بعد از صحبت کردن با نامجون احساس سبکی میکرد، ولی هنوزم فکر کارایی که با جیمین کرده بود تنهاش نمیذاشت.
باید بهش میگفت بهش تجاوز شده؟ باید میگفت فقط نگرانشه و خیلی دوستش داره یا همچنان احساساتش رو مخفی نگه میداشت؟
گیج شده بود.خوشحال بود که حداقل نامجون جرئت عذرخواهی رو بهش داده.
بعد از گفتن «همینجا وایسا» به سرعت پیاده شد و به طرف زن گلفروش رفت.
حتی یادش نبود گل مورد علاقهی جیمین چیه، احتمال میداد تاحالا نپرسیده ازش.
:پسرم میتونم کمکت کنم؟
_آجوما من میخوام برای همسرم گل بخرم ولی نمیدونم گل مورد علاقهاش چیه.
:یعنی تاحالا براش نخریدی؟
_نه..
خودشم وقتی به کاراش فکر میکرد از خودش ناراحت میشد، چقدر خوششانس بود که جیمین هنوز ترکش نکرده بود.
:خب رنگ مورد علاقهاش چیه؟
_نمیدونم.
:مطمئنی همسر خودته؟
خندهی تلخی کرد و با حرکت سرش تأیید کرد.
:خب حداقل میدونی مناسبتش چیه؟
_این اواخر باهاش خوب رفتار نکردم میخوام معذرت خواهی کنم.
:خودم درستش میکنم برات، قیمت..
_هرچقدر که بشه مهم نیست.
بالاخره بعد سالها بلککارت داشتن باید یه بار برای جیمین ازش استفاده میکرد دیگه نه؟
بعد از چند دقیقه با دسته گل متوسطی به ماشین برگشت.
-وااو، چقدر سلیقهی جیمین خوبه.
_سلیقهی جیمین؟
-آره مگه گلای مورد علاقش نیستن؟
_نمیدونستم چیَن، خود فروشنده اینو درست کرد.
-اگه تاحالا واسش گل نخریدی واقعاً صبرشو تحسین میکنم.
_هوم.. منم همینطور ولی انقدر سرکوفت نزن دیگه دارم سعی میکنم درست رفتار کنم.
-نمیخواد انقدرم به خودت فشار بیاری، آروم آروم بهتر شو.
یونگی سرشو تکون داد و منتظر رسیدنشون به بیمارستان شد.
:سلام دکتر کیم.
-سلام، دکتر پارک کجان؟
:توی اتاق عملن، بهشون بگم بیان؟
-نه منتظرشون میمونیم مرسی.
بعد از رسیدن به اتاق جیمین متوجهٔ در بستهش شدن.
_چجوری بازش کنیممم، دارم آب میشم با این.
به دستهگل توی دستش اشاره کرد و پاشو به طور نمایشی روی زمین کوبید.
YOU ARE READING
Hide Feelings / Yoonmin
Fanfiction«احساسات مخفی» کاپل: یونمین ژانر: رمنس - انگست - روزمره «به تیکههای خورد شدهی بشقاب روی سرامیک سفید آشپزخونه خیره شده بود و حس میکرد تمام بدنش قفل شده. _نگاه کردن بهتم حالمو بهم میزنه.»