Part-16

271 32 2
                                    

𝟮𝟬𝟭𝟳__𝗦𝗲𝗼𝗹
(𝗠𝗶𝗻 𝗠𝗮𝗻𝘀𝗶𝗼𝗻)

کت رو به پسر بزرگ‌تر داد و یک قدم عقب رفت تا تهیونگ کت رو بپوشه.

تهیونگ کت چرم رو به سرعت پوشید و همونطور که جای اسلحش رو پشت کمرش درست میکرد بوسه‌ی نرمی روی گونه‌ی پسر کوچیکتر گذاشت.

-ببخشید که امشب نمیتونم کنارت باشم
+اشکالی نداره
-یادت نره قرصاتو بخوری ، من درو قفل میکنم تو هم از پشت قفلش کن و هرکسی هم که اومد بازش نکن باشه؟
+خیالت راحت باشه.
-خوبه من دیگه میرم
+تهیونگ

جونگ‌کوک تهیونگی که دستش رو روی دستگیره‌ی در بود رو صدا زد و پسربزرگتر با صدای جونگ‌کوک دوباره به سمتش برگشت و منتظر بهش نگاه کرد.

جونگ‌کوک با گونه‌هایی که سرخ شده بودن با قدم‌های اروم به سمت تهیونگ رفت و با کمی بلند شدن روی انگشت‌های پاش بوسه‌ی کوتاهی روی لب‌های پسر بزرگ‌تر گذاشت و کمی عقب رفت اما تهیونگ قبل از دور شدن پس دستش رو دور کمره جونگ‌کوک حلقه کرد و بوسه‌ی کوتاهشون رو ادامه داد.

بعد از چند ثانیه بوسیدن تهیونگ لب‌هاش رو از لب‌های جونگ‌کوک با صدا جدا کرد و به پسری که با خجالت سرش رو پایین انداخت بود لبخندی زد.

-این کارت خیلی بهم انرژی داد عروسک!قول میدم برات جبرانش کنم
+فقط مراقب خودت باش
-نگران نباش عزیزم ، صبح که بیدار بشی توی بغلمی...

جو‌نگ‌کوک به آرومی سرش رو بالا آورد و لبخندی به تهیونگ زد
تهیونگ بوسه‌ی دیگه روی لب‌های جونگ‌کوک گذاشت و بعد از دوباره یادآوری کردن همه چیز به پسر بالاخره دستش رو از دور کمر پسر باز کرد و از اتاق خارج شد.

جونگ‌کوک با رفتن تهیونگ و شنیدن صدای قفل شدن در به سمت در رفت و قفلش کرد.

به سمت مبل رو به روی تلویزیون رفت و اون رو به حالت تخت دراورد و بعد از برداشتن خوراکی ها و قرص هاش و یک بطری آب اون ها رو روی مبل انداخت و به سمت اتاق رفت تا یک پتو بیاره.
بعد از برداشتن پتو از اتاق خارج شد و پتو رو روی مبل انداخت.

فلشش رو توی تلویزیون گذاشت و به سمت مبل رفت و بین بالشت‌ها دراز کشید و پتو رو دور خودش پیچوند.

شب هایی که تهیونگ میرفت ماموریت اینطوری حواس خودش رو پرت میکرد تا کمتر بترسه چون بیرون اتاقشون که توی بالاترین طبقه‌ی عمارت بود پر بود از گرگ های وحشی‌ای که جونگ‌کوک خیلی ازشون میترسید و تهیونگ همیشه دربارشون بهش هشدار میداد.

پاهاش رو دراز کرد و به پشتش تکیه داد و سریالی هرشب توی آغوش دوست پسرش یک قسمتش رو میدید رو پلی کرد و مشغول تماشا کردنش شد.

𝓑𝓻𝓸𝓴𝓮𝓷 𝓓𝓸𝓛𝓛Where stories live. Discover now