پارت۱۱: (پیوند)Linke

20 4 0
                                    

#رژی

بعد از اینکه جیمین با اون نگاه دلخورش از من رو برگردوند قلبم انگار تو یک لحظه دیگه نزد.

حتی برنگشت تا ببینه با دختری که اولین شبش رو بهش هدیه کرده چکار کرد.

خبری از هیولای درونم نبود انگار که توی تاریکترین حفره از روحم فرو رفته بود و صدای دردمند نالشو میشنیدم

چرا شیر من تا این اندازه به جیمین حساس بود؟!!!

جیمین جفتم بود مثل اون دوتای دیگه ولی حتی نمیتونستم مارکش کنم.

پس چرا شیرم انقدر زیاد بهش وابسته بود و بهش علاقه داشت؟!!!

اونقدر زیاد که بی خیال اخطار جدیی که تهیونگ بهم داد بشم و با یه نامه احمقانه بخوام ترکشون کنم.

عین یه آواره شبگرد بی فکرانه با یه ساک کوچیک توی دستم توی خیابونای سئول میچرخیدم

ولی هنوزم به خاطر ذهن مشغولم نتونسته بودم زیاد از محل اقامتمون دور بشم
که در یک لحظه انگار وزنه‌ای به قلبم وصل کرده باشن قلبم فشرده شد نفسم بالا نمیومد و هجوم سرد عرق روی تمام تنم چیزی نبود که متوجش نباشم.

دنیا دور سرم چرخید و چشمام سیاهی رفت به ناگاه خودم رو جلوی اون دوتا آلفای وحشی پیدا کردم که دستای  طلبکارشون دردناک روی کل بدنم میچرخید و نگاه عصبیشون بند دلمو پاره میکرد.

بدون اینکه خودم بخوام ، شروع کردم به التماس کردن و گریه کردن

+خواهش میکنم آلفا بهم کاری نداشته باشین
التماستون میکنم

اما اونا اهمیتی ندادن و شروع کردن به در آوردن لباسام
همونطور که تهیونگ بغلم کرد جنگکوک هم سنگینی تنش رو روی بدنم انداخت و توی همون لحظه صدای فریادم بلند شد که خودم رو صدا میزدم

+رژیییییی....خواهش میکنم برگرررررد

ولی نه این صدا که....؟!!!!
این صدای جیمین نبود؟!!!!
همون لحظه به خودم اومدم

وسط پارک محلمون روی زمین زانو زده بودم حالم خیلی بد بود از گلوم صدای خور خور میومد.

اونا داشتن چه بلایی سر جیمینم میاوردن؟!!!

از جام پاشدم و حتی نمیدونم چطور خودم و جلوی در آپارتمان پیدا کردم.

بعد از زدن رمز وردی به سرعت وارد تراس شدم و نگاهم به بدنهای لخت اون عوضیا افتاد که با بیرحمی به بدن بیجون جیمین تجاوز میکردن
.
.
.
‌‌.
‌‌.
‌.
#دانای‌کل

صدای شهوت آمیز بدنهایی که بهم برخورد میکرد و بوی گلهای پژمرده و فرومونهای پر از شهوت دو آلفا هم باعث نمیشد که سرمای بورانِ روژیار به شامه دو آلفای هورنی نفوذ نکند و باعث نشود توجه هر دو آلفا به درب ورودی تراس جلب شود.

نگاهشان به شیر کرم رنگ عصبی افتاد و همان لحظه لاین عصبی غرشی کرد و به سمت سه گرگ حمله کرد
و همین باعث تبدیل شدن گرگ خاکستری و سیاه رنگ شد و هر دو عصبی به سمت لاین شیری رنگ حمله ور شدند

درگیری بالا گرفته بود و

نگاه دردمند جیمین به شیر زیبایی که بین دو گرگ غرش میکرد و پر قدرت با هر دو میجنگید خیره مانده بود
و قبل از اینکه سیاهی نگاهش را در خود ببلعد
متوجه طلایی رنگ نگاه روژیارش شد که پر درد به جیمینش نگاه میکرد.

و شاید همین طلاقی نگاه بود که باعث حواسپرتی لاین شیری رنگ شد و هر دو گرگ از فرصت استفاده کردند و دندانهایشان را در گردن لاین فرو بردند.

درد از گردن شیر ماده جوانه زد و رگ به رگ پیشی گرفت تا به قلب دردمند روژیار رسید.

حالا بدن بی حال روژیار بین دو گرگ افتاده بود و نگاهش هنوز هم به چشمان بسته جیمین بود
با ته مانده توانش گرگ ها را از خود دور کرد و بی توجه به خونی که از هر دو طرف گردنش جاری بود به سمت جیمینش رفت
به آغوشش کشید
او حس کرده بود...!

تمام زجری که قلب دردمند امگایش متحمل شده بود را حس کرده بود.

انگار که آن دو آلفای سنگدل به تن خودش تجاوز کرده باشند.

بوی سرد برف هنوز هم غالب بود اما باعث نمیشد تا فرومون پژمرده جیمینش به مشامش نرسد.

سر امگای محبوبش را میان شانه و گردن پر از خونش گرفت شانه هایش را به آغوش کشید و با گلویی پر بغض

-جیمینم...نونا معذرت میخواد....منو ببخش که رفتم....منو ببخش که با ترکت باعث شدم این عوضیا بهت رحم نکنن...قول میدم دیگه تنهات نذارم جیمینم...خواهش میکنم چشماتو باز کن

اما هر لحظه که میگذشت خبری از نگاه درخشان جیمین نمیشد.

تهیونگ و کوک که حالا لباسهایشان را هر چند نامرتب اما به تن کرده بودند به سمت امگاهایشان رفتند.

انگار که تازه جنون راتشان از سرشان پریده بود و فهمیده بودند با هر دو امگا چکار کرداند.

پشیمان و سرخورده به سمت رژی و جیمین رفتند کوک به زور دستان روژیار را از جیمین جدا کرد و تهیونگ جیمین را براید بلند کرد و به اتاقش برد.

بدن داغ کوک با اولین تماس با سرمای تن روژیار به خود لرزید.

انگار که این دختر واقعا از میان بوران آمده بود
سریعا پتویی که گوشه مبل افتاده بود را چنگ زد و دور شانه هایش کشید و به سینه خود چسباند تا دخترک را گرم کند.

×چی شده؟!!!

با سوالی که تهیونگ پرسیده بود نگاهش را از چهره کم رمق دختر گرفت.

-فکر کنم به خون احتیاج داره...بدنش سرده

تهیونگ به سرعت خودش را به کوک رساند و روژیار را از بغلش گرفت و به سمت اتاق جیمین برد.

×سریع با نامجون تماس بگیر و بگو با یه بسته خون A+ خودشو برسونه

پس تهیونگ هم گروه خونی دخترک را تشخیص داده بود درست مثل کوک
.
.
‌.
.
.
.
.
کلامی از نوناتون
من که خودم کلی هلاک شدم وقتی این پارت و نوشتم
نمیدونم شما نظرتون چی میتونه باشه
بنظرم جیمینی طفلک واقعا حقش نبود
اما موندم چرا روژیار انقدر سر جیمین حساسه؟ 🤔
نظر شما چیه؟

Persian Wolf?!!!Où les histoires vivent. Découvrez maintenant