«کریسمس سال بعد، سئول»
بعد از کم اومدن نفسهاشون لبهاشونو از هم جدا کردن و جیمین سرش رو توی گردن یونگی فرو کرد.
+امسال واقعاً اتفاقای خوبی افتاد، از آشنا شدنمون با نامجون و جین هیونگ و هوسوکی و امیلی تا کم شدن شر کیهیون.
«فلش بک، سال قبل، شب آشتی»
از کابوس مضخرفش پرید و بعد از دیدن جیمینِ کاملاً صحیح و سالم توی بغلش بوسهای روی موهاش کاشت و روی میز کنار تخت خم شد تا آب بخوره که نگاهش به گوشیش افتاد، ۴۸ تا میسکال از شمارهی ناشناس.
با فهمیدن اینکه شماره مال کیهیونـه پیامهاش رو باز کرد.
:دوستت نداشتم فقط میخواستم اذیتت کنم.
:ببخش منو، تازه فهمیدم چقدر عوضی بودم.
:هوف، اگه نبخشیم چی؟
:به هر حال مهم نیست فقط باید میگفتم.
:به همسرتم بگو دیگه اذیتش نمیکنم.
:خداحافظ.
زنگ زد و با خاموش بودن شماره متوجه اتفاقی که افتاده بود شد، معجزه!
همهچی توی یه روز درست شد، با آرامش بیشتری و بدون توجه به هنوز تشنه بودنش همسرشو بغل کرد و بدون هیچ ترس و کابوسی دوباره به خواب رفت.
«زمان حال»
_حسودی نکن قلبِ من.
یونگی با دیدن قیافهی توهم رفتهی جیمین صورتش رو بوسهبارون کرد و با گرفتن دستش سمت بقیهی دوستاشون که مدت طولانیتری بود که لبهای همدیگرو ول کرده بودن برگشت.
:زیادی رمانتیکید حسودیم شد.
؛بیبی منو یونگی هیونگ برادریما.
•نونا نبود ببینه ما چقدر خون دل خوردیم سر این دوتا.
=که اگه نامی نبود هنوزم داشتید میخوردید.
_هیونگ اگه یه حرف درست تو زندگیت زده باشی همینه.
=تو ساکت بچه.
•دعوا نکنین، جدی میگم، پارسال دهن ما سرویس شد و یونگی هیونگ از جیمین هیونگ عذرخواهی نکرد تا غذای کریسمسو همه باهم بخوریم و حتی نبوسیدش، ولی تا نامجون هیونگ گفت عذرخواهی کرد ازش.
~نکنه طلسمشون کرده؟
همه با حرف کوچیکترین عضو جمع زدن زیر خنده و شاتهای سوجوشون رو بالا بردن.
CZYTASZ
Hide Feelings / Yoonmin
Fanfiction«احساسات مخفی» کاپل: یونمین ژانر: رمنس - انگست - روزمره «به تیکههای خورد شدهی بشقاب روی سرامیک سفید آشپزخونه خیره شده بود و حس میکرد تمام بدنش قفل شده. _نگاه کردن بهتم حالمو بهم میزنه.»