Part 17 (the last)

538 56 23
                                    

«کریسمس سال بعد، سئول»

بعد از کم اومدن نفس‌هاشون لب‌هاشونو از هم جدا کردن و جیمین سرش رو توی گردن یونگی فرو کرد.

+امسال واقعاً اتفاقای خوبی افتاد، از آشنا شدنمون با نامجون و جین هیونگ و هوسوکی و امیلی تا کم شدن شر کیهیون.

«فلش بک، سال قبل، شب آشتی»

از کابوس مضخرفش پرید و بعد از دیدن جیمینِ کاملاً صحیح و سالم توی بغلش بوسه‌ای روی موهاش کاشت و روی میز کنار تخت خم شد تا آب بخوره که نگاهش به گوشیش افتاد، ۴۸ تا میس‌کال از شماره‌ی ناشناس.

با فهمیدن اینکه شماره مال کیهیون‌ـه پیام‌هاش رو باز کرد.

:دوستت نداشتم فقط می‌خواستم اذیتت کنم.

:ببخش منو، تازه فهمیدم چقدر عوضی بودم.

:هوف، اگه نبخشیم چی؟

:به هر حال مهم نیست فقط باید می‌گفتم.

:به همسرتم بگو دیگه اذیتش نمی‌کنم.

:خداحافظ.

زنگ زد و با خاموش بودن شماره متوجه اتفاقی که افتاده بود شد، معجزه!

همه‌چی توی یه روز درست شد، با آرامش بیشتری و بدون توجه به هنوز تشنه بودنش همسرشو بغل کرد و بدون هیچ ترس و کابوسی دوباره به خواب رفت.

«زمان حال»

_حسودی نکن قلبِ من.

یونگی با دیدن قیافه‌ی توهم رفته‌ی جیمین صورتش رو بوسه‌بارون کرد و با گرفتن دستش سمت بقیه‌ی دوستاشون که مدت طولانی‌تری بود که لب‌های همدیگرو ول کرده بودن برگشت.

:زیادی رمانتیکید حسودیم شد.

؛بیبی منو یونگی هیونگ برادریما.

•نونا نبود ببینه ما چقدر خون دل خوردیم سر این دوتا.

=که اگه نامی نبود هنوزم داشتید می‌خوردید.

_هیونگ اگه یه حرف درست تو زندگیت زده باشی همینه.

=تو ساکت بچه.

•دعوا نکنین، جدی می‌گم، پارسال دهن ما سرویس شد و یونگی هیونگ از جیمین هیونگ عذرخواهی نکرد تا غذای کریسمسو همه باهم بخوریم و حتی نبوسیدش، ولی تا نامجون هیونگ گفت عذرخواهی کرد ازش.

~نکنه طلسمشون کرده؟

همه با حرف کوچیکترین عضو جمع زدن زیر خنده و شات‌های سوجوشون رو بالا بردن.

Hide Feelings / YoonminOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz