حقیقت!
پشت سر آتریسیا و در محاصره افراد سیاه پوشش حرکت می کردند.
جونگ کوک کاملا درون خودش فرو رفته بود و در طول مسیر حتی یک کلمه هم حرف نزد اما هوسوک با شک و تردید به اطراف نگاه می انداخت و هر چند دقیقه یکبار سوال می پرسید: داریم کجا میریم؟
آتریسیا با لبخندی که انگار جزئی از صورتش شده بود و در تضاد با ظاهر تیره پوش و نگاه سردش بود، از روی شانه نیم نگاهی به هوسوک انداخت: جایی که ما بهش میگیم خونه اما آرویج اسم خرابه الیزه رو روش گذاشته.
+الیزه؟
آتریسیا سر تکان داد: به معنی بهشته سرورم... اینجا قبلا بهشت و قلب تپنده شامبالا بوده... دلیل اصلی قدرت شامبالا و شکوه الانش!
هوسوک سر تکان داد و دوباره وضعیت جونگ کوک رو با نگاه نگرانش چک کرد.
این حرکتش از دید آتریسیا دور نماند: نگران نباشید سرورم... ایشون خیلی زود درمان میشن... احتمالا بخاطر قرار گرفتن در چند کیلومتری الیزه به این حال افتادن
هوسوک اخمی کرد و دوباره نگاهش رو به آتریسیا دوخت: چرا باید به این روز بیفته؟
آتریسیا مقابل دسته ای پیچک که همانند دیوار و پرده ای با پوشش دهی بالا در محدوده بسیار وسیعی پخش بودند، ایستاد.
نفسی گرفت و ادامه داد. همزمان پیچک هارو کنار زد و خودش هم کنار رفت: چون اینجا... زادگاه روحش... سرزمین آرامیسِ
هوسوک گیج شده بود اما جونگ کوک همانند مسخ شده ها با چشمانی خیس قدم جلو گذاشت و از پیچک ها عبور کرد.
هیچ قصری در کار نبود و دیگه مکانی به سفیدی و درخشندگی قبل وجود نداشت.
اما هنوز هم زیبا بود و چشم نواز...
پرنده ها آزادانه در هوا چرخ می خوردند و صدای خنده بچه ها زمینه صدای آبشار بزرگ و خروشان بود.
همینطور قدم برمی داشت و با هر قدم، سایه خاطراتش پررنگ تر می شد.
صدای خواهرش رو به یاد می آورد.
«اینقدر موهاتو بلند گذاشتی که کاملا شبیه من شدی! یکی ندونه فکر میکنه خواهر کوچیکمی»
صدای مادرش رو که با خنده خواهر بزرگ ترش رو شماتت می کرد به یاد می آورد.
«بس کنید...چرا مثل بچه ها رفتار می کنید شما دوتا؟»
و چهره مهربان پدرش و چپق تنباکو همیشگی درون دستش رو به یاد می آورد.
نگاهش رو به هر طرف که می چرخاند موجودات قد بلند و خوش اندامی رو می دید که از چندین متری هم درخشش زیبایی در چهره شون مشهود بود. اکثرا سفید به تن داشتند و موهای مشکیشون همانند شلاق برق می زد.
YOU ARE READING
𝐹𝑖𝑟𝑒 𝑜𝑛 𝑓𝑖𝑟𝑒
FanfictionGenre : Romance | Smut | Historical | Fantasy | Cap :Vkook | Hopmin or yoonmin or theresom? Secret 😈 Up: Author: Amador | حس میکرد به اون مکان تعلق داره... کششی که به مجسمه های درون سالن فرعی موزه داشت رو نمیتونست انکار کنه... انگار یک نفر اونجا...
