بدون گفتن چیزی از روی پسر بلند شد و اتاق رو ترک کرد.
بیشتر از این روی نگاه کردن به جونگکوک رو نداشت وقتی نزدیک بود مثل همون حرومزاده بهش تجاوز کنه.وارد اتاق خودش شد و با نفرت نگاهی به لوکا که هنوز خواب بود انداخت.
به زودی لوکا و جیهون رو میکشت و از شر هر دوشون خلاص میشد!
اون موقع با آرامش و بدون نگرانی جونگکوکیش رو توی آغوشش میگرفت و دوباره روی این تخت تا صبح با هم عشق بازی میکردن و نزدیکهای صبح میخوابیدن.نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و وارد حموم شد و بدون توجه به خواب بودن لوکا دره حموم رو به هم کوبید و باعث شد پسر از خواب بپره.
لباس هاش رو دراورد و همشون رو بین لباس های کثیف انداخت و دوش رو باز کرد و زیرش قرار گرفت.
غلتیدن قطرات خنک اب روی پوسته داغش باعث میشد کمی از عصبانیت و ناراحتیش کم بشه و بتونه نفس بکشه.
بعد از چندین دقیقه مجبور شد از حموم بیرون بیاد.
موهاش رو خشک کرد و بعد از پوشیدن یکی از کت و شلوارهای مشکیش و درست کردن موهاش اتاق رو به سمت سالن غذاخوری ترک کرد.با ورودش به سالن همهی افراد مثل همیشه به احترامش از سرجاشون بلند شدن به غیر از لوکا و یونگی که با قیافهی سرد همیشگیش با غذاش بازی میکرد.
پشت صندلیش نشست و نگاه گذرایی به جای خالیه جونگکوک انداخت و فهمید عروسکش مثل دیشب قرار نیست بیاد سر اون میز.
با اینکه دلیل حضور نداشتن جونگکوک سرمیز رو میدونست باز هم از جیسو پرسید.
-جونگکوک کجاست؟صبح دیدمش ، بیدار بود.
¥نگران نباش ، الان خوابیده.تهیونگ باشهای گفت و بالاخره چهیونگ که کنار جیسو نشسته بود رو دید.
-چهیونگ؟
دختر بلوند لبخندی به تهیونگ زد.
&سلام تهیونگ
-اینجا چیکار میکنی؟
&به جیسو هم گفتم ، با یه بهونهای تونستم بیام کره اما دو روز دیگه با خودتون برمیگردم.تهیونگ بیاهمیت سری تکون داد و مثل هر روز شروع کرد به پرسیدن شرایط کارها از همهی افراد دور میز.
لوکا که از بیتوجهی های تهیونگ خسته شده بود هوفی کشید و چنگالش رو توی بشقاب انداخت و به صندلیش تکیه داد.
"تهیونگ؟
-هوم؟
"من هنوز وسایلم خونهی اکسمه ، برم از اونجا بیارمشون یا میای بریم خرید؟اصلا از لباسایی که توی اتاقت برام گذاشته بودی خوشم نیومد!
YOU ARE READING
𝓑𝓻𝓸𝓴𝓮𝓷 𝓓𝓸𝓛𝓛
Romanceجونگکوک از وقتی چشم باز کرد فقط تهیونگ رو میشناخت. توی پرورشگاه تهیونگ همیشه مواظبش بود و خودش رو فداش میکرد ، حتی الان هم تهیونگ مثل یک الماس باارزش ازش مواظبت میکرد الماسی که خیلی ها میخواستند با دزدیدن یا شکستنش کیم ویکتور رو نابود کنند.... ____...