𝑷𝒂𝒓𝒕 "𝟏𝟎"

234 17 9
                                    

بعد از انجام کارهای اداری فرودگاه ، همگی سوار ماشین شدیم و به سمت هتل راه افتادیم.
چند دقیقه ای گذشت که به هتل معروف عباسی رسیدیم و من به سمت رزرویشن رفتمو کلید اتاقارو تحویل گرفتم و رفتم سمت بقیه
پرنسا: خب ، همه ی اتاقا دو نفره هستن و تنها یه اتاق تک نفره داریم
جیمین: لطفا اون تک نفررو بده به نامجون
نامجون: چرا؟!
همه پسرا یکدفعه باهم گفتن
پسرا: چون خروپف میکنی
نامجون: او یس
من خندم گرفته بود و سعی می‌کردم خودمو کنترل کنم
پرنسا: خیلی خب پس این اتاق برای شما ، اینم کارتش
نامجون: مرسی
پرنسا: خب کیا جفت میرن تو یه اتاق؟
جیمین: خب منکه یقینا با دوست دخترم میرم
جیهوپ: منم که با شوگا میرم
تهیونگ: منم با جین میرم
نامجون: تو و جونگ کوکم تو یه اتاق باشین
پرنسا چشماش اندازه یه کاسه شد و با تعجب گفت
پرنسا: چییییییی؟! آخه..
تهیونگ: آخه و اما نداریم ، مطمئن باش مکنمون پسر خوبیه
پرنسا: من بخاطر اینش نمیگم. خودم میدونم پسر خوبیه
جیمین: خب پس دیگه حرفی نمیمونه. پیش به سوی اتاقا
همگی به سمت محوطه راه افتادیم که من یکدفعه پیرهن دیلیارو کشیدم و آوردمش پیش خودم که اون با تعجب بهم خیره شد
دیلیا: چته وحشی؟!{با صدای نسبتا بلند}
پرنسا دستش رو جلوی دهن دیلیا گذاشت
پرنسا: هیشششش
دیلیا که نفس کم آورده بود با سرش گفت پرنسا دستش رو برداره که پرنسا دستش رو برداشت
دیلیا: دیوونه ای؟ چرا جلو دهنمو میگیری اخه؟!
پرنسا: چون داشتی عربده میزدی
دیلیا نفسش رو کلافه بیرون داد
دیلیا: کارتو بگو
پرنسا: دیلیا لطفا برو جیمین رو راضی کن من و تو بریم تو یه اتاق ، اونم با جونگ کوک بره
دیلیا: حرفشم نزن. من میخوام پیش دوست پسرم باشم
دیلیا کمی از پرنسا فاصله گرفت و میخواست بره که یکدفعه ساق دستش توسط پرنسا گرفته شد
پرنسا: دیلیا مسخره بازی در نیار
دیلیا: مسخره بازی در نمیارم. تازشم تو مگه به من نگفتی ازم فاصله بگیر ، خب الان چرا خودت اومدی تو حلق من
پرنسا: الان میخوای تلافی کنی؟
دیلیا: نه نمیخوام تلافی کنم فقط میخوام پیش دوست پسرم باشم. بعدم تو باید از خدات باشه پیش بایست بخوابی و باهاش تو یه اتاق باشی ، همه آرزوشونه
پرنسا: دیلیا من خجالت میکشم
دیلیا دستش رو از دست پرنسا بیرون کشید و جدی توی چشماش زل زد
دیلیا: توی منحرف خجالت میکشی؟! منم باور کردم
پرنسا سرش رو پایین انداخت و کلافه نفسش رو داد بیرون
دیلیا: به هر حال مشکل خودته ، من دیگه رفتم
دیلیا داشت میرفت که با صدای پرنسا متوقف شد و عصبی به سمتش برگشت
پرنسا: واقعا که خیلی نامردی
دیلیا: من نامردم یا تو که بجای تبریک گفتن سرم کلی غر زدی و چیزایی رو بهم گفتی که اگر هر کس دیگه ای بود حتی تک نگاهیم بهت نمینداخت{عصبی}
پرنسا سرش رو بلند کرد و با ناراحتی و دلخوری به چشمای دیلیا زل زد
پرنسا: آره من نامردم ولی از اون آدما نیستم که تا با یه پسر وارد رابطه میشن دوستشونو ول میکنن و به چیز دیگه ای اهمیت نمیدن{با ناراحتی}
پرنسا نگاهشو از دیلیا گرفت و به سمت پسرا رفت
دیلیا: من بخاطر اون موضوع اینکارو نمی‌کنم پرنسا
پرنسا به سمت دیلیا برگشت
پرنسا: دیگه برام اهمیتی نداره. حالا هم برو پیش دوست پسرت و وقتتو با من هدر نده
دیلیا نمی‌خواست پرنسارو ناراحت کنه ، اونم درحالی که تازه حالش خوب شده بود.
