(پرنسا)
ساعت چهار صبح بود که پرنسا نا خودآگاه از خواب بیدار شدو روی تخت نشست و نگاهی به ساعت گوشیش که روی پا تختی بود انداخت
پرنسا: وایی ما نزدیک به دوازده ساعته خوابیدیم اوفففف{با صدای خواب آلود و خیلی اروم}
پرنسا صورتش رو چرخوند و با چهره ی کیوت جونگ کوک رو به رو شد که هنوز خواب بود و بالشتی رو بغل کرده بود.
لبخندی به چهره کیوت جونگ کوک زدم و تصمیم گرفتم اماده شم و برم یکم پیاده روی و ورزش کنم. آروم از روی تخت بلند شدم و ملافه روی جونگ کوک رو درست کردمو رفتم سمت حموم و یه دوش آب سرد گرفتم. بعد از اون یه ست ورزشی طوسی رنگ رو پوشیدم و از هتل زدم بیرون.
باد بهاری دلنشینی وقتی از اتاقم بیرون اومدم به صورتم برخورد کرد و تصمیم من برای پیاده روی رو جدی تر کرد. از محوطه هتل خارج شدم و شروع به راه رفتن توی پارک بزرگ بغل هتل کردم.
بعد از دوساعت ورزش و پیاده روی به سمت اتاقمون رفتم و در رو آروم باز کردم که دیدم کوک هنوز خوابه
پرنسا: حتما خیلی خسته شده تو این سه هفته
پرنسا به سمت کوک رفت و میخواست گونش رو ببوسه که به خودش اومد
پرنسا: وای دختر تو داشتی چیکار میکردی؟! اگر بیدار میشد چی؟ اوفففف{اروم}
پرنسا کلافه به سمت چمدونش رفت و با برداشتن وسایلش به سمت حموم رفت.
بعد از حموم پرنسا ماسک صورت و نقاط دیگه بدنش رو گذاشتو بعد از بیست دقیقه برشون داشت. بعد از اون اسپری ضد آفتاب بدنشو زد و یه تیشرت بیگ سایز مشکی رو که تا بالای زانوش میومدو همراه با لباس زیر سکسی و مشکی رنگش پوشید.
پرنسا وقتی از حموم بیرون اومد ساعت هشت شده بود و وقتش بود کوک رو بیدار کنه ، پس به سمت تخت رفت و دستش رو روی بازوی لختو عضله ایش گذاشت و کوک رو صدا کرد
پرنسا: جونگ کوک.. جونگ کوک شی.. الوو.. بیدار شو ساعت هشت صبحه
جونگ کوک آروم چشماش رو باز کرد و به پرنسا خیره شد
جونگ کوک: تو چرا موهات خیسه؟!{با صدایی بم و خوابآلود}
پرنسا: چون از حموم اومدم
جونگ کوک آروم روی تخت نشست
جونگ کوک: اومم مگه تو دیروز بعد از ظهر حموم نبودی؟!
پرنسا: چرا بودم ولی صبح که شما تو خواب ناز بودی من رفتم پارک پیاده رویو ورزش کردم و خب یقینا بعدش باید برم حموم
جونگ کوک تعجب کرد و نگاهی به ساعت انداخت
جونگ کوک: ساعت هشت صبحه و طبق شناختی که ازت پیدا کردم ، تو حمومت دو ساعت به بالا طول میکشه پس تو باید شیش صبح برگشته باشی اتاق
جونگ کوک با چهره متعجب دوباره به پرنسا خیره شد
جونگ کوک: میشه بپرسم ساعت چند بیدار شدی؟
پرنسا: چهار صبح بیدار شدم
جونگ کوک: وات؟!
پرنسا: چرا تعجب میکنی؟ ما دیروز ساعت چهار بعد از ظهر بود که خوابیدیم و خب تا چهار صبح میشه دوازده ساعت که خودش خیلیه
جونگ کوک: اوه. یعنی ما این همه خوابیدیم؟!
پرنسا: اوهوم. حالا زود بلند شو حاضر شیم بریم برای صبحونه
جونگ کوک: اکی
جونگ کوک از روی تخت بلند شد که پرنسا تازه متوجه بالا تنه ی لختش شد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره و آروم از تخت فاصله گرفتو مشغول خشک کردن موهاش شد.
(جونگ کوک)
از تخت که بلند شدم ، فورا رفتم سمت سرویس بهداشتی و کارم رو انجام دادمو اومدم بیرون که پرنسا رو مشغول میکاپ کردن دیدم و متوجه شدم میکاپش تم مشکی داره
جونگ کوک: لباست مشکی رنگه؟
پرنسا: آره ، از کجا فهمیدی؟!
