𝙢𝙮 𝙜𝙧𝙖𝙮 𝙬𝙤𝙧𝙡𝙙↲

★𝐩𝐚𝐫𝐭 9

•Pov hope•

🔞🔞

"تا میتونی خودتو خنک کن چون وقتی برسیم خونه فرصتش رو نداری بیبی "

اگه فکر کردین میخوام بگم مثل بچه مثبت ها متوجه حرفش نشدم باید بگم که اشتباه فکر کردین چون من کاملا فهمیدم منظورش چی بود
و خب‌..شاید باید بگم از حرفش خوشم اومد؟
شاید!

تقریبا پنج دقیقه طول کشید تا به خونه برسیم
وقتی وارد آسانسور شدیم خواستم یون رو ببوسم که بجای اینکه منو ببوسه فقط موهام رو ناز کرد

"باید صبر کنی تا برسیم خونه هوسوک"

"اما یون‌..فقط یه بوس ، یدونه! لطفا"

چشماش رو ریز کرد و بهم نگاه کرد
"باشه..فقط یدونه"

با خوشحالی روی نوک انگشتام وایسادم و بوسیدمش
کمی بعد با صدای باز شدن در آسانسور عین جن زده‌ها از یون جدا شدم و باهم سمت واحد رفتیم

در رو باز کرد و من همین که پامون رو داخل خونه گذاشتیم در رو بستم و توی بغل یونگی پریدم و پاهامو دور کمرش حلقه کردم
شروع به بوسیدنش کردم و اونم حین بوسه سمت اتاق خواب میرفت

روی تخت نشست و برای چند لحظه بوسه رو قطع کرد
دکمه‌های لباسمو باز کرد و تیشرتم رو پایین تخت انداخت
منتظر نگاهم کرد که سوالی سرم رو کج کردم
"هوسوکی دوست نداره پیراهن من رو در بیاره؟"

بدون اینکه لحظه‌ای دیگه منتظرش بزارم پیراهنش رو بیرون آوردم
من رو روی تخت گذاشت و شلوار خودش رو بیرون اورد

حالا لباس های قشنگی که تا چند لحظه پیش تنمون بودن هر کدومشون جایی روی زمین افتاده بودن

"هوسوکی بلاخره هیت شده..باید اذیتش کنم؟بهش سخت بگیرم یا آسون؟نظر خودش چیه؟هوم؟!

همینطور که این حرفا رو میزد بالا میومد و بلاخره روبروی من قرار گفت
"چطوری میخوایش؟"

با شنیدن این حرف آب دهنم رو قورت دادم آروم گفتم
"همیشه دوست داشتم..اولین بارم عاشقانه و وانیلا باشه"
"هوم..پس قراره امروز به آرزوت برسی!"

شروع به بوسیدنم کرد و دستاش هم بیکار ننشستن و شروع به نواز کردن عضلات شکمم کردن

خب..منم خواستم یکم از یون تقلید کنم..
دستام رو روی بازوش گذاشتم و توی دلم اندامش رو تحسین کردم

دستم از روی بازوش به شکمش سر خورد
شروع کردم به لمس کردن شکمش و برای بیشتر پایین رفتن تردید داشتم

یون وقتی اینو دید گفت
"هر جوری میخوای لمسم کن میخوام امروز هر کاری دوست داری انجام بدی"

این حرفش مثل یه اجازه برام بود پس دستم رو پایین تر بردم رو روی دیکش گذاشتم
با لمس کردنش حس خجالت خاصی داشتم و سریع دستم رو عقب کشیدم