دنیایی که میخواستم داشته باشم همه جا سرخ رنگ بود." یه جنگل سبز با ساحل آبی، توی خونه درختیم که از چوب درختهای سیاه ساخته شده. بشینم و به تموم اون حیوون هایی نگاه کنم که بی توجه به هیچ قانون خاصی فقط زندگی میکردن و طبق غریزه برای بقا میجنگیدن و هیچ درک عجیبی نسبت به اوضاع اطراف نداشتند.
مثل یه موجود نامرئی، یه روح، یه منبع انرژی سرگردون و بی هدف توی ناجوانمردانه ترین قانون پایستگی گیر افتادم و لحظه به لحظه ای که میتونستم زنده باشم رو با عشق به مرگی گذروندم که سهم من نبود!
یه خال سیاه و گوشتی روی پوست بی نقصی بودم که تنها علاجم سوزش وحشتناک و پاک شدن و در نهایت زیبا شدن بود،
یه زائده سخت و آسیب رسان توی حیاتی ترین عضو بدن بودم که تنها چاره ام زباله شدن و دفع شدن بود،
یه لکه روی لباس، یه مو وسط ماست، یه پوست موز وسط خیابون، یه بر امدگی روی جاده صاف، یه قطره آب وسط بوم نقاشی....
"من همینقدر اضافی ام"
__________
اگه حمایت کنید زود آپ میکنم!
این اولین کار بلندیه که میخوام پابلیش کنم..
پس حمایت و نظراتتونو ازم نگیرید♡
ESTÁS LEYENDO
"Broken SPIRIT"
Fanfic°•~تنها آرزوی من عادت کردن بود~•° . . . . . . . . . °•~Angst, Romanc, gay~•°
