༄part 1: Wounded heart.

1.4K 160 41
                                    

༺پارت اول: قلبِ زخمی༻
ـــــــــــــــــــ

_ من ازتون مقاله یا جزوه‌ی خاصی نمی‌خوام؛ اما برای نمرات پایان‌ترم حتماً نهایت تلاش خودتون رو بکنید. ارفاقی برای کسانی که ترم قبل تجدید شده بودند، قائل نمی‌شم. جلسه امروز تمومه، خسته نباشید‌.

بدون نگاه کردن به قیافه‌های پکر و آویزون دانشجو‌‌هاش، ماژیکش رو داخل کیفش انداخت، دستی به سر آستین کتش کشید و به سمت در قدم برداشت.

_استاد، استاد... یک‌‌لحظه خواهش می‌کنم.

دختر بدوبدو با جزوه‌ی داخل دستش، خودش رو به استاد سخت‌گیر دانشگاه‌شون رسوند و موهاش رو از جلوی چشم‌هاش کنار زد.

_ استاد واقعاً وقت‌تون رو نمی‌گیرم؛ اما من این فرمول رو متوجه نمی‌شم. یه توضیح مختصر هم کار من رو راه می‌اندازه... لطفاً.

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و نگاه کوتاهی به دست چپ دختر انداخت. با دیدن حلقه‌ی ظریفی در انگشتش، توی دلش نفس آسوده‌ای کشید. انگار که قصد دختر واقعاً درسی بوده!

بارها شده بود دخترها خصوصاً کسایی که ترم پایین‌تری داشتند، به بهونه‌ی اصلاح نمره یا اشکال، وقتش رو می‌گرفتن.
اما خب، کیم تهیونگ استادی پخته و صبور بود، هرچند قصد درسی نبودن دانشجو‌ش رو می‌فهمید؛ اما بعد از توضیح دادن، در آخر با زیرکی غیرمستقیم اشاره می‌کرد که متوجه نقشه‌ی شوم اون‌ها شده و به قیافه‌های خجالتی و سرخشون می‌خندید.

ده دقیقه‌ای رو جلوی در، درحالی که کلاس خالی از بقیه دانشجوها شده بود، مشغول توضیح دادن شد و با زنگ خوردن گوشیش، حرفش رو قطع کرد‌. با گفتن "عذرمی‌خوام" گوشیش رو از جیبش خارج کرد ‌.

_ سلام، دارم میام پایین.

دختر با قطع کردن موبایل مرد، معذب تو جاش تکونی خورد و دستی به موهاش کشید.

_ واقعاً خیلی معذرت می‌خوام استاد ‌کیم. نمرات این ترم خیلی برام مهمه، وگرنه وقت‌تون رو نمی‌گرفتم‌.

تهیونگ لبخند کمرنگی زد و سرش رو تکون داد.
_ موردی نیست خانم یو، اشکال‌تون برطرف شد؟

دختر لبخند بزرگی زد و تعظیمی کرد‌.
_ بله. خیلی ممنونم ازتون استاد، روز بخیر.

با عجله سمت در دویید و خجالت‌زده خارج شد تا بیشتر از این وقت استاد سخت‌گیر و منظمش رو نگیره.

تهیونگ با لبخند سری به دو طرف تکون داد و زمزمه کرد:
_ امان از دست شما نیم‌وجبی‌ها.

  ✻Ferita🥀❊Where stories live. Discover now