چک نشده
Felix
نیم ساعت گذشت که زنگ در خونه خورد چهره ی پدرام نمایان شد
=سلام ژان رفیق کم یاب
*مرسی تو خوبی پیرمرد
(بچه ها چون اسماشون خیلی بلنده کمش میکنم )
=یااااا من کجام پیره میگیرم میزنمت ها
/اههه بسه جلو بچه ها
/چطوری رفیق
^عالی تو چی
/چون تو خوبی منم خوبم
من مونده بودم با دهن باز به هیون نگاه کردم دیدم اونم دست کمی از من نداره گفتم
_سلام آپا شما هم رو میشناسین
*مگه میشه آدم رفیقش رو نشناسه
+واد فاک اینجا چه خبره اپاا
=ام خوب بچه ها ما همدیگه رو میشناسیم
+واوو و الان باید ما بفهمیم ؟
=خب بچه ها مانمیدونستیم شما همدیگه رو میشناسید
/خب مهم نی بریم شام بخوریم
^آره بریم شام بخوریم
رفتیم شام بخوریم اپام پرسید
*از کی همدیگه رو میشناسین
_وایییی آپا تازگی فراموشی گرفتی؟
*پسر انقد میزنمت که صدا خر بدی
_خب این سوال رو ماباید بپرسیم
*خب باشه من میگم بچه ها ما ۱۱ سالی هس کع همدیگه رو میشناسیم و مااز دبیرستان باهم دوستیم
که بخاطر کار ددیت باید میرفتیم آمریکا و بعد که تو اومدی رفتیم اون موقع باهم تلفنی صحبت میکردیم از اون موقع همدیگه رو ندیدیم کع تا یه ماه پیش همدیگه رو دیدیم و ما نمیدونستیم شما تو یه مدرسه هستید تموم شد
_+واوو
/دیگه بسه شاتون رو بخورید بعد بریم به دست گیم بزنیم
_اخخخخجو
هنوز حرفم تموم نشده بود که یه دفعه فهمیدم چیکار کردم دیدم همه دارن من رو نگا میکنن منم رفتم تو بغل هیون خودم رو مچاله کردم گفتم
_یاااا منو نگا نکنید شامتون رو بخورید
*ایگووو پسرم خجالت کشید
_اپااا کجا خجالت کشیدم من
*باشه باشه تو خوبی شامتون رو بخورین
Hyunjin
شام رو خوردیم رفتیم بازی کردیم
بعد به اسرار فیلیکس قایم موشک و گرگم به هوا بازی کردیم بعد خسته شد رفتیم تو اتاق من که بخوابیم دیدم آپا فیلیکس گفت
*خب بچه ها برید بخوابید فقط ما الان نوه نمیخواییم ها
_اپااااا
دیدم فیلیکس از خجالت سرخ شده ایگو پس پسر من هم سرخ میشه
گفتم
+شب بخیر پدرها
=شب بخر بچه ها
_شب بخیر
*حواستون باشه ها
_اپااااااااا دیدم سریع دویید تو اتاق باباهام گفتم
+فیلیکس اون اتاق باباهامه
+اوهههه معذرت میخواممممم
سریع دویید تو اتاق خودمون دیدم همه دارن به کار های فیلیکس میخندن
منم داشتم میخندیدم که فیلیکس گفت
_بسهههههه دیگه نخندین هیون توعم مثله اینکه میخوای رو کاناپه بخوابی
+نه بیبی گوه خوردم
_دیگه فایده نداره
+خواهش بیبی
_اوکی حالا که گفتی گوه خوردی بیا تو
+اوه بخیر گذشت
برگشتم سمت باباها هنوز داشتن میخندیدن که گفتم
+من دیگه برم وگرنه واقعا رام نمیده
*آره آره برو
+شب بخیر همگی
رفتم تو اتاق دیدم داره تو اتاق دنبال چیزی میگرده گفتم
+دنبال چی میگردی
_لباس تو کمدتو دیدم چیزی پیدا نکردم
+وایسا بهت بدم
_اوک
+بیا
_من کجا بپوشم
+همینجا
چن لحظه نگام کرد گفت
_جلو تو
+ نه من میرم حموم چون بدنم خیلی بو میده
_باشه
Felix
نیم ساعت گذشت دیدم هیون اومد بیرون لباس پوشیده بود اومد کنارم دراز کشید بغلم کرد گفتم
_هیون میشه هیچوقت ترکم نکنی
+ عشقم کی گفته قراره ترکت کنم
_نمیدونم حس خوبی ندارم
+بیبی من هیچوقت ترکت نمیکنم
_دوست دارم
+منم
بعد لبام رو کوتاه بوسید خوابیدیم صبح شد
رفتیم حاضر شیم من از لباس های هیون پوشیدم
لباس من کامل مشکی بود یه پیرهن آستین کوتاه با شلوار جذب مشکی ماله هیون بود با کفش آل استار ساق دارام پوشیدم لباس هیون هم آستین کوتاه مشکی به شلوار جذب مشکی با کفش نیم بوت هاش
یجورایی باهم ست کردیم رفتیم پایین دیدیم دارن صبحونه میخورن گفتیم
_+صبح بخیر
(بچه ها علامت هارو وقتی دوتا یا سه تا باهم میذارم ینی هردوتا شون باهم حرف میزنن)
*/=^صبح بخیر
*=اوههه اینارو لباس کاپلی پوشیدن
+بله پس چی فکر کردید
/بچه ها بیایید صبحونه بخورید برید مدرسه دیر میشه
_چشم
صبحونه خوردیم که داشتیم میرفتیم آپا گفت
*فیلیکس مراقب خودت باش همینطور دعوا نکن
_بله آپا
YOU ARE READING
BABY HARSH HYUNLIX
General FictionBABY HARSH + ددی لطفا _ بیبی بار اول بار دوم میبخشم بار سوم تنبیه داره + ددی ببخشید _ بیبی تنبیهت زیاد میشه کاپل اصلی: هیونلیکس کاپل فرعی: چانگین مینسونگ چانگمین ژانر: اسمات ، کمدی ، ددی کینکی ، گی ،عاشقانه ،یکم خشن،یکم انتقامی،انگست آپ: سعی میکنم...