روز بعد
تهیونگ با سردرد خفیفی بیدار شد و خمیازه ای کشید .
روی تخت نشست و با نگاه کردن به اطراف، فهمید که اتاق خودش نیست و داخل اتاق جونگ کوک خوابیده !..در اتاق باز شد و جونگ کوک وارد شد و با لحن تمسخرآمیزی گفت:
_ اوه بالاخره بیدار شدی !
+چی شده؟
_ نگو که فراموش کردی...
تهیونگ چرخی به چشم هاش داد و گفت :
+ اگه یادم بود که نمیپرسیدم
_تو دیشب افتادی دنبالم و وقتی که داشتم دلیل اینکارت رو میپرسیدم، بیهوش شدی
جونگ کوک سرش رو به دو طرف تکون داد و به طرف کمدش رفت
تهیونگ چیز کمی از اینکه دیشب چه اتفاقی افتاده بود رو به یاد آورد .
اما بیشتر قسمتی که مست کرده بود!... نه دنبال جونگ کوک افتادن رودر دوباره باز شد و تانیا با سینی از غذا وارد شد و با لبخندی به تهیونگ گفت :
* صبح بخیر تهیونگ
+صبح بخیر خاله
تانا سینی غذا رو ، روی تخت گذاشت
* حالت چطوره ؟ خوبی؟
+من خوبم خاله، فقط یکم سرگیجه دارم
معذرت میخوام که براتون مشکل درست کردم* اشکالی نداره ، دفعه بعدی باید کمتر بنوشی و بیشتر مراقب باشی و __
حرفش توسط جونگ کوک قطع شد که میگفت:
_ چرا نگران تهیونگی مامان ؟ نگرانش نباش !..
اون به اندازه کافی بزرگ شده که از خودش مراقبت کنهتانیا با لحنی سرزنش وارانه به پسرش گفت :
* عایششش.... حداقل با مهمونمون مهربون باش
یذره رفتار خوب نشون بده!.._ بعد از اینکه صبحونت رو خوردی مطمئن شو که از اینجا بری
+میشه تو بهم غذا بدی ؟
تهیونگ خیلی جدی از جونگ کوک ، اونم جلوی مادرش ازش این درخواست رو کرده بود !..
_ آیا خودت دست نداری ؟
+من احساس ضعیف بودن میکنم ، واقعا سخت میتونم دستامو تکون بدم
کاملا معلوم بود که تهیونگ داره دروغ میگه !...
_پس این مشکل من نیست
*جونگ کوک ، بهش کمک کن ، اون حالش خوب نیست تازه تو خودت اونو اینجا آوردی
_اون حالش بده ؛ اما تاثیری روی حرکت دادن دستش نمیزاره مامان
*عایششش... خیلی صحبت میکنی ، کمکش کن چونکه من دیگه باید برم سرکار ، فعلا

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Because Of You (Vk Translated Fiction)
Hayran Kurguزندگی کردن توی جامعه ی قضاوت گر بدترین چیز هستش... مردم به راحتی به بدی های از جانب تو توجه میکنند اما وقتی کار خوبی براشون انجام بدی از بدی هات چشم پوشی میکنند قلدری شدن فقط بخاطر اینکه اونها فکر می کنند زشتی و یا هر چیز دیگه ای خیلی وحشتناکه و...