این پارت حاوی اسماته، اگر دوست ندارید نخونید 🔞💗
~☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆°•°☆•°•☆~
- خودم میارمش فردا.
- نه میخوام بیرون یه دوری بزنم... خوبه.
تلفن رو قطع کرد و با دیدن نوتیف ییفان گوشی رو سمت دیگه ای انداخت. از اون شبی که بدون هیچ حرفی وسایلش رو جمع کرد و بیرون زد تا الان که نزدیک به آخر هفته بود نه سر کلاسها حاضر شد و نه به پیامها و زنگهای مربی و منشی ثبت نام جواب داده بود. بلند شد و سمت اتاق چوهی رفت، در زد و بعد شنیدن صدای دخترش که اجازه ورود میداد داخل رفت.
- وسایلت رو جمع کردی؟
با دیدن کولهای که وسایلش رو داخلش جا میداد خندش گرفت، دستش رو کشید و تو آغوشش فشارش داد و جیغ چوهی بلند شد.
- میخوای این رو ببری؟ این اندازه خودته!
- پس چرا برام خریدیش؟
- خریدم بزرگتر که شدی استفاده کنی.
- بزرگ شدم این چیزای بچهگونه رو دست نمیگیرم.
- چرا؟ خیلی از دخترهای بزرگ رو دیدم از اینا دست میگیرن.
- نه من میخوام مثل بتمن باشم، چیزای سیاه بپوشم، همه چیزهامو سیاه کنم.
جونمیون با خنده کنار دخترش دراز کشید و به جمعکردن وسایلش خیره موند.
- عزیزم کل اتاقت رو جمع کردی، اونجاهم این وسایل رو داری!
- برای احتیاط دارم برمیدارم.
لپش رو محکم کشید.
- انقدر کیوت نباش میخورمتا!
دست باباش رو پس زد و لپش دردناکش رو مالید.
- دیگه نمیری کلاس شیرینیپزی؟ قرار بود برام کروسان درست کنی!
- میرم عزیزم، این مدت سرم شلوغ بود.
- این همه غایب بودی از کلاس نمیندازنت بیرون؟
از خوشمزگیهای بچهگانش خندش گرفت.
- نه کلاسش اونجوری نیست.
- شاید چون معلمش کریس اوپای مهربونه.
ساکت شد ولی سعی کرد لبخندش رو حفظ کنه، دخترش تو فهمیدن احساسات از رفتار و صورتش خیلی ماهر بود و اصلا نمیخواست متوجه چیزی بشه.
- احتمالا!
- قبل اینکه برم پیش مامان بریم کروسان بخریم؟
مطمئن بود منظورش اینه که کروسان رو از شیرینیپزی ییفان بخرن، پس باید فردا یه جوری میپیچوندش.
- باشه.
ذهنش هنوز درگیر این بود که چطور باهاش حرف بزنه و نگرانیهاش رو بهش بگه؛ بلند شد نشست تا کمی فضا رو جدی تر کنه.

KAMU SEDANG MEMBACA
Baker
Fiksi Penggemarکاپل: کریسهو ژانر: رمنس، قطعهای از زندگی، اسمات🔞 یه پدر مجرد که به خاطر دخترش مدت طولانی از رابطه داشتن دوری میکنه، بالاخره چشمش یه مرد خوشقدوبالا رو میگیره؛ مثل نوجوونها روش کراش میزنه و تپشهای قلبش، شور و شوق روزهای قدیم رو بهش یادآور میش...