جونگ کوک: از تم میکاپت
پرنسا تو اینه نگاهی به خودش انداخت
پرنسا: خیلی پر رنگ شده میکاپم؟
جونگ کوک: نه اتفاقا میکاپای تو هیچوقت پر رنگ یا جیغ نبوده و همیشه یه میکاپ دخترونه و ملیح میکنی که خیلی بهت میاد و باید بگم واقعا تو میکاپم استعداد داری
پرنسا از تعریف کوک خوشحال شد و لبخند بزرگی رو لبش نشست
پرنسا: واقعا ممنونم ازت
جونگ کوک: حقیقته ، نیاز به تشکر نیست. راستی تو دوره گذروندی برای میکاپ؟
پرنسا: نه هیچ دوره ای نرفتم ، ولی چون از بچگی عاشق میکاپ بودم سعی میکردم از روی عکس یا ویدئو های مورد علاقم تقلید کنم
جونگ کوک: تو تو همه ی زمینه ها استعداد داری. آخه چطور ممکنه!
پرنسا: خب دیگه داری زیادی ازم تعریف میکنی
جونگ کوک: نه اتفاقا عین حقیقته
پرنسا لبخندی از روی قدردانی به کوک زد و مشغول ادامه میکاپش شد. جونگ کوک هم موهاش رو شونه زدو کمی به خودش رسید و در نهایت لباسش رو با یه شلوار تنگ مشکی و هودی نک مدادی عوض کردو منتظر پرنسا روی مبل گوشه اتاق نشست و به دختر زیبای رو به روش که درست مثل یه پرنسس بود خیره شد.
(پرنسا)
بعد از انجام میکاپم لباسم رو با یه لگ مشکی و کراپ یقه گرد مشکی رنگ عوض کردم و با پوشیدن کتونی تمام مشکی و جذابم کارم رو تموم کردمو کیف اسپرتی که ست کفشم بود رو روی شونم انداختم و یه کش سیم تلفنی همرنگ لباسم رو دور مچم انداختم تا وقتی که گرمم شد موهامو ببندم.
از اتاق به همراه جونگ کوک بیرون اومدیم و به سمت سالن غذاخوری حرکت کردیمو متوجه جیمین و دیلیا شدیم که منتظر بقیه نشستن و باهم حرف میزنن.
به سمت اون میز رفتیم و بهشون سلام کردیمو نشستیم رو صندلی
جونگ کوک: سلام. صبحتون بخیر
پرنسا: سلام
جیمین: سلام. صبح شما هم بخیر
دیلیا: سلام
دیلیا به پرنسا خیره شده بود ولی اون هیچ توجهی بهش نمیکردو با گوشی آخرین مدلش ور میرفت ، در همین حین جیمین به جونگ کوک نزدیک شد و دم گوشش شروع به حرف زدن کردن
جیمین: اوضاع چطوره؟{اروم}
جونگ کوک: تا الان عالی پیش رفته. فکر نمیکردم انقدر زود منو ببخشه و رابطمون رو صمیمی تر کنه{اروم}
جیمین: خوبه پس ، فقط باید رابطش با دیلیارو هم درست کنیم. از وقتی پرنسا ارتباطش رو با دیلیا قطع کرده اون خیلی تو خودشه
جونگ کوک: فکر کنم باید جدا با دیلیا و پرنسا صحبت کنیم تا خودشون دست به کار بشن
جیمین: موافقم. ولی چجوری؟
جونگ کوک: به راحتی. تو با دیلیا حرف بزن منم با پرنسا ، البته با پرنسا باید غیر مستقیم حرف بزنم که عصبی نشه
همونطور که این حرف رو میزد نگاهی به پرنسا انداخت
جیمین: اکی
جیمین از جونگ کوک فاصله گرفت که همون موقع بقیه پسرا هم رسیدن و با هم احوالپرسی کردنو نشستن پشت میز.
بعد از چند دقیقه گارسون ها صبحونه رو روی میز چیندن و همگی شروع به خوردن کردن.
ده دقیقا ای گذشت که پرنسا از خوردن دست کشید و جونگ کوک متوجه این شد
جونگ کوک: سیر شدی؟!
پرنسا: آره ، کاملا سیر شدم
جیمین: دختر تو مگه گنجشکی که با دو بند انگشت غذا سیر میشی!
پرنسا لبخندی زد و گوشیش رو در اورد تا مکان های گردشگری اصفهان رو به همراه پسرا برای گردش امروز انتخاب کنن
پرنسا: خب برای امروز باید چند جارو انتخاب کنیم
نامجون: حدس میزنم بیشتر جاهای گردشگری اینجا تاریخی و قدیمی باشن
پرنسا: درسته. همه ی مکان های گردشگری اصفهان برای چندین سال پیشه
جیهوپ: باید جالب باشه
پرنسا: اوهوم. خب اولین جا سی و سه پله که به نظرم شبش خیلی قشنگ تر از روزشه بعدی چهل ستونه که روزش قشنگ تره و....
پرنسا همینطور درباره مکان های مختلف اصفهان توضیح داد و پسرا در نهایت میدان نقش جهان ، چهل ستون و سی و سه پل رو انتخاب کردن و بعد از تموم کردن صبحونشون به سمت ون حرکت کردن که قرار شد پرنسا رانندگی کنه و منیجر ها هم با ماشین دیگه ای دنبالشون بیان.
