پتو رو روی جونگکوک بالاتر کشید و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت.
از اتاق بیرون رفت و وارد سالن شد که سرخدمتکار عمارت به سمتش اومد.
"صبح بخیر اقا"
-صبح بخیر هاجون
"صبحانه امادست اقا ، همه هم دور میز منتظر شما هستند"
-خوبه ، پرنس امروز نمیتونه بیاد سرمیز به مادام کارمل بگو براشون صبحانه مخصوص براشون درسته کنه و ببره به اتاق پرنس
"بله اقا"
-میتونی بری.
هاجون بعد از تعظیمی که کرد اونجا رو ترک کرد.
تهیونگ در سالن صبحانهخوری رو باز کرد و با ورودش همه افرادی که اونجا نشسته بودن از سرجاشون بلند شدن و همزمان صبح بخیر گفتند و تهیونگ درجهای فقط سرش تکون داد.
سرجای همیشگیش نشست و با اشاره ای به بقیه فهموند که میتونن خوردن رو شروع کنن.
-یونگی کی برمیگرده جیمین
جیمین ماهی توی دهنش رو قورت داد و قاشقش رو از سوپ پر کرد.
*فردا ساعت ۲ صبح
-جیسو
¥ایم جونگهو نود و شش درد سهام شرکتش رو بهمون داد.
-جنی
~هوانگ بیونگهو رییس کارخانه داروسازی HB دیشب ساعت ۱۱ با سی ضربه چاقو به قتل رسید.
-نامجون
^طبق تحقیقاتی که من کردم بهتره بمیریم تا بخوایم توی شرکت دو مانشیک سرمایه گذرای کنیم.
-چهیونگ
&دو مانشیک یه موس موسایی درباره پرنس میکرد به نظرم بهتره حسابشو برسیم.
-جین
«لورنزو بیانجی انگشت پنجمش رو که به زور به خوردش دادم دیگه نتونست تحمل کنه و همه چیزو لو داد.مثل اینکه برادرش یعنی دوست پسر لی جیهون عادت داره هرروز ساعت هشت میره پارک با سگش قدم میزنه هرچند که کلی بادیگار دورشه
-کدوم پارک میره؟
«پارک..
با باز شدن در سالن جین حرفش رو قطع کرد.
جونگکوک وارد سالن شد و تیشرت لانگ سفید و شلوار مشکی گشادش نشون میداد که توی لیتل اسپیس نیست.
همه به احترام پرنس مافیا از جاشون بلند شدند.
جونگکوک لبخند خرگوشی به دوستای مهربونش که فقط برای جونگکوک مهربون بودن زد و سرجای همیشگیش یعنی نزدیک ترین صندلی به تهیونگ توی ردیف سمت راست و کنار لیسا.
تهیونگ دستش رو روی دست جونگکوک گذاشت و فشاری بهش وارد کرد.
-چرا توی اتاقت استراحت نکردی عروسک؟کمرت درد نمیکنه؟
جونگکوک لبخندی زد و سرشو به معنی نه تکون داد.
+خوبم ، خواستم صبحانه رو با هم بخوریم
جونگکوک نگاهی به غذاهای روی میز انداخت اما شیرموزش رو پیدا نکرد. تنها نوشیدنی هایی که روی میز بود قهوه های تلخ و دوستاش بود.
سرش رو سمت تهیونگ چرخوند و با دلخوری بهش نگاه کرد.
+شیرموز من کو؟
-الان میگم بیارن بیبی
تهیونگ دکمهی روی میز رو زد و بعد چند ثانیه یکی از خدمتکار ها وارد سالن شد.
"عمری داشتید؟"
-شیرموز پرنس رو بیار.
"چشم اقا"
خدمتکار از سالن بیرون رفت و بعد از چند ثانیه دوباره با لیوان شیرموز وارد شد و اون رو جلوی پرنس گذاشت.
"عمر دیگه ای ندارید اقا"
-میتونی بری
خدمتکار تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد.بعد از تموم شدن صبحانه همه سالن رو ترک کردن بجز تهیونگ و جونگکوک.
جونگکوک از سرجاش بلند شد و با قدم های اروم خودش رو به مرد رسوند و روی پاهاش نشست.
دستهاش رو دور گردن پسربزرگتر حلقه کرد و سعی کرد از کیوتی بیش ازحدش استفاده کنه
+تهیونگی
تهیونگ با شیفتگی نگاهش رو به صورت زیبای پسر توی بغلش داد و دست هاش رو دور کمرش حلقه کرد تا نیوفته
-جون تهیونگی؟
پسر لب هاش رو آویزون کرد و سرشو پایین انداختم و انگشت هاش رو به بازی گرفت
+یه چیزی بگم دعوام نمیکنی؟
-من کی تورا دعوا کردم پرنس؟
+خب..تهیونگ من این چند وقت خیلی حوصلم سررفته! آخرین بار که از این خونه بیرون رفتم سه ماه پیش بوده!
-و یادت هست که چه اتفاقی افتاد؟
+اره خوب یادمه اما همیشه اونطوری نمیشه که
تهیونگ نوازش وار دستش رو روی کمر جونگکوک کشید و سرشو روی شونهی پسرش گذاشت.
-میشه عروسک..اون بیرون برای تو خیلی خطرناکه
+نیست منم میتونم مثل تو و هیونگا و نوناها..
با باز شدن در سالن و ورود ناگهان جیمین حرف جونگکوک قطع شد.
*تهیونگ باید بیای و یه چیزی رو ببینی
جونگکوک با دیدن جیمین اخمی کیوتی روی صورتش نشست و با ناراحتی صداش زد.
+هیونگی!
*معذرت میخوام پرنس
-خیل خب
تهیونگ همونطور که جونگکوک توی بغلش بود از سرجاش بلند شد و وقتی از سالن خارج شدند پسر رو روی زمین گذاشت و گونشو بوسید.
-مواظب خودت باش قندعسل ، دیگه نبینم میری تو حیاط ، ساعت ۱۲ هم هوسوک میاد پیشت دیگه هم حرفی از بیرون رفتن نزن باشه؟
و بعد بدون اینکه منتظر جوابی از سمت جونگکوک باشه همراه جیمین به طبقهی پایین رفتن.
جونگکوک دست به سینه شد و به مسیری که مرد رفته بود خیره شد.
+بشین تا از بیرون رفتن حرف نزنم! ایندفعه کوتاه نمیام کیم تهیونگ!
و با قدمهای تند خودش رو به اتاق مشترکشون با تهیونگ رسوند.
YOU ARE READING
𝓑𝓻𝓸𝓴𝓮𝓷 𝓓𝓸𝓛𝓛
Romanceجونگکوک از وقتی چشم باز کرد فقط تهیونگ رو میشناخت. توی پرورشگاه تهیونگ همیشه مواظبش بود و خودش رو فداش میکرد ، حتی الان هم تهیونگ مثل یک الماس باارزش ازش مواظبت میکرد الماسی که خیلی ها میخواستند با دزدیدن یا شکستنش کیم ویکتور رو نابود کنند.... ____...