قبل اینکه دستگیره را فشار دهد دوباره برگشت به آغوش جان پرید. همچون کودکی پاهایش را دور کمر جان حلقه کرد و سرش را روی شانه ش فشرد.
_میخوای باهات بیام؟
جان با صدای گرمش پرسید و نه شنید.. چند ثانیه بعد ییبو پاهایش را پایین گذاشت.
+اخر دیسکات میزنه بیرون انقد میپرم بغلت!
جان گونه ش را لمس کرد.
_زیادم سنگین نیستی.
کمی به چشمان کشیده ش خیره شد و بالاخره عزمش را جزم کرد و بعد از لمس ایرپاد در گوشش گفت.
+من دیگه میرم. باهات تو کال می مونم محض اطمینان صدا رو ضبط کن.
_زی لو باهاته؟
+اره تو لابی منتظرمه. زانجینم تا پنج دیقه دیگه میرسه.جان جلو رفت و بوسه ای کوتاه روی لبهایش گذاشت.
_شیر کوچولوم منتظرم مدارکو بگیری و زود بیای.
ییبو با قدمهایی کوتاه به سوی در راه افتاد. قبلا که جان همراهش نبود میدانست تکیه گاهی ندارد پس نمیترسید. ولی الان حتی برای روبرویی با زانجین هم نیاز به تشویق جان داشت و ته دلش میترسید نکند زانجین دسیسه ای چیده باشد که باعث مرگش شود و نتواند بار دیگر در اغوش جان بخوابد؟
در پشت سرش بسته شد و به سوی اسانسور رفت.
+جان صدامو میشنوی؟
_اره عشق من.
+فاک اینجوری صدام نکن.
_چرا؟
+چون ممکنه برگردم پیشت!
_احمق.
+الان تو اسانسورم.
_باشه.
+الان دارم میرم سمت لابی.
_زی لو هست؟
+اره دیدمش. میرم پیشش.
_هممم
+زانجین اومد. تنهاست.. دیگه باهات حرف نمیزنم فقط گوش کن.
_از پسش برمیای ییبو ی قوی من.
لبخندی کمرنگ روی لبهای ییبو نشست.
قوت قلب جان حسی می داد انگار میتوانست آب دریا را خشک کند و در کف خشک اقیانوس با سطل و ماسه جزیره بسازد!زانجین با هودی طوسی رنگ روبرویشان نشست موهایش در پیشانی ش ریخته بود.
+سلام اقای جو.
ییبو گفت و جین نگاهی به زی لو انداخت. کوله ش را روی پایش گذاشت.
×سلام اقای وانگ.
چند ثانیه به یکدیگر خیره شدند تا زانجین به حرف امد.
×حوصله کش دادن بحثو ندارم. هیچ ضمانتی نیست که شما بعدا اموال داییتون رو به من بدید .
ییبو سری تکان داد.
+نه واقعا هیچ ضمانتی نیست ولی بازم اومدی وکیل جو. اوضاع با داییم چطوره دعوا کردید؟ چطوری هنوز زنده ای؟
×فلا یه جای امن می مونم در ضمن کیو شینجی قاتل نیست.
+هاها اون دیگه موکلت نیست چرا ازش دفاع میکنی؟
زانجین چشمانش را چرخاند.
×ادرس فنگ هایکوان رو بهم بدین. منم کوله رو بهتون میدم.
+اول مدارکو نشونم بده.
زانجین حاضر بود برای دوباره دیدن هایکوان حتی کلیه ش را هم به این مرد بدهد دیگر آوردن چند مدرک علیه کیو شینجی که چیز سختی نبود!
کوله روی میز بینشان پرت شد و زی لو بعد از اطمینان از عدم وجود تهدیدی در آن کوله ؛ پرونده ها را به رئیسش تقدیم کرد.ییبو با دقت پرونده و مدارک بینش را با عکسهایی که هایکوان فرستاده بود مقایسه میکرد و نهایتا وقتی خیالش راحت شد ادرس را برای زانجین فرستاد.
دستش را به سمت او دراز کرد.
+از معامله با شما لذت بردم. قول و قرارمون هم سر جاشه.
×بایدم لذت برده باشین چون چیزی تو این معامله از دست ندادین!
با اینحال دست ییبو را فشرد. ییبو نیشخندی زد.
+راستش اگه عاشق هایکوان شدی راه سختی در پیش داری. اون قلبش از سنگه و با همه یکبار میخوابه.. شانس یکبار سکس باهاشو از دست ندادی؟ اگه ندادی میتونی امیدوار باشی وگرنه که..
با صدایی ارامتر گفت.
+فراموشش کن.
زانجین ابرویی بالا انداخت و بلند شد.
×نیازی به توصیه و نصیحت شما نیست رئیس وانگ.
با قدمهایی بلند از هتل خارج شد.
ییبو لبخند بزرگی زد و با ذوق گفت.
+جان .. جان اونجایی؟
_اره تو تختم.. همه چیو شنیدم تبریک میگم.
ییبو لحظه ای سرخ شد.
+کجا؟
_عامم تو اتاق و روی تخ..
ییبو به سوی اسانسور پرواز و تماس را قطع کرد. هزاران فانتزی منحرفانه در سرش چرخید. دیشب کارشان نصفه ماند مگر نه؟
یعنی جان هم به اندازه ییبو علاقمند به رابطه جسمانی ست؟ تا اینجا هر چه بوده نتیجه اصرارهای ییبو بوده! ولی حالا خودش میگوید در تخت...
به شمارش طبقات نگاه کرد و قلبش تند میتپید. ناخن شستش را جوید تا بلاخره در اسانسور باز شد. کارت را به قفل چسباند و داخل رفت.
با لبخند بزرگی در اتاق خواب را باز کرد و مرد مورد علاقه ش را دید . آن هم درست وسط تخت.
+تو که لباس تنته!
لبهایش اویزان شد. جان سرش را از موبایلش بلند کرد و متعجب گفت.
_چیشده؟ مگه باید لخت باشم؟
ییبو غرغر کنان خودش را روی تخت انداخت و صورتش را در بالشت فرو برد. صدای ناواضحش به گوش جان میرسید.
+من فکر کردم لختی.. فکر کردم میخوای باهم بخوابیم.
پاهایش را از زانو خم کرد و به تخت کوبید.
+ولی تو اصلا نزدیکم نمیشی.. از من خوشت نمیاد؟ کوری و جذابیتا منو نمی بینی؟ دخترا رو دوست داری؟ این دفعه یه جوری میکنمت جر بخووری.
ESTÁS LEYENDO
the Businessman _ Yizhan
FanficName : the Businessman _ بیزینس من Couple Yizhan (ZSWW) Genre : romance _ smut یه کارمند جوون از شعبه شانگهای منتقل شده به واشنگتن تا یکماه آموزش مدیریت ببینه ولی هر چی میگذره شک و تردید جان بیشتر میشه که اصلا وانگ ییبو کیه ؟ فقط یه کارمند معمولیه...