به دکتر گوم نگاه می کنم که پشت به من ایستاده.
صدایی که توی سرم اکو می شد و برای انجام اون کار شوم ترغیبم می کرد، ما بین خنده های دیوانه وار و جیغ های سرسام آور محو شد.
چنگی به سِرُم میزنم و بدون این که متوجه بشم دارم چیکار می کنم، سوزن سِرُم رو از پشت دستم می کشم.
تصویر خش داری از دکتر گوم جلوی چشمم رو گرفت که سرش به طرز غیرطبیعی به طرف من چرخید و چروک های ترسناکی روی گردنش افتاد.
نگاهم خیره به تصور خیالی ای که جای واقعیت مقابلم رو گرفته بود، ملحفه رو از روی خودم پس میزنم.
درحالی که با چشم های بدون مردمک، نگاهم می کرد، نیشخند تمسخرآمیزش تبدیل به لبخند بدترکیبی شد.
دست دراز می کنم و مجسمه چوبی که به فرم سر اسب تراشیده شده بود رو زیر انگشتام حس می کنم.
به محض این که درست پشت سرش قرار گرفتم، دکتر متوجه حضورم شد و بلافاصله تصور ذهنیم از اون قیافه وحشتناک محو شد.
خواست به طرفم برگرده اما زودتر از اون، مجسمه رو بلند کردم و محکم توی سرش کوبیدم.
قبل از این که بهش فرصت حرکتی بدم، دوباره این کار رو تکرار کردم.
مغزم فقط یک هدف رو دنبال می کرد؛ کشتنش.
صدای برخورد مجسمه چوبی با جمجمه انسانی که زیر ضربات پرقدرت من خرد می شد، گوشام رو پر کرد.
وقتی دکتر گوم پخش زمین شد، من روی زانوی یکی از پاهام نشستم.
سر اسب چوبی رو باشتاب به سرش می کوبیدم و دکتر زیر ضربه های محکم و بی رحمانه من برای زنده موندن تلاش می کرد.
قسمت های تیزی از مجسمه که یال های اسب رو تشکیل داده بود، پوست سرش رو شکافت و خونش توی صورتم پاشید.
درحالی که قفسه سینه ام به وضوح بالا و پایین می شد، دست از ضربه زدن کشیدم.
به خودم اومدم و سر دکتر گوم رو وسط برکه ای از خون دیدم که بی جون جلوی من افتاده بود.
باریکه ای از خون سر زانوم رو خیس کرده و از اونجایی که راهی برای جاری شدن نداشت، راکد مونده بود.
شوک زده و با ناباوری به صحنه مقابلم نگاه می کنم.
گیج و مات برده، مجسمه از بین انگشت های آلوده به خونم افتاد.
انگار که افتادن مجسمه از دستم غیراراداری بوده باشه، رد نگاهم صدای برخورد مجسمه به پارکت رو دنبال کرد.
یال، سر و چشم های اسب چوبی آلوده به خون بود.
-Beomgyu-
نفس زنان از خواب میپرم.
در اثر شوکی که بهم وارد شده بود، ماهیچه وسط قفسه سینه ام به طور غیرطبیعی ای ضربان می زد.
YOU ARE READING
OVERDOSE
Fanfiction┇ Overdose ┇ The second chapter of collapse ┇ Criminal, Mystery, Romance, Smut ┇ Writer: Dan ┇ I wanna be a good man, just for you. 세상을 줬네, just for you. 전부 바꿨어, just for you. Now I don't know me, who are you? ┇ میخوام مرد خوبی باشم؛ فقط بخاطر تو...