چند دقیقه ای گذشت که دخترا هم به پسرا جوین شدن و پرنسا کارت های ورودی رو بهشون دادو هرکس وارد اتاق خودش شد.
پرنسا جلوتر از جونگ کوک وارد اتاق شد و به این فکر می‌کرد که چطور تموم مدت قراره با جونگ کوک تو یه اتاق باشه و خودش رو کنترل کنه
جونگ کوک: لطفا پیش من احساس معذب بودن نکن
پرنسا به سمت کوک برگشت و به چهره جذابش خیره شد
پرنسا: معذب نیستم فقط.. فقط احساس می‌کنم مزاحمت خلوتت میشم
جونگ کوک لبخندی زد و رفت سمت پرنسا و دستشو رو شونش گذاشت
جونگ کوک: دیگه هیچوقت این حرف رو نزن. من و تو الان مثل دوتا دوست صمیمیم. مگه نه؟
پرنسا لبخندی زد و سرش رو تکون دادو رفت سمت وسایلش.
چند دقیقه ای گذشت که جونگ کوک و پرنسا وسایلشون رو جا به جا کردن و تصمیم گرفتن برن حموم
جونگ کوک: خب تو اول برو حموم بعدش من میرم
پرنسا: آخه من کارم خیلی طول میکشه کلافه میشی. بهتره اول تو بری
جونگ کوک: اکی پس من تا نیم ساعت دیگه میام
جونگ کوک حولش رو برداشت و وارد حموم شد.
پرنسا هم تو این مدت مشغول رسیدگی به کارای شرکتش شد و با لپ تاپش کار می‌کرد تا اینکه جونگ کوک از حموم بیرون اومد
جونگ کوک: میتونی بری
پرنسا سرش رو بلند کرد و با بدن عضله ای جونگ کوک که فقط پایین تنش با حوله پوشونده شده بود مواجه شد
پرنسا: یااااا{با صدای بلند}
پرنسا سریع دستش رو جلوی چشمش گرفت و شروع به حرف زدن کرد
پرنسا: لااقر بگو با این وضع اومدی بیرون من نگاه نکنم
جونگ کوک: بیخیال پرنسا ، حالا که چیزی نشده
پرنسا: خیلی منحرفی
جونگ کوک: یاااا من منحرفم یا تو که به بدنم زل زده بودی؟!
پرنسا دستش رو از رو صورتش برداشت و با عصبانیت ساختگی به طرز کیوتی شروع به غر زدن کرد
پرنسا: من اصلا ام منحرف نیستم. اصلا دوست داری همش لخت باش ببینم من منحرفم یا تو
جونگ کوک: منکه عادت دارم لخت باشم
کوک چشمکی به پرنسا زد ، پرنسا هم از حرفی که زده بود پشیمون شدو زیر لب فحشی به خودش و زبونش داد.
(جونگ کوک)
نمیدونم چرا ، ولی از اذیت کردنش لذت میبرم.
