-Taehyun-
وقتی باعجله از فضای گرم بار خارج شدم، بارون امون نداد و مثل اصابت گلوله روی سرم بارید.
خلاف جهتی که عابر پیاده ها باسرعت طی می کردن و سروصدایی که از برخورد قطرات به سطح چترها به گوش می رسید، راه افتادم.
با چشم های ریز شده اطراف رو برانداز می کنم و با رد نگاهم دنبال سویونگ می گردم.
صدای برخورد یکدست قطرات بارون به سنگ فرشِ پیاده رو غیرقابل انکار بود.
سرمایی که هوای پاکیزه رو وارد ریه هام می کرد تنفس می کنم.
از حواس پرتی، سهواً به شونه شخصی خوردم و در برابر نگاه کجی که اون عابر بهم انداخت، تعظیم کوتاهی به نشونه عذرخواهی انجام دادم.
به محض این که سرم رو بالا گرفتم نگاهم به دختری افتاد که با فاصله کمی از من، روی نیمکت کز کرده بود.
وقتی اون دختر رو شناختم، ذهنم سمت بومگیو رفت که توی بار رهاش کردم و برای لحظه از حرکت ایستادم.
رنگ آبی هودیِ سویونگ بخاطر خیس شدن پررنگ تر و موهاش به لطف کلاه هودی از شر بارون در امان بودن.
لبامو روی هم فشردم و بعد از نفس عمیقی که کشیدم، همزمان با جلو رفتن صدا زدم: لی سویونگ!
انگار که سرش روی گردنش سنگینی کنه، سرشو بالا گرفت و با اون قیافه درب و داغون، چشماشو به زور باز کرد.
با سرمایی که انگار جریان خونِ توی رگ هام رو منجمد کرده، عصبانی شدم وقتی دیدم مست و بی حواس زیر بارون نشسته.
حالا که دقیقا رو به روی نیمکت ایستادم، مجبور بود سرش رو کامل بالا بگیره تا بتونه با اون چشم های قرمز و پف کرده نگاهم کنه.
+بلند شو...
جوری نگاهم می کرد که انگار برای شناختنم به زمان نیاز داره و یادش نمیاد که همین چند دقیقه پیش بِهِم زنگ زده.
با سر اشاره کوتاهی به خیابون می کنم.
+برات تاکسی می گیرم.
درحالی که تشخیص اشک روی صورتش از قطره بارون سخت بود، با صدایی گرفته شروع به هذیون گفتن کرد.
-متاسفم، تهیونـا.. من متاسفم... گند زدم... نباید بهت می گفتم..
بی تفاوت بودن در مقابل چنین حالتی که خالصانه عذرخواهی کرد، بی رحمی بود.
وقتی روی پاشنه پاهام نشستم، نگاهش حرکت من رو دنبال کرد.
نمی خوام با نادیده گرفتنش همون حسی رو بهش القا کنم که این روزا به شدت دریافت می کنم.
حس بی ارزش بودن، مهم نبودن یا حتی وجود نداشتن.
دستمو دراز می کنم و دستشو که زیر آستین هودی گم شده بود رو می گیرم.
YOU ARE READING
OVERDOSE
Fanfiction┇ Overdose ┇ The second chapter of collapse ┇ Criminal, Mystery, Romance, Smut ┇ Writer: Dan ┇ I wanna be a good man, just for you. 세상을 줬네, just for you. 전부 바꿨어, just for you. Now I don't know me, who are you? ┇ میخوام مرد خوبی باشم؛ فقط بخاطر تو...