آهی کشیدم و پشت دستمو به پیشونیم مالیدم. سرم به شدت درد میکرد. انقد خسته بودم که میتونستم همینجا تو همین سر و صدا سرمو بزارم رو میز و بخوابم.
_ مگه نگفتی فردا کار داری؟ چرا نمیری یکم بخوابی؟النی یا ابروهای بالارفته پیشنهادشو گرفت سمتم.
نالیدم و کمی چرخیدم.
_ سرت تو کارت خودت باشه.شاتی که تو دستم بودو بالا دادم و برعکس گذاشتمش رو میز.
فردا صبح باید میرفتم سر کار و الان دو روز میشد که نخوابیده بودم. تنها کاری که توش تخصص داشتم پرت کردن چاقو و میخ بود. با این وضع احتمالا فردا تمرکز کافی نداشتم.النی به ساعت مچیش نگاه کرد.
_ ساعت دوعه. اگه الان بری شاید بتونی شیش ساعت بخوابی.سر تکون دادم. آب بینیمو بالا کشیدم و تو کاپشنم فرو رفتم. سرما رو استخونای پیر یه جور دیگه اثر میذاشت.
_ نح. الان دیگه ریسکش بالاست. ممکنه خواب بمونم.کسی روی صندلی کناریم نشست و با سر بهم اشاره کرد.
_ این یارو مشکلش چیه؟
حتی برنگشته بود نگام کنه. به گمونم تو همچین کلاب پر زرق و برقی زیادی توچشم بودم. فقط چون نزدیک بود میومدم.النی شونه بالا انداخت و لب کج کرد.
_ چیز خاصی نیست. زندگیش به گمونم.سست خندیدم. راست میگفت. پسر جوون برگشت سمتم. خندهم از دهن افتاد.
پوست رنگی و قشنگی داشت. مثل نون تست برشته شده با عسل بود. چشماش عسلی و روشن بودن و لبای برجستهای داشت. چند رگه بود ولی مال اینورا نبود.
_ اوه~ چه خوشگلی~!
کلمات با نفسنفس ازم درمیومدن.وقتی چهرهشو درهم کشید و عقب رفت متوجه چاک بزرگی رو ابروش شدم و دیدم که نصف ابروی دیگهش سفیده.
_ موزس؟چشماش درشت شدن و فحشی زیر لب داد. دستی به صورتش کشید و سریع ماسکشو کشید رو صورتش.
اونقدر لم داده بودم و پایین رفته بودم که نمیدیدم. ولی اگه این آدم همون موزس بود، مطمئن بودم یه تکهی بزرگ از موهاش هم سفیده.وقتی ماسکشو رو صورتش تنظیم کرد و نگاهی به النی انداخت، زیرچشمی منو زیر نظر گرفت.
یه ابرومو بالا بردم و سعی کردم کمی خودمو صاف کنم.
با چنان خصومتی بهم نگاه میکرد انگار دونستن اسمش گناهی بوده که مرتکب شدم.
_ چیه؟صداش پایین بود ولی انگار حنجرهش داشت از عصبانیت پاره میخورد.
_ یبار دیگه اسممو بگی میکشمت!!!النی دوباره برگشت سمتمون.
_ چی براتون بیارم؟پسر جوون مثل یه حیوون دردنده برگشت سمت النی و از بین فک قفل شده و پشت ماسک غرید: هرچی!
من شاتمو برگردوندم.النی چشمای درشتشدهشو از موزس گرفت و شات منو دید.
_ به تو چیزی نمیدم. برو خونه.نالیدم.
_ بیخیال!!!
YOU ARE READING
His attention
Fantasyخلاصه قبلی از دست رفت و یادم نیست چی بود. خلاصه اینکه: موزس، یه ولن خشن و وحشیِ شناختهشده در سطح جهان، خراب میشه سر لئو، یه بنده خدای خستهی بدون ویگر (قدرت ویژه). ____ نمیدونم کی تاپه ولی اینو میدونم که لئو ۳۹ و موزس ۲۳ سالشه. موزس یه روی سافت دار...