بعد از اینکه پرنسا وسایلش رو برداشت  و به سمت حموم رفت ، منم به سمت لباس هایی که جاشون گذاشته بودم و نبرده بودم داخل حموم رفتم و شلوارک مشکی رنگ نسبتا کوتاهم رو پوشیدم و چون میخواستم بخوابم ، از روی عادت تیشرتمو کنار گذاشتمو موهامو با سشوار خشک کردم ، و بعد از اون روی تخت دراز کشیدمو مشغول ور رفتن با گوشیم شدم.
حدود دو ساعت و خورده ای گذشت که بالاخره پرنسا از حموم بیرون اومد و به سمت وسایلش رفت.
اون یه کراپ یقه قایقی صورتی پاستلی و شلوارک کوتاه ستش رو پوشیده بودو اندام بی نظیر و پوست خیلییی سفید و جذابش رو به نمایش گذاشته بود.
همونطور که پرنسا درگیر انجام روتین بعد حمومش بود ، با جونگ کوک شروع به حرف زدن کرد
پرنسا: فکر میکردم خوابیده باشی!
جونگ کوک: درگیر گوشیم شدم نفهمیدم زمان چطوری گذشت. ولی خدایی حمومت چقدر طولانیه!
پرنسا لبخندی زد و رو به کوک گفت
پرنسا: منکه گفتم حمومم طول میکشه. بالاخره یه دخترمو حمومم هزار مرحله داره
جونگ کوک: اونکه صد درصد. دخترا باید به خودشون برسن و زیباییشون رو به نمایش بزارنو از ظاهر بینظیرشون لذت ببرن
پرنسا لبخندی زد و برای برداشتن یکی از وسایلش خم شد که خط باسن گرد و برجستش معلوم شد و حال جونگ کوک رو دگرگون کرد
جونگ کوک: اوففف عجب هیکل سکسی داره. پاهای کشیده ، لاغر و خوش فرمش به همراه کمر بیش از حد باریک و عضله یازده دخترونه شکمش و اون برجستگی گردو خوش فرم باسن و سینش هیکل بی نظیری رو ساخته بود{با خودش}
پرنسا مشغول انجام ادامه روتینش شد و بعد از سشوار کردن موهاش ، شونه و کش ساتن همرنگ لباسش رو برداشت و رفت روی تخت نشست.
تو همین حین جونگ کوک از هیکل بی نقص دختر چشم برداشت و متوجه موهای بلند و لختی که پرنسا داشت شونه میزد شد
جونگ کوک: میخوای موهاتو ببافی؟
پرنسا سری تکون داد که کوک تو جاش جا به جا شد و روی تخت نشست
جونگ کوک: میشه من موهاتو ببافم؟
پرنسا: مگه بلدی؟!
جونگ کوک: پس چی که بلدم
پرنسا: باشه. فقط موهای من خیلی بلندو پره ممکنه اذیت بشی
جونگ کوک: نه اذیت نمیشم. خیلی دوست دارم برای یه بارم که شده موهاتو ببافم
پرنسا: اکی{با لبخند}
پرنسا شونه ای که به راحتی از لای موهای بیش از حد لخت و نرمش می‌گذشت رو کنار گذاشت و فرق کجی باز کرد
پرنسا: خب اینم از این. حالا اگر میخوای ببافی بباف ، فقط شل باشه بافتش
جونگ کوک: اکی
پرنسا کج نشست و جونگ کوک هم بهش نزدیک شد و شروع به بافتن موهای ابریشمی دختر کرد و متوجه تیکه هایی از موش شد که رگه ها صورتی پاستلی  داشت
جونگ کوک: تو موهاتو رنگ کردی؟
پرنسا: نه تا حالا رنگ نکردم. چطور؟!
