سرمو پایین انداختم گفتم
_من پیچوندم ولی بخاطر اینکه حالم خوب نبود
+اوه؟ اره؟ پس تو داری میگی بهونه ات اون "خودکشی اتفاقی" ایته؟؟؟
میخواستم جواب بدم که با صدای نامجون اپا بدنم یخ زد
+خودکشی اتفاقی؟ مگه بخاطر ضعف نبود بیهوشیت؟
+اوه اپا معلومه که بخاطر ضعف بود ولی ضعف کم خونی! خبر ندادین به نامجون اپا که کوک عزیزش یواشکی خودشو خط خطی میکنه؟
_یونگیییی بسههههه
اولین بار بود هیونگشو بد صدا میزد ولی قبل اینکه بفهمه چیشده یه دستی محکم به صورتش برخورد کرد و تقریبا انداختش زمین
_اپا.... اونجوری که فکر میکنی نی-
قبل از حرفش با دیدن بغض اپاش که همیشه قوی بود خودشم گریه اش گرفت
+میدونستید خودکشی مادرتون منو داغون کرد و باعث شد که از دست دادن شما بزرگترین ترس من باشه و تو.... تو کوک باورم نمیشه
نفس اپا بالا نمیومد و چانی اپا هیچی نمیگفت و یجوری بود انگار فکر میکرد نباید دخالت کنه و هنوز پدرمون نیست
+کوک یه مدت جلو چشمم نیا.... خواهش میکنم نیا چون نمیخوام پسر کوچولومو با حرفام اذیت کنم
با گریه به اپا که بهم پشت کرده بود نگاه کردم و صداش زدم
اما صدا زدنش تاثیر نداشت حتی داد زدم جوری که یونگی هیونگ که به صدا حساس بود نزدیک بود به سمتم حمله کنه تا دهنمو ببنده ولی من پشت هم اسم اپا رو داد میزدم
_اپاااا بزار حرف بزنممممم برگرد نگاهم کن چرا حرفتو میزنی میریییییی
داشتم نفس کم می اوردم صدای در رو شنیدم و یکی که با سرعت از پله ها پایین میومد و دستی که روی چشمم اومد و بغل کسی کشیده شدم
ترسیدم یونگی هیونگه که میخواد ساکتم کنه ولی با صدای لینو هیونگ گریه ام شدید تر شد
+چخبره مگه نمیبینید کوک حالش بده؟
..................................
لینو:
یونگی نیشخندی زدو تیکه اشو به من و چانی انداخت
یونگی: اوه اون از پدرت که دایه مهربان تر از مادر شد واسه ما تو ام داری میگی مثلا کوک خیلی برات مهمه؟
قبل از اینکه دهنمو باز کنم نامجون اپا با چشما قرمز سمت یونگی برگشت و دستای مشت شدشو به میز های کافه کوبوند
نامجون:یونگی هرچی میخوای بگی بهش فکر کن تو برام عزیزی به عنوان پسرم و تنها دلیل اینکه این مشت جا صورتت رو این میز نشست همین عشق پدرانه ام بهته و ببین چان چقدر دوست داره که جای خودش و لینو باهم یکی نمیزنه تو دهنت چان ده ساله داره باما زندگی میکنه هیچی برات کم نزاشته درسته یه مرده ولی خیلی جاها پشتت بوده
فکر کردی من میزاشتم بریم تیم فوتبال؟؟؟میزاشتم؟؟؟؟؟؟؟؟
یونگی خنده ای کردو برگشت سمت من و با انگشت نشونم داد که اخمم بیشتر شد و وسط بحثشون کوک رو به چانی اپا سپردم
لینو: ببرش بالا نزار صدا ها رو بشنوه حالش خوب نیست
چانی اپا سری تکون داد و کوک رو برایذ استایل بغل کرد بردش بالا و من با خیال راحت برگشتم سمتشون و بدون حرفی به نامجون اپا نگاه کردم و خارج از بحثشون حرفمو زدم
لینو: چانی گفت فهمیدین کوک چرا بیهوش شده بود و احتمالا دعواها بخاطر همینه پس یچیزی میگم اپا
نفس عمیقی کشیدم و سرمو پایین انداختم
لینو: اپا کوک از لحاظ روانی مشکل داره و ما براش ادمای امن زندگیش نبودیم که باهامون حرف بزنه تا اروم بشه پس اپا چرا اونو داریم دعوا میکنیم؟
یونگی: کوک بخاطر شماها افسرده شد! اگه نبودین ما سه نفره از پس همچی بر می اومدیم ولی حالا نگاه کن اون سر من داد میزنه به اسم صدام میکنه ولی تو همیشه لینو هیونگشی!
لینو: شاید اگر تو ام احساساتتو در قالب خشونت بهش نشون ندی یکم مهربون تر بشی درست بشه تو همین الانشم گند زدی به همچی و دعوا رو شروع کردی
یونگی: اپا حق داشت بدونه کوچولوی خانواده امون حالش بده
لینو: و کوک حق داشت خودش اماده که شد به پدرش بگه
یونگی: تو اصلا حق نداری نظر بدی این بحث خانوادگیه
لینو: اون کسی که چهار ساعته با نگرانی به طبقه بالا خیره است تا حال کوک رو بدونه و همیشه حرفایی که بهش میزنی رو قبول میکنه و با اینکه میدونست برای تو و کوک قرار نیست واقعا پدر باشه هنوزم اینجاست و خفه ات نمی کنه و پدرت عاشقه اشه برای تو خودشو و پسرش خانواده حساب نیستن؟
نامجون: جفتتون ساکت شید و داد نزنید هم حال کوک بده هم چان سردرد داشت از صبح. برید تو اتاقتون و به کوک بگید یه مدت نیاز نیست سر به کافه بزنه نمیخوام یه مدت چشم تو چشم بشم
لینو: اپا درسته من نمیتونم بگم ولی همینکارا باعث شده شما و یونگی نقطه امنش نباشید جفتتون فکر میکنید عصبانیت از بقیه بخاطر نگرانیتون براشون درسته ولی اون فقط فکر میکنه ازش متنفر شدین
دیگه حرفی نزدم و رفتم تو اتاق کوک که دیدم چانی اپا کوک بغل کرده تو بغل هم خوابیدنblood:
بعضی وقتا ادمایی نقطه امنمون میشن که حتی از خون همم نیستیمکیوتیا اگه دوست داشتین ووت بدید نظراتتون کامنت بزارید من فکر نکنم فقط دارم برای خودم میزارم ممنون میشم😢♥✨
اگه هم خواستین تو چنل تلگراممون که لینک تو بیو هست عضو بشید عکس ادیتای فیک میزارم توش تا راحت تر بتونید تصور کنید
ممنونم
بوس بهتون ✨🤍

VOCÊ ESTÁ LENDO
𝒔𝒖𝒊𝒄𝒊𝒅𝒆 𝒄𝒂𝒇𝒆
Fanficاز پنجره اتاق رفت بیرون ولی قبل رفتنش تو گوشم گفت ببخشید که بدون اجازه ات خواستمت....... ................................................. 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒕𝒂𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌 _ 𝒎𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 _ 𝒔𝒐𝒑𝒆 _ 𝒉𝒚𝒖𝒏𝒍𝒊𝒙...... 𝒔𝒖𝒓𝒑𝒓𝒊𝒔𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆...