Part-17

273 40 22
                                    

بدون گفتن چیزی از روی پسر بلند شد و اتاق رو ترک کرد.
بیشتر از این روی نگاه کردن به جونگ‌کوک رو نداشت وقتی نزدیک بود مثل همون حرومزاده بهش تجاوز کنه.

وارد اتاق خودش شد و با نفرت نگاهی به لوکا که هنوز خواب بود انداخت.
به زودی لوکا و جیهون رو میکشت و از شر هر دوشون خلاص میشد!
اون موقع با آرامش و بدون نگرانی جونگ‌کوکیش رو توی آغوشش میگرفت و دوباره روی این تخت تا صبح با هم عشق بازی میکردن و نزدیک‌های صبح میخوابیدن.

نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و وارد حموم شد و بدون توجه به خواب بودن لوکا دره حموم رو به هم کوبید و باعث شد پسر از خواب بپره.

لباس هاش رو دراورد و همشون رو بین لباس های کثیف انداخت و دوش رو باز کرد و زیرش قرار گرفت.

غلتیدن قطرات خنک اب روی پوسته داغش باعث میشد کمی از عصبانیت و ناراحتیش کم بشه و بتونه نفس بکشه.

بعد از چندین دقیقه مجبور شد از حموم بیرون بیاد.
موهاش رو خشک کرد و بعد از پوشیدن یکی از کت و شلوارهای مشکیش و درست کردن موهاش اتاق رو به سمت سالن غذاخوری ترک کرد.

با ورودش به سالن همه‌ی افراد مثل همیشه به احترامش از سرجاشون بلند شدن به غیر از لوکا و یونگی که با قیافه‌ی سرد همیشگیش با غذاش بازی میکرد.

پشت صندلیش نشست و نگاه گذرایی به جای خالیه جونگ‌کوک انداخت و فهمید عروسکش مثل دیشب قرار نیست بیاد سر اون میز.

با اینکه دلیل حضور نداشتن جونگکوک سرمیز رو میدونست باز هم از جیسو پرسید.

-جونگ‌کوک کجاست؟صبح دیدمش ، بیدار بود.
¥نگران نباش ، الان خوابیده.

تهیونگ باشه‌ای گفت و بالاخره چهیونگ که کنار جیسو نشسته بود رو دید.

-چهیونگ؟

دختر بلوند لبخندی به تهیونگ زد.

&سلام تهیونگ
-اینجا چیکار میکنی؟
&به جیسو هم گفتم ، با یه بهونه‌ای تونستم بیام کره اما دو روز دیگه با خودتون برمیگردم.

تهیونگ بی‌‌اهمیت سری تکون داد و مثل هر روز شروع کرد به پرسیدن شرایط کارها از همه‌ی افراد دور میز.

لوکا که از بی‌توجهی های تهیونگ خسته شده بود هوفی کشید و چنگالش رو توی بشقاب انداخت و به صندلیش تکیه داد.

"تهیونگ؟
-هوم؟
"من هنوز وسایلم خونه‌ی اکسمه ، برم از اونجا بیارمشون یا میای بریم خرید؟اصلا از لباسایی که توی اتاقت برام گذاشته بودی خوشم نیومد!

𝓑𝓻𝓸𝓴𝓮𝓷 𝓓𝓸𝓛𝓛Where stories live. Discover now