جونگ کوک: آخه رگه های صورتی توی موهات دیده میشه
پرنسا: اها بخاطر اون میگی. اونا رنگ نیستن ، موهای خودم این رگه هارو داره تازه فقط صورتی نیست ، هفتا رنگ پاستلی در کل توی موهام هست ، اگر دقت کنی میبینی ولی خب بیشترش صورتی رنگه. چشمامم دقیقا هم رنگ موهامه و این رنگه های رنگی رو داره
جونگ کوک: اوووو چقدر جالب
پرنسا: اوهوم. من از لحاظ ظاهری کاملا شبیه مامانمم و این ویژگی هارم از اون به ارث بردم
جونگ کوک: بیچاره بابات
پرنسا: چرا؟
جونگ کوک: آخه اینطور که تو میگی کلا به مامانت رفتی ، پس بابات چه نقشی داشته؟
پرنسا: از نظر اخلاقی یه سری چیزام به بابام رفته
جونگ کوک: خوبه باز
پرنسا خنده ای کرد
پرنسا: چه از بابام حمایت میکنی
جونگ کوک: خب بالاخره اونم تو بوجود اومدن تو نقش داشته ، حداقل یه چیزیت باید شبیهش میشد
پرنسا: بله. کاملا درسته{با خنده}
تو طول بافته شدن موهای پرنسا ، اون دو کلی با هم گفتن و خندیدن.
بیست دقیقه ای گذشت و بالاخره بافت موهای پرنسا تموم شد
پرنسا: واوو چه خوب بافتی
جونگ کوک: تو چی درمورد من فکر کردی واقعا؟
پرنسا: راستش فکر میکردم جنتلمنو جذاب باشی و خب حدس میزدم که بلد باشی چجوری موهای دخترارو ببندی ولی باز یکم شک داشتم
جونگ کوک: اوووو الان ازم تعریف کردی
پرنسا لبخند ملیحی زد و به چشمای جونگ کوک خیره شد
پرنسا: راستش من تو زمانای سخت زندگیم به اهنگای شما پناه می‌آوردم و هنوزم ای عادت رو دارم ، بخاطر همین حکم ناجی رو برام دارین و خیلی دوستتون دارم
جونگ کوک لبخندی از روی خوشحالی زد
جونگ کوک: پس با موسیقی رابطه ی خوبی داری
پرنسا: آره به نظرم موسیقی میتونه حال هرکسی رو ، به هر زبونی بیان کنه و حالش رو خوب کنه
جونگ کوک سرش رو به ارومی تکون داد و گفت
جونگ کوک: منم بخاطر همین عاشق موسیقی و خوانندگیم ، چون میتونم باهاش احساسات درونیم رو آزاد کنم
پرنسا لبخند گرمی زد و با تکون دادن سرش حرف کوک رو تایید کردو کمی جا به جا شد و رو به کوک گفت
پرنسا: اگر راحت نیستی میخوای من برم رو مبل بخوابم؟
جونگ کوک بالشتش رو درست کرد و همزمان جواب پرنسارو داد
جونگ کوک: گفتم که مشکلی ندارم پرنسا. پس انقدر برای هر چیز ازم اجازه نگیرو سوال نپرس و باهام راحت باش
پرنسا: اکی. ممنونم بابت بافت خوشگلت
جونگ کوک: خواهش میشه پرنسس{با لبخند}
پرنسا موهای بافته شدش رو به سمت راست بدنش هدایت کرد و سرجاش دراز کشید.
جونگ کوک هم ریموت برق رو برداشت و برقارو خاموش کردو سرجاش دراز کشید و طولی نکشید که از خستگی هردو به خواب عمیقی فرو رفتن.


های گایز💫
نظرتون راجب این پارت چیه؟
به نظرتون جونگ کوک کی به پرنسا اعتراف میکنه؟
و آیا پرنسا رابطش با دیلیا رو درست میکنه یا نه؟
ووت ، کامنت و فالو یادتون نره نفسای من❤️

𝑴𝒚 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 👑Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt