chapter 19 : I did that !...

327 60 31
                                    

Music 🎶 : Thinking bout you by Ariana

مسئول باشگاه برگشت تا ببینه چه اتفاقی افتاده .
وقتی که در رو باز کرد ، با دیدن چندتا بدن بیهوش شده روی زمین اصلا سوپرایز نشد .

چیزی که باید براش تعجب میکرد این بود که اونها چهارنفر بودند بجای پنج نفر .

به دیدن آدم های مختلف بیهوش شده داخل باشگاه زیاد عادت نداشت ؛ چونکه تهیونگ اونقدرا هم بی رحم و وحشی نبود
مگر اینکه عصبانی باشه ...

تهیونگ همیشه برای ناک اوت کردن مردم دلیلی داشت .

به یاد آورد که تهیونگ همین کارو با اون قلدر های خیابونی که جونگکوک رو اذیت میکردن هم کرده بود .

مسئول باشگاه سرش رو به دو طرف تکون دادو به آمبولانس زنگ زد تا اونهارو از باشگاه خارجشون کنه .
اینکارو باید انجام می‌داد ؛ چونکه مطمئن بود تهیونگ قصدی به کشتن اونها نداشته .

اگه تهیونگ میخواست اونهارو مرده ببینه حتما اونها دیگه نفس نمی‌کشیدند
اما از اونجایی که هنوز نفس می‌کشیدند میدونست که تهیونگ فقط میخواسته بهشون درسی رو یاد بده .

در همین حال ، تهیونگ داخل ماشینش بود و به کسی زنگ میزد .

+ تویی میونگ هی ؟

میونگ هی که از شنیدن صدای تهیونگ سوپرایز شده بود ، گفت : ‌

" تهیونگ ؟ اوپا خودتی ؟ "

+ آره ... انتظار نداشتی تا بهت زنگ بزنم ؟

" البته اوپا ، فکر می‌کردم کاملا فراموشم کردی "

+ این قرار نیست اتفاق بیوفته

" پس چرا بعد از اینکه شمارمو بهت دادم بهم زنگ نزدی ؟
به نظر میاد بهم علاقه ای نداری ..."

میونگ هی اخم کرده بود.

+ چرا علاقه نداشته باشم ؟ تو برام جالبی حقیقتا

" پس چرا جیمین اوپا گفت که اون کسی که باهاش توی اینیستاگرام چت کردم تو نبودی ؟ میدونی با من چیکار کرد ؟
جلوی اون پسره چاق منو خجالت زده کرد!..
چطور میتونه جرئت کنه اونکارو کنه و از اون پسره چاق دفاع کنه ؟ "

+اون واقعا اینکارو کرو ؟ من واقعا متاسفم بخاطر کاری که انجام داد .... من باید میدونستم

" اشکالی نداره اوپا ، من دیگه درموردش ناراحت نیستم چونکه مطمئنم اون پسره چاق درمورد این خجالت زدگی به کس دیگه ای چیزی نمیگه ، همین الانش هم درسشو یاد گرفته "

میونگ هی خندید .

+ منظورت چیه ؟

" این یه رازه اوپا ؛ اما من میخوام درموردش بهت بگم
چونکه تو رو خیلی دوست دارم!...
من اون کسی بودم که اونکارو با اون پسره چاق کرد
من به اونا دستور دادم اونقدری بهش آسیب برسونن تا درسش رو یاد بگیره "

Because Of You (Vk Translated Fiction)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora