Dysania

59 9 7
                                    


لینو:
لپتاپمو باز کردم و زدم رو سایت کافه¹و تا منتظر بودم بالا بیاد از تو یخچال کوچیک اتاقم ایس امریکانوم رو برداشتم تا یکم هوشیارم کنه
بخاطر کوک نتونسته بودم بخوابم واقعا
بیخیال فکر کردن شدم و به سایت که پیامای جدید زیادی داشت نگاه کردم
_ این.....
با شوک به یکی از پیاما نگاه کردم یکی که اسمش شبیه اسم اون بود.... اسمی که تو فضاهای مجازیش میذاشت
_ این .hanhanji عه؟ درست دارم میخونم؟ اون چرا تو سایته و دقیقا به چه دلیل فاکی ای دنبال پارتنر برای خودکشی عه
دوباره یوزرنیم رو خوندم تا مطمئن بشم ولی احتمالا خودش بود فقط اون تو این محله کوچیک که به سایت وصل بودن این اسمو انتخاب میکرد
سنجاب کوچولوی ترسوی من دنبال خودکشی بود؟ درست مثل دونسنگ احمقم؟ عالی شد
با سردردی که زیاد شده بود نگاه دیگه ای به پیامش تو سایت انداختم و دیدم یک نفر گفته ایدی اینستاشو بده تا باهم به نتیجه برسن برای اینکه کی اینکارو بکنن
گوشیمو برداشتم و پیامی به کوک دادم
_ هی احمق کیوت میشه ببینی کسی به اسم هان جیسونگ از سال پایینی هات امروز اومده یا نه؟
از تایم کلاسای کوک خبر نداشتم پس احتمالا سر کلاسه جواب نمیده باید برم پایین تو کافه کمک کنم
قبل رفتنم چندتا کارای سایتو انجام دادم و به سمت طبقه ی پایین که کافه هست رفتم
..................................
کوک:
دوتا کلاس ریاضی پشت هم داشتیم و الان تایم استراحت بود
جای تیغ میسوخت زیر باند و نیاز داشتم یکم زیر اب گرم ببرمش تا اروم بشه
به هوسوک که جلوم با بند هودیش ور میرفت نگاه کردم
اروم صداش کردم
_ هی.... سوک سوک؟ ام من دستمو دیروز بریدم باند بستم میشه بری سر کلاس تا من برم باندو عوض کنم یکمم به زخمم پماد بزنم؟
+ اره بزار کیفتو میارم کلا بپیچون برو زمین فوتبال هیونگت و کاپیتان حالتم بهتر میشه
لبخندی زدمو سرمو تکون دادم که با دوییدن خودشو برگردوند به ملاس تا کیفمو بیاره و اخرشم با نفس نفس کیفو پرت کرد تو بغلم و سرشو اورد دم گوشم
+ برو و لطفا از هیونگتم چندتا عکس موقع ورزش بگیر تا ببینم به هر حال برای هیونگت من همیشه یه هیز منحرفم
اروم به شکمش مشت زدمو اخم مثلا ترسناکی کردم
_ برو هیونگ خودتو دید بزن پسره ی جوجو
+ هی باشه از خودش چندتا عکس میگیرم. با اینکه بی اعصابه ولی همیشه حرفای منو گوش میده و باورم کن وقتی میگم عاشقمه به روی خودش نمیاره
_ باشه گمشو وقتمو نگیر
سریع کیفمو گرفتم پ به سمت در حیاط پشتی رفتمو راحت درشو باز کردم
یکی از انتظامات یواشکی این درو باز گذاشته بود بچه ها بپیجونن و قبل معلما میومد قفلش میکرد کسی نفهمه
سریع راه زمین فوتبال رو پیش گرفتم و وقتی رسیدم دیدم یونگی هیونگ هست ولی کاپیتان نه
سریع رفتم تو رختکن احتمالا اونجاست
با رسیدن به رختکن درحال حرف زدن با جین دیدمش
جین سمت من ولی تهیونگ پشتش به من بود پس جین درجا پرید سمتم و مشتی تو بازوم زد که سریع دادم رفت هوا
بازومو گرفتمو با درد حرف زدم
_ کاپیتان بیا ببین با من چیکار کردننننن
تهیونگ با خنده اومد اروم شروع کرد به ماساژ دادن بازوم و روبه جین چشمکی زد
+ ضربه عالی ای بود
× میدونم حالا ام من میرم چون میدونم بالاخره کارتو باید بکنی مرتیکه گنده
حرفاش نسبت به تهیونگ درواقع ابراز علاقه بود ولی نفهمیدم کدوم کارو میگن
برگشتم سمت تهیونگ که دفتری سمتم گرفت یا مداد رنگی و باز جدی نگام کرد
+ اینو بگیر و هربار میخواستی یه خط رو خودت بندازی یه خط رو این بنداز
عصبی بودم درواقع تحقیرم کرد سرش داد زدم
_ داری بهم میگی کارم بچگونه بود که رفتی برام دفتر نقاشی و مداد رنگی های کوچیک مختص بچه ها گرفتی؟؟؟
بدون ناراحت شدن سرمو گذاشت رو شونه اش
+ بچه ای هنوز واسه همین مداد رنگی بچه ها رو گرفتم ولی کارت احتمالا برای اروم کردن بود نه؟ یونگی هیونگتم همین بود از دوسال کوچیکتر بود
هنوز ازش عصبی بودم
_ دلیل نمیشه بخوای مسخره ام کنی
+ مسخره ات نک-
مثل همیشه یونگی هیونگ بی سر و صدا و یک دفعه پیداش شد وسط حرف تهیونگ پرید
× بچه ای دیگه چرا ناراحت میشی؟ خیلی لوست کرده چان؟
_ چان اپا عه یا حداقل چانی چرا یجوری صداش میکنی انگار همسنته؟
× کوک دو دقیقه است اومدی نرین تو اعصابم
+ کوک بهش فکر نکن این اخلاق یونگیه بیا بریم باهات حرف بزنم
Dysania:
←دیسانیا:
حالتی که صبحا داری؛ جداشدن از تخت یا رخت خواب گرم و نرمت جون به لبت می‌رسونه و خیلی سخته.
¹- کافه سایتی داره که افراد برای خودکشی باهم اشنا میشن تا پارتنر خودکشی پیدا کنن که لحظه انجام اون کار نترسن و بیخیالش بشن و یا با بعضیا حرف بزنن کلا بیخیال خودکشی بشن

𝒔𝒖𝒊𝒄𝒊𝒅𝒆 𝒄𝒂𝒇𝒆 Where stories live. Discover now