༄P11: Are the pains over?

418 71 4
                                    

༺یعنی دردها تموم شدن؟༻
_____________

با خوشحالی در شاگرد ماشین رو بست و بعداز اطمینان حاصل‌‌کردن از امنیتِ پاکت داخل داشبورد، سوار ماشین شد و به‌طرف دانشگاه حرکت کرد.
در مسیر، مقابل گل‌فروشی ایستاد و چند شاخه رز سفید به‌خاطر علاقه‌ی وافور همسرش به این گل، خرید و روی صندلی گذاشت.

با ایستادن ماشین، شیشه رو پایین داد و بوق کوتاهی برای استاد جوانی که سردرگم به اطرافش نگاه می‌کرد، زد و لبخندی به لب نشوند.

_ افتخار می‌دین، استاد؟

تهیونگ تک‌خندی زد و به‌محض بازکردن درِ شاگرد، با تعجب دسته‌ی گل رو به دست گرفت.

_ به‌خاطر همین دیر کرده بودی؟ که گل بخری برام؟

جونگ‌کوک با لبخند سری تکون داد و با نشستن بوسه‌ی کوتاهی در امتداد گونه و فکش، لبخندش بزرگتر شد و ماشین رو به حرکت درآورد.

_ درسته. می‌خوام ببرمت بام، با یه قرارِ یهویی چطوری؟

تهیونگ دست‌از بوییدن رایحه‌ی مطلوب گل‌ها کشید و به‌طرف همسرش برگشت:

_ چی از این بهتر؟

مرد کوچکتر لبخندی زد و با بالاآوردن دست همسرش، بوسه‌ای پشتش کاشت.

_ دوست دارم بگم که داشبورد رو باز کنی؛ اما بهتره تا وقتی که می‌رسیم قرصِ صبر بندازیم.

تهیونگ متعجب نگاهی به داشبورد ماشین انداخت و کوتاه لب زد:

_ هدیه خریدی؟

جونگ‌کوک لب‌هاش رو به‌نیابت از حالتی متفکرانه جمع کرد و ابرویی بالا انداخت.

_ درواقع نه؛ ولی فکر کنم بشه این اسم رو روش گذاشت که... شاید یه هدیه برای جفت‌مون؟

مرد بزرگتر آهی از کنجکاوی کشید و دست آزادش رو به‌طرف لاله‌ی گوش همسرش برد.

_ داری اذیتم می‌کنی؛ اونم درحالی‌که می‌‌دونی چقدر کنجکاوم!

جونگ‌کوک لبخندی به‌خاطر مورمورشدنش زد و سری کج کرد.

_ خب کیفش به همینه دیگه، استاد. تو کنجکاو بشی و من از بی‌تابی‌ات لذت ببرم.

تهیونگ چشمی چرخوند و نیشگونی از گوش مرد گرفت.

_ تو همیشه از بی‌تابیِ من لذت می‌بری، جناب جئون!

جونگ‌کوک نیشخندی زد و باحالتی بدجنسانه، ابرویی بالا انداخت.

_ قطعاً عزیزم! بی‌تابی‌هات خیلی لذت‌بخش و هوس‌برانگیزن.

مرد بزرگتر با لبخند سرش رو برگردوند و دست از اذیت‌کردنِ پسر کشید.
نگاهش رو به رز‌های زیباش دوخت و شاخه‌ای ازشون جدا کرد.
ساقه‌اش رو زیر دندونش برد و قسمت بلندی ازش رو برید.

  ✻Ferita🥀❊Où les histoires vivent. Découvrez maintenant