-Beomgyu-
توی خواب و بیداری، درحالی که صدای ضعیفی از بیرون می شنیدم، غلت زدم و وقتی نور آفتاب توی صورتم افتاد، کاملاً هوشیار شدم.
چشمامو باز می کنم و خیره به طرحی که نور خورشید از چارچوبِ پنجره کف زمین انداخته بود، چند ثانیه ای منتظر میمونم تا به خودم بیام.
در همین حین که سعی دارم از مغزم کار بکشم، کمرم رو می چرخونم و نگاهی به جای خالی تهیون میندازم.
همزمان با حس کردن ضعف معده و حالت تهوعی که بهم دست داد، دیشب رو کمابیش به یاد آوردم.
ملحفه رو از روی خودم پس میزنم و بالاتنه ام رو به سختی بلند می کنم.
با وجود بدبیاری ای که دیشب رو خراب کرد، چطور از این اتاق برم بیرون و تظاهر کنم اتفاقی نیفتاده؟!..
وقتی طعم زننده ای که ته حلقم رو تلخ کرده بود رو حس می کنم، دستی به گلو و گردنم می کشم و از روی تخت بلند میشم.
برای یه لحظه ایستادم تا با حس مزخرفی که وجودم رو در بر گرفته بود و سرگیجه مضحک کنار بیام و بعد به سمت خروجی راه افتادم.
با باز کردن در، سروصداها واضح تر شد.
درحالی که کشون کشون از راهرو می گذرم، به هدف پیدا کردن منشاء این صدا به انتهای راهرو نگاه می کنم و انگشتامو لای موهام فرو میبرم.
با دیدن صبحونه ای که روی پیشخوان آشپزخونه حاضر بود، چشمام گرد شد.
در همون امتداد، نگاهم به سمت تهیون چرخید که جلوی ظرفشویی ایستاده و ظرف می شست.
باهم که چشم توو چشم شدیم، سریع نگاهش رو گرفت و حواسش رو به ظرف ها داد.
-بیدارت کردم؟
بالاسر پیشخوان می ایستم و درحالی که با ذوق به سوپ خوش عطری که آماده کرده بود، نگاه می کنم، جواب میدم: نه، خودم بیدار شدم.
در انتظار ادامه یافتن مکالمه، سرم رو بالا می گیرم و نگاهش می کنم اما چیزی نگفت.
سکوت عجیبی که در پیش گرفته بود، نفسم رو توی سینه حبس می کرد.
به جای نشستن پشت پیشخوان، مسیرم رو به سمت ظرفشویی کج می کنم و با قدم های نامطمئنی بهش نزدیک میشم.
دستمو روی شونه اش گذاشتم و همزمان با تکیه دادن به لبه اُپن، خواستم چیزی بگم که چشمم به کبودی های روی گردنش افتاد و لب پایینم رو گزیدم.
درحالی که قابلمه ای رو اسکاژ می کشید، بدون این که نگاهم کنه، لبخندش رو کنترل کرد.
-چیه؟ شاهکارتو تماشا می کنی؟
با خجالت تک خنده ای می کنم و عوض جواب دادن، بادقت اجزای صورتش رو از زیر نظر می گذرونم.
YOU ARE READING
OVERDOSE
Fanfiction┇ Overdose ┇ The second chapter of collapse ┇ Criminal, Mystery, Romance, Smut ┇ Writer: Dan ┇ I wanna be a good man, just for you. 세상을 줬네, just for you. 전부 바꿨어, just for you. Now I don't know me, who are you? ┇ میخوام مرد خوبی باشم؛ فقط بخاطر تو...