3. Part

155 21 1
                                    

.
.
بعد کلاسش سوجین رو دید که هدفون به گوش رو نیمکت تو حیاط دانشگاه نشسته بود . نزدیکش رفت . سوجین با دیدنش هدفون رو از گوشش درآورد .

-جونگکوک . سلام .
-سلام . میتونم بشینم ؟
-البته .

جونگکوک کنار دختر نشست . خب الان نمیدونست چی باید بگه ! خدا رو شکر که سوجین سر صحبت رو باز کرد .

-داشتم آهنگ Mirror Mirror رو گوش میدادم . شنیدی ؟
-نه . نشنیدم .

سوجین با حالت خاصی که انگار داره ادای خوانندشو درمیاره ، قسمتی از آهنگ رو براش خوند .

-lips ، hips ، neck , fingers
Lemme check on the mirror
Minnie, what's on your face?
Umm , maybe beauty .

و دقیقا با همون فیس سمت جونگکوک برگشت که پسر خندش گرفت و دوتاشونم شروع به خنده کردن . ولی خب این خنده ی قشنگ چند ثانیه بیشتر طول نکشید .

-اینا چیه گوش میدی !؟

تهیونگ در حالی که بهشون نزدیک میشد گفت و طرف دیگه سوجین نشست . خنده رو لبشون خشک شد .

-من که شخصا ترجیحم جَزه .
-فکر نکنم برای کسی مهم باشه .

جونگکوک گفت . سوجین با نگاه معذبی به جونگکوک فهموند که میخواد بره و با تایید جونگکوک از طریق چشمکش ، بلند شد و ازشون دور شد .

-فکر نمیکنی دیگه شورشو درآوردی ؟
-مونده تا شورش دربیاد !
-تهیونگ تمومش کن.
-زیادی دور و بر سوجینی . حواسم هست بهتون !
-حواست به رابطه خودت باشه . گاها یادت میره که با می‌یونی !
-می‌یون !
-آره ، می‌یون . دوس دخترت .

جونگکوک گفت و بلند شد و رفت ..

-دور‌و‌بر‌ سوجین نباش جئون !

جونگکوک در حالی که داشت ازش دور میشد ، دستشو تو هوا برای پسر تکون داد .

-خفه شو !
.
.
.
توی کافه نشسته بودن و داشتن برنامه تولد سانا رو که آخر هفته بود ، میچیدن . در واقع سانا میخواست یه دورهمی بگیره که به پیشنهاد دوس پسرش ، این مهمونی تو خونه جیمین قرار بود برگزار بشه .

-سانا . امم .. چیزو .. یعنی تهیونگ رو دعوت میکنی ؟

سوجین پرسید .

-اصلا دلم نمیخواد دعوتش کنم ولی این وسط می‌یون رو چیکار کنم .
-اگه اون باشه میشه من نیام ؟ واقعا اذیت میشم پیشش .
-سوجین.لوس نشو تولدمه‌ها . نخیر نمیشه.

-نمیذارم اذیتت کنه . نگران نباش.

جونگکوک سعی کرد دلش رو قرص کنه و یک لبخند گرم از سوجین نصیبش شد .

این هفته با نگاها ، تیکه ها و مزاحمتهای تهیونگ گذشت و جونگکوک سر هر فرصتی سعی میکرد به تهیونگ یادآوری کنه که با می‌یون تو رابطه‌اس .

روز تولدِ سانا سر رسید . آدمای زیادی دعوت نبودن . کلا پونزده نفر هم نمیشدن .بعد از مراسم تولد و کیک و کادو ، سوجین یک گوشه نشسته بود و تا میتونست سعی میکرد دورترین نقطه از تهیونگ رو انتخاب کنه . اما جونگکوک نمیذاشت تنها بمونه و حوصله‌اش سر بره .

-سوجین . چیزی میخوری بیارم ؟
-اممم .. به یه نوشیدنی و کمی تنقلات نه نمیگم .
-الان برمیگردم .

جونگکوک بلند شد و به سمت میز رفت که همزمان با تهیونگ رسید .

-پسر خوبی نیستی جئون . اصلا به حرفام گوش نمیدی .
-شاید چون خودت و حرفات واسم اهمیتی ندارن .

یک لیوان نوشیدنی و یک بشقاب تنقلات برداشت و میخواست دور بشه که تهیونگ دستشو کشید و باعث شد محتویات لیوان رو شلوارشو زمین بریزه .

-چه غلطی داری میکنی !؟

تهیونگ بی اهمیت به اتفاقی که افتاده بود پسر رو نزدیکتر کشید و تو گوشش با عصبانیت غرید :

-دوس ندارم یه حرفی رو چند بار گوشزد کنم . مانع چیزی که میخوام نشو .

جونگکوک عصبانی دستش رو رها کرد و با نزدیک کردن صورتش اشاره ای به می‌یون کرد .

-دوس دخترت منتظرته !

و برگشت و سمت سوجین رفت و با گذاشتن بشقاب و لیوان خالی شده کنارش نشست .

-لباست کثیف شده جونگکوک . متاسفم ..
-نباش . فکر کنم باید از جیمین لباس قرض بگیرم . برم عوض کنم بیام .

خواست بلند شه و بره که سوجین دستش گرفت . دختر با نیم نگاهی به تهیونگ که بهش خیره شده بود ، بهش فهموند که نمیخواد تنها بمونه .

جونگکوک متوجه منظورش شد و دستش رو گرفت .

-تو هم بیا ، من لباسمو عوض کردنی تو یکی از اتاقا باش .

سوجین با خوشحالی بلند شد و با جونگکوک به سمت طبقه بالا راه افتادن .

-تا تو لباساتو عوض کنی منم دستامو بشورم .
-میام تا یکم .

سوجین وارد سرویس بهداشتی شد وجونگکوک به اتاق جیمین رفت .

شلوارش رو با یکی از شلوارای جیمین عوض کرد و در حال پوشیدن پیراهن سفید دوستش بود که حس کرد صدایی شنیده .

گوشاشو تیز کرد . صدای جرو بحث بود و .. این صدای سوجین بود ؟
.
⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲⊳⊲
.
سلام سلام 👋
.
پارت جدید 🥰
.
مرسی که میخونین و با ووت و کامنتاتون اکلیلی میکنین منو 🥹
.
بوراهه 💜

| without me ❄ بدون من |Where stories live. Discover now