part¹

149 20 6
                                    

سوبین با صدای جیغ برادرش از خواب پرید و به سمت پله ها دوید

+اینجا چخبره؟

مادرش از اشپز خونه به طرفش برگشت

'بنظرت چی بجز صدای جیغ سوجون بخاطر انتشار قسمت جدید سریال مورد علاقه‌اش میتونه باشه؟

سوبین هوفی کشید و سمت برادرش قدم برداشت

+همینطوریش خودت و جیغات رو اعصابم هستین
دیگه چرا موقعی که خوابم جیغ میزنی

سوجون اخمی کرد

"ببخشید برای جیغ زدن از شما اجازه نگرفتم و خواب دلنشینتون رو خراب کردم عالی جناب

سوبین که حوصله بحث و دعوا اونم با برادرش رو نداشت رفت تا دوش بگیره و لباساش رو عوض کنه

و بعد از دوش گرفتن صبحانه کوچیکی خورد و راهی مدرسه شد.

-----------------------------------------

سره جای همیشگیش نشسته بود و به آسمون خیره شده بود

در کلاس باز شد و معلمشون با پسری که بنظر دانش آموز جدید بود وارد کلاس شد

*ایشون دانش آموز جدید کلاستون هستن
چوی یونجون، باهاش خوب رفتار کنید و تو درس ها کمکش کنید تا خودش رو به ما برسونه

و بعد روبه یونجون گفت

*یجارو انتخاب کن و بشین

یونجون سر تکون داد و لبخند زد

نگاهی به کل کلاس انداخت
دو جا خالی بود، یکی کنار دختری به نام لیا
که از اول ورود یونجون بهش زل زده بود و با نگاهش اون رو خورده بود
و یکی هم کنار سوبین!
پسر قد بلند ولی کوتاه تر از یونجون که خیلی خجالتی ساکت بود و خب از نظر یونجون، خیلی هم کیوت بود!

کمی فکر کرد و با دیدن سوبین که خیلی کیوت سرش رو گذاشت روی میز تا یکم بخوابه
لبخندی زد و با انگشت بهش اشاره کرد

-میخوام کنار اون بشینم

معلم به دانش آموزی که یونجون انتخاب کرده بود کنارش بشینه نگاه کرد

*میتونی بشینی

کیفش رو برداشت و به طرف میزی که سوبینم اونجا نشسته بود رفت

-سلام

سوبین به طرف صدا برگشت و با دیدن یونجون که کنارش نشسته برای یلحظه روح از بدنش جدا شد
(سوبین خیلی راحت حواسش پرت میشه برای همین متوجه نشده یونجون انتخاب کرده پیش اون بشینه)

یونجون از ترسیدن سوبین خندش گرفته بود

-اروم باش

سوبین نفس عمیقی کشید

+ترسیدم

-بله دیدم

سوبین در جواب فقط بهش نگاه کرد
-من چوی یونجونم.. فکر کنم موقعی که معلم داشت منو معرفی میکرد شنیده باشی ولی به هرحال.. نمیخوای اسمتو بهم بگی؟ از الان به بعد بغل دستیتم، میتونیم دوستای خوبی بشیم

still with you Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang