༄P10: I will pay for it

430 76 7
                                    

༺هزینه‌اش رو پرداخت می‌کنم༻
_______

_ خوش اومدین، آقا.

جونگ‌کوک کوتاه سری به مشتری‌اش خم کرد و با رفتن مرد میانسال، نگاهی به باقیِ افراد حاضر در مغازه انداخت.

_ لی‌سونگ حواست به مشتری‌ها باشه، من باید یه زنگ کوتاه بزنم.

پسر نوجوان سری به تأیید خم کرد و چشمی گفت.

جونگ‌کوک با دورشدن از تازه‌کارِ جوانش که به‌تازگی استخدامش کرده بود، بیرون رفت و داخل ماشینش نشست.

با گرفتن شماره‌ی مدنظرش، انگشتش رو بالای آیکون تماس نگه داشت و برای لمس‌کردنش مردد بود.
نفس عمیقی کشید و کلاهش رو از سرش درآورد. نگاهی به بیرون انداخت و در آخر تماس رو وصل کرد.

" بفرمایین؟"

_ سلام آقای کیم...
.
.
مقابل مجمتع بزرگی ایستاد و بعداز فشردن زنگ در، با نگهبان روبه‌رو شد.

_ با کسی کار دارید؟

جونگ‌کوک سری تکون داد و لب زد:

_ با خود آقای کیم کار دارم، باهاشون تماس گرفتم.

_ بیا تو جئون. در رو براش باز کن.

نگهبان با دستور کیم سریعا‌ً کنار رفت و با بازکردن در، جونگ‌کوک داخل شد.

کیم کنار آلاچیقی که مدت‌ها پیش در همون‌نقطه همدیگه رو ملاقات کرده بودن، ایستاده و با دیدن مرد سری تکون داد.

_ بیا اینجا پسر، هوای بیرون لذت‌بخشه. سردت که نیست؟

جونگ‌کوک آهسته «نه»ای گفت و با اشاره‌ی مرد، روبه‌روش نشست.

_ وقتی زنگ زدی، دروغه که بگم کمی نگران نشدم. به‌هرحال... آخرین ملاقات‌مون به تلخی گذشت، نه؟

جونگ‌کوک نفسش رو بیرون داد و با تکون‌دادن سرش، آهی کشید.

_ درسته؛ ولی خب... خوشبختانه این‌ بار خبری ندارم که بخواد بد یا خوب باشه. درواقع خودم کارتون داشتم.

کیم سری تکون داد و همون‌لحظه خدمتکار با سینی‌ای از نوشیدنی وارد آلاچیق شد و به همون سرعت هم اونجا رو ترک کرد.

_ خب؟ می‌شنوم.

جونگ‌کوک انگشت‌هاش رو دور جامش کشید و لب‌هاش رو تر کرد.

_ هزینه‌ی بیمارستان... درواقع می‌خواستم راجع‌به چیز مهمی باهات حرف بزنم که فهمیدم هزینه‌ رو پرداخت کردی. چرا؟

_ چرا؟! چون پدرشم! دلیلِ دیگه‌ای می‌خواستی بشنوی؟

جونگ‌کوک اخمی کرد و کمی به جلو مایل شد.

_ کیم، نیومدم برای دعوا و جروبحث؛ پس واضحاً می‌پرسم، چرا هزینه رو کامل پرداخت کردی؟

_ گفتم کـ-

  ✻Ferita🥀❊Where stories live. Discover now