پارت۶: Persian wolf

22 4 0
                                    

»فلشبک: شب دعوا
جانگکوک
شبی که با روژیار رو در رو شدم برام اونقدر غییر قابل قبول بود که تصمیم گرفتم با خانم کیم تماس بگیرم
اون زن قرار بود چه بلایی سر ما سه نفر بیاره؟!!!

بعد از چند بوق صدای خوابالود خانم کیم توی گوشم پیچید

-یابوزوو

-شبتون بخیر نابی شی

-جانگکوک تویی؟!!!

کلافه دستی بین موهام کشیدم و

-هوووم...منم

خانم کیم درحالی که حالا صداش واضحتر و البته نگران به گوش میرسید پرسید

-اتفاقی افتاده؟...نکنه برای رژی مشکلی پیش اومده؟

سرم و بالا آوردم تا ببینم کی وارد اتاقم شد و در همون حال دست و پا شکسته گفتم

-ن..ننه.نه...اصلا...اون حالش خوبه

حالا جیم و ته هر دو وارد اتاق شده بودن و نگاهشون میخ صورت من بود

-پس چی شده پسر...چرا این وقت شب تماس گرفتی؟!!!

چشمامو تو حدقه چرخی دادم و انگار که اون منو از اونور خط میبینه

-متاسفم بانو...مزاحم خواب شیرینتون شدم...ولی محض رضای الهه ماه میشه بگی اون دختری که به عنوان جفت از همه جا بیخبرمون بهمون غالب کردی اصلا چه موجودیه؟!!!

برای چند لحظه تنها چیزی که به گوشم رسید صدای نفسهاش بود.

-من که به تهیونگ شی توضیح دادم

چشم غره ای به تهیونگ غرق فکر رفتم و

-بگذریم ما میخواییم از خودتون بشنویم و البته باید بگم هیچکدوممون دیگه طاقت نداریم روژیا باید از همه چیز با خبر بشه
پس قرارمون فردا بعد از ظهر منزل ما....بهتره بیایین و همه چی رو برای هر چهار نفرمون توضیح بدین.

و بعد از اونم تماس و قط کردم

پسرا هم در سکوت هر کدوم به اتاق خودشون رفتن و اما صبح روز بعد انگار قرار بود اوضاع جور دیگه ای پیش بره

منو ته تصمیم گرفته بودیم کمی اون دختر وحشی و تنبیه کنیم

اما این وسط جیمین مخالف بود و عصبی سرمون داد میزد

-اون از هیچی خبر نداره شما نباید اینطوری برخورد کنین...نکنه میخوایین اونم مثل من مجبور به رابطه کنین؟

با حرفی که جیم زد قبل از اینکه من چیزی بگم تهیونگ دستشو محکم به میز صبحانه کوبید

-جیمین شی...چطور این حرف و میزنی...تو مال ما دونفر بودی و هستی...والبته فکر نمیکنم تو این رابطه بهت بد گذشته باشه تا الان...از طرفی هم که وقتی فهمیدیم رژی جفتمونه اون گرگ تو بود که از خوشحالی بعد از سالها تبدیل شد و الان نمیفهمم چرا باید مخالفتی از تو ببینم؟

Persian Wolf?!!!Where stories live. Discover now