همگی سوار ماشین شدن که پرنسا استارت زدو شروع به حرکت کرد
جین: پرنسا مواظب باش به کشتنمون ندی
پرنسا: یاا من گواهی نامه ی بینالمللی دارما
تهیونگ: اوو یس
نامجون که کنار پرنسا نشسته بود با کنجکاوی به خونه های قدیمی نگاه میکرد
نامجون: چه خونه های قشنگی
پرنسا: آره خونه هاش خیلی جذابن. تازه داخلشون قشنگ تره
نامجون: تو قبلا اومدی اینجا؟!
پرنسا: آره یه دو ، سه باری اومدم
نامجون: خب پس همه جارو میشناسی
پرنسا: آره تا حدودی
پرنسا مشغول حرف زدن با نامجون شده بود و جونگ کوک هم از صندلی عقب به دختر مورد علاقش خیره شده بود و با لبخند بهش نگاه میکرد
جیمین: داداشم تموم کردی دختر مردمو
جونگ کوک نگاهشو از پرنسا گرفت و به جیمین داد
جونگ کوک: اخه تو به من چیکار داری هیونگ؟!
جیمین: من بهت کاری ندارم که فقط گفتم انقدر بهش نگاه نکنو ضایع بازی در نیار
جونگ کوک: هوفف{کلافه}
جونگ کوک بی توجه به حرف های جیمین دوباره به پرنسا خیره شد و از نگاه کردن به اجزای صورت پرنسا لذت میبرد.
بعد از یک ربع رانندگی به میدون نقش جهان رسیدیم و همگی بعد از یه پیاده روی ده دقیقه ای وارد محوطه اصلی شدیمو شروع به گردش کردیم.
پسرا خیلی از مکان های دیدنی که دور تا دور نقش جهان بودن لذت بردن.
توی کوچه های باریک در حال قدم زدن بودیم که به یه کافه با تم سنتی رسیدیم
پرنسا: موافقین یه آیس کافی بخوریم و بعد به راهمون ادامه بدیم؟
شوگا: منکه کاملا موافقم
جونگ کوک: منم همینطور
همگی موافقت کردن و وارد کافه شدنو روی صندلی ها نشستن ، منم به سمت مسئول اونجا رفتم و نه تا آیس کافی و چنتا کیک شکلاتی سفارش دادمو پولش رو پرداخت کردم و رفتم پیش بقیه نشستم.
تقریبا بیست دقیقه گذشته بود که سفارشاتمون رو آوردن و ما شروع به خوردن کردیمو بعد از اون به راهمون ادامه دادیم.
بعد از گشتن توی میدان نقش جهان ، دوباره سوار ماشین شدیم و به سمت چهل ستون حرکت کردیم. البته قبلش به یه رستوران مجلل رفتیمو چنتا از غذاهای مخصوص اصفهان رو سفارش دادیم که خداروشکر پسرا خوششون اومد و کلی از غذاها تعریف کردن
تهیونگ: با اینکه غذای چربی بود ولی واقعا خوشمزه بود
نامجون: موافقم. خیلی خوشمزه بود
پسرا همونطور از غذا تعریف میکردن به خوردنشون هم ادامه دادن.
بعد از تموم شدن غذا به سمت چهل ستون رفتیم که همه محو نقش های ظریف و زیبای روی دیوار و سقف ها شدن
جونگ کوک: اینجا فوق العادست
نامجون: چطور تونستن بدون هیچ امکاناتی همچین طرح های ظریفی رو اجرا کنن؟!
با شنیدن تعریف اونها از آثار تاراخیمون احساس غرورو افتخار میکردم و با حوصله براشون درباره ی این طرح ها توضیح میدادم.
چند ساعتی گذشت و ساعت نه شب شده بود که به هتل برگشتیم. پسرا از گردش امروز خیلی لذت برده بودن و همش از چیزایی که دیده بودن با ذوق تعریف میکردن.
وقتی رسیدیم هتل همگی وارد اتاقامون شدیم و روتین شبانگاهیمون رو انجام دادیمو خیلی سریع به خواب رفتیم.سلام سلام💛
میدونم یه روز تاخیر داشتم و این تاخیر هم بخاطر VPN گرامیم بود
خب حالا بگین ببینم کیا اصفهان رفتن؟
راستی پارت بعدی طولانی تر از بقیه پارتایی که تا الان آپ کردم هست و قراره اتفاقات قشنگی توش بیوفته
پس منتظر فردا باشین😉
ووت ، کامنت و فالو یادتون نره نفسا💫
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝑴𝒚 𝒑𝒓𝒊𝒏𝒄𝒆𝒔𝒔 👑
Romanceپرنسا دختر ایرانی که بعد از چند سال انتظار عشقش رو از نزدیک میبینه و سعی در بروز ندادن حسش داره و این رو نمیدونه که هوش از سرِ جئون جونگ کوکی که همه آرزوی داشتنش رو دارن برده. 𝑻𝒉𝒆 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: 𝑮𝒉𝒂𝒛𝒂𝒍𝒆 𝑩𝒐𝒚 & 𝑮𝒊𝒓𝒍 𝑱𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌...