پارت۷: اینم یه درام دیگه‌اس؟!!!

15 3 0
                                    

به انعکاس مادرخوندم توی شیشه روی میز خیره شده بودم و پلکم نمیزدم

اینم یه درام دیگه بود حتما

پس با صدای بلند شروع کردم به خندیدن و دست کوبیدن واسش

-الحق که سناریوی عالی چیدین اُما....ولی نپسندیدم و قطعا توی همچین فیلمی بازی نمیکنم....چون از گرگینهها و خوناشاما میترسم...پس بازی نمیکنم شرمنده

و بعد سعی کردم از جام پاشم اما دستای سنگین کوک مانعم شد و صدای ته توی سالن پیچید

-رژی میشینی و به حرفهای نابی شی گوش میدی

چشم غره تپلی بهش رفتم این اصلا چه حقی داشت باهام دستوری حرف بزنه؟

-پیش خودت چه فکری کردی که عین صاحب اختیارها صحبت میکنی؟

اینبار نابی جواب داد

-اون جفتته

فکر کنم اینا قصد دارن منو دیوونه کنن امشب قهقه هیستریکی رو شروع کردم کنترلش خیلی سخت بود اما به زور تونستم جلوشو بگیرم

-اوه...اُما...لطفا نگین قبل از اینکه بیایین اینجا فکشن مثبت هیجده امگاورس خوندین

و دوباره بی توجه به چهرهای پوکر هر چهار نفر شروع کردم به خندیدن و ریسه رفتن

اما یهو انگار توی یه عالمه پرز و پشم سیاه فرو رفته باشم و بوی بارون اونقدر قوی بود که داشتم گیج میشدم خندههام همون لحظه قط شده بود...

چشم گردوندم و با دیدن گرگ سیاه رنگ بزرگی که دورم عین یه مار پیچیده شده بود با اون دم پشمالوش صورتمو نوازش میکرد و با نگاه سرخ رنگش زهره ترکم کرد که اینبار از ته اعماق تهم جیغ میکشیدم ولی اصلا نگاهمو از اون گرگ برنمیداشتم

بعد از چند لحظه پرز های براق و سیاه گرگ کوتاه و کوتاه تر شدن و در آخر گرگ به جانگکوک تبدیل شد و بعد از اون سیاهی دنیا رو جلوی چشمام تار کرد.
.
.

.
.
.
#دانای‌کل

مدتی بود که از بیهوش شدن روژیار میگذشت و جانگکوکی که او را به اتاق جیمین برده بود برگشت و دوباره مقابل آن زن مرموز نشست

جیمین عصبی  بعد از چک کردن وضعیت رژی خودش را به سالن رساند

-حتما باید تبدیل میشدی؟...اگه طوریش بشه چی؟...جانگکوک...اگه طوریش بشه

اما صدای خانم کیم مانع خط و نشان کشیدن بیشتر جیمین شد

-نگران نباش اُمگا...اون گرگ قویی داره...با اینکه اینهمه سال مادرش بهش قاتل الذئب خورونده اما هنوز اون گرگ زندهاس

جیمین و جانگکوک که چیزهای جدیدی میشنیدند هر دو باهم با تعجب فریاد زدند

-چی؟!!!

Persian Wolf?!!!Where stories live. Discover now