روی شلوار بوسید. ثانیه ای بعد شلوار روی پاهایش افتاد.
_چرا باکسر نپوشیدی؟
کف دستش را با آب دهان خیس و الت ییبو را نوازش کرد. ییبو نگاهش میکرد. فقط لمسهای آشنای او و دیدنش از این زاویه که قبلا صدها بار دیده بود ، باعث میشد تنش داغ شود . موهای جان را در مشتش گرفت و سرش را به سمت عضوش برد.
+فرض کن از قبل برای این لحظه برنامه ریخته بودم.
وقتی عضوش تا نیمه در دهان جان رفت ، اهی از لذت کشید.
هیچکس ، حتی آن پسرک استریپر که در بار کار میکرد و به بلوجابهایش معروف بود نتوانست چنین لذتی به ییبو دهد.
+جاان.. بیشترم میتونی.

کمرش را جلو برد و عضوش تا انتها در دهان او رفت . ییبو نالید. جان با برخورد عضو او در ته گلویش عوق زد و سرفه ای کرد. اشکهایش از گوشه چشمش پایین افتاد با اینحال پیش قدم شد و دوباره و دوباره تا انتهای گلویش حسش کرد.
دستانش بین کشاله های ران ییبو حرکت میداد و هراز گاهی با احتیاط باسنش را لمس میکرد. ییبو موهای جان را بالای سرش بین انگشتهایش گرفته بود و دیکش را در دهان گرم او عقب و جلو میبرد.
+احح.. جان.. فقط تو میتونی اینکارو .. باهام بکنی..
جان از بلو جاب طولانی خسته شد و در حالیکه عضوش را با دستش میمالید سرفه ای کرد و زبانش را چندبار سر دیکش کشید. مایعی رقیق به ارامی خارج شد .
_تازه پریکامت اومد!
ایستاد و ییبو را به سوی تخت کشید. بلوز سیاهش را دراورد و به ییبو هم کمک کرد لباسش را دربیاورد. زنجیری در گردن ییبو دید که یا پلاک نداشت یا پلاکش چرخیده و پشت گردنش افتاده بود.
رویش خزید و درحالیکه لبهایش را میبوسید دستش را بالا و پایین کرد. از ذهنش گذشت ییبو از چه زمانی ارضا نشده که ارگاسمش انقدر طول کشیده؟

LinJie _ Yizhan _ امتدادМесто, где живут истории. Откройте их для себя