part 8

407 22 8
                                    

چک نشده

Hyunjin
رفتیم سوار ماشین شدیم رسیدیم که بچه ها رو دیدیم

(ماشین هیونجین)رفتیم کلاس که فیلیکس گفت _شما برید منم میام +دعوا نکنی ها_نه فقط سرم درد میکنه میرم آب بزنم صورتمو +میخوای بیام_نه نمیخواد +مطمئن _آره نگران نباش برین سر کلاس +اوکی Felix رفتم سمت سرویس که دیدم صدا میاد رفتم داخل که با دیدن صحنه ی ج...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(ماشین هیونجین)
رفتیم کلاس که فیلیکس گفت
_شما برید منم میام
+دعوا نکنی ها
_نه فقط سرم درد میکنه میرم آب بزنم صورتمو
+میخوای بیام
_نه نمیخواد
+مطمئن
_آره نگران نباش برین سر کلاس
+اوکی
Felix
رفتم سمت سرویس که دیدم صدا میاد
رفتم داخل که با دیدن صحنه ی جلوم شوکه شدم
دیدم چن تا پسر دور اون پسری که اون روز نجاتش دادم دورش رو گرفتن رفتم جلو دیدم اون قلدره وانگ بود
حالم داشت بد میشد وقتی میدیدم که داره زجه میزنه که یکی کمکش کنه یاد خودم میوفتادم
به خودم اومدم سریع رفتم نجاتش بدم که دیدم داره وانگ میاد سمتم گفت
!اوه چه به موقع میخواستم یکی بفرستم دنبالت
_داری چه غلطی میکنی
!نمیبینی دارم به خودمون حال میدم
انقد این حرفاش برام سنگین بود که خون جلو چشمام رو گرفت سریع حمله کردم بهش که اون جاخالی داد خواست بهم حمله کنه که با پام محکم زدم صورتش
بیهوش شد دیدم بقیه هم حمله کردن منم تک تکشون رو زدم بعضی ها بیهوش شدن
بعضی ها هم انقد بد زده بودمشون
که اصن نمیتونستن پاشن
رفتم کنار اون پسر که دیدم هم داره میلرزه هم داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم
_چیزی نیس نترس اروم باش میتونی بلند شی
اروم سر تکون داد فقط پیرهنش رو در آوردن کمکش کردم بپوشه آب زد تو صورتش رفتیم بیرون آب داشتم یکم بهش دادم اروم اروم بردمش سمت کلاس
خواستم در بزنم که گفت
$مرس..ی واق.. عا نمی... دونم چ....جوری جبر.....ان کن..م
همه ی اینارو با لکنت گفت گفتم
_لازم نیست جبران کنی همینکه سالمی کافیه
$مرسی
داشت گریهش میگرفت که گفتم
_عه عه گریه نکن پسر خوب لازم نیست خجالت بکشی توعم دوست منی من باید نجاتت میدادم اوکی دیگه حرف نباشه
سر تکون داد در زدم وارد شدم که استاد گفت
٪خبر دارین دیر وارد کلاس شدید حالا عشق بازیتون رو میتونستید بعدا انجام بدید
من که ازین حرف خونم به جوش اومد گفتم
_استاد وقتی نمیدونید چه اتفاقی افتاده الکی دهنتون وانکنین چشماتونو ببندین
٪خب پس اگه الکی میگم این هیکی ها رو بدنه اون چیه
_به ایشون تو سرویس داشت تجاوز میشد
من رفتم جلوی استاد وایستادم گفتم
_تویی که اسمت رو گذاشتی استاد وقتی دانشجوت رو میبینی برو ببین چه اتفاقی واسش افتاده تا اینکه جلوی بقیه خرابش کنی و قضاوتش کنی این اصن از حاله خرابش معلومه براش یه اتفاقی افتاده نمیدونم تو چطور نفهمیدی
٪تو چطور جرئت میکنی تجاوز الان یه چیز سادست چیز خاصی نیس پس به من ربطی نداره
از عصبانیت داشتم میلرزیدم فقط داشتم خودم رو کنترل میکردم تا نزنم بکشمش کم کم تو چشمام پر آب شد فریاد کشیدم
_ اگه به توهم تجاوز بشه میگی یه چیز سادست بعد بیخیال از کنارش میگذریییییییی
برگشتم روبه بچه ها که با تعجب دارن من رو نگاه میکنن برگشتم گفتم
_اگه به شماهم تجاوز بشه چیز سادست
_ارههههههههه
سراشون رو به مخالف تکون دادن
بعد برگشتم روبه استاد با نیشخند گفتم
_دوس داری بفهمی طعم تجاوز چطوره باشه الان میچشی
هیون گفت
+آروم باش فیلیکس
_من آرومم خیلیم اروم
زنگ زدم به چن نفر به ۲۰ ثانیه نکشید چن نفر اومدن داخل بردنش انقد داد فریاد کشید ولی من به عنمم نبود چون اینجا مدیرش آپای هیونجین بود میتونستم هر بلایی که دلم بخواد سرش بیارم
گفتم
_خب بچه ها کلاس امروز کنسله میتونید برید
توهم برو خونه لازم نیس بقیه کلاسا رو باشی فهمیدی
اروم گفت باشه
منم سریع زدم بیرون حالم خیلی بد بود رفتم از دانشگاه خارج شدم نتونستم خودم رو کنترل کنم زدم زیر گریه کم کم حالم داشت بد میشد باز دوباره حمله ی عصبی داشت بهم دست میداد فکم قفل کرد حتی دیگه نمیتونستم بدنم رو تکون بدم که قرصا رو از تو کیفم بردارم دیدم یه نفر داره میاد سمتم حالتم رو دید بافهمیدن صداش فهمیدم هیونجین گفت
+فیلیکس چرا اینطوری شدی
نمیتونستم حرف بزنم بدنم داشت میلرزید
+فیلیکس فیلیکس فیلیکسسسسس
+بچه ها بچه هاااااا
÷چیشدهه
+فیلیکس فیلیکس تروخدا بیایید
=چیشدهه
+نمیدونم یه دفعه اینطوری شد
=وایی نه حمله عصبی بهش دست داده
÷بیبین قرصی چیزی نداره تو کیفش
Hyunjin

BABY HARSH    HYUNLIXWhere stories live. Discover now