پارت جدید بعدی

147 19 6
                                    

اصلاحم نشده طبق معمول😂

******

نزدیک ظهر بود که ارتش کیداهارا به جنگل های تاریک رسید ، به دو بخش تقسیم شدن و یک گروه که شامل خود ادلر بود از مستقیم و گروه دوم از اطراف جنگل حمله میکردن...

با زوزه ی رعب اور ادلر ،‌ سربازان کیداهارا با اوج خشونت و وحشی گری خودشون به دل جنگل های تاریک زدن تا تک تک گرگ های وحشی که جرئت کرده بودن کشور و پادشاهشون رو تهدید کنن تکه و پاره کنن.

ادلر اما به قصد برادرش به قلب گرگ های وحشی زده بود و کار هر گرگ وحشی رو با یک ضرب پنجه یا دندون برای ابد میساخت.

میتونست رایحه ی آتش برادرش رو از عمق جنگل حس کنه پس فقط هر گرگ وحشی که جرئت میکرد سر راهش قرار بگیره میکشت و به عمق جنگل میدویید.

بعد از چندین دقیقه نبرد خون آلود به مکانی رسید که اوج بوی برادرش از اونجا میومد.

زوزه ی غرش مانندی کشید و به سمت گرگ‌عظیم جثه پرید ، گرگ مشکی در جا جاخالی داد و به سمت گلوی ادلر حمله کرد که ادلر خودشو کنار کشید و با جهشی پشت کمر گرگ‌پرید و گردنش رو پاره کرد که سر جدا شده ی گرگ روی زمین قل خورد.

اما نگاه شوکه ی آروین روی چشم های قرمز گرگ بود.

این گرگ نه تنها سلطنتی نبود ، بلکه برادرش هم نبود....

با ناباوری چشم های طلاییش به سمت جهتی که کیداهارا بود چرخوند و لحظه ای بعد زوزه ی بلند ، خشم آلود و ترسناکش بود که سر تا سر جنگل های بی مرز پیچید و بدون وقفه و بدون اینکه به ارتشش چیزی بگه یک نفس شروع به تاختن به سمت کیداهارا کرد

******

با شنیدن صدای زوزه ی گرگ های نگهبان و سلطنتی مرلین پوزخندی زد و نگاه معنی دارش روی کریستینا قفل شد .

کریستینا به گرگ خودش تبدیل شد و مرلین هم سوار اسبش شد و به سمت دیوارهای مرزی شهر تاختن.

بعد از چند دقیقه به دیوار مرزی رسیدن که با سپاه بزرگ و بی شمار گرگ های وحشی رو به رو شدن.

اما چیزی که بیشتر از همه چشم مرلین رو زد.. چشم های طلایی و پر از جنونی بود که روی صورتش قفل شده بود و داشت به سمتش میومد.. آشوکا

بدون اینکه ذره ای ترس به دلش راه بده از اسبش پایین پرید و شروع به جنگیدن با گرگ های وحشی کرد و گرگ‌سفید کریستینا هم بدون ذره ای تامل به دل سپاه سیاهی زد و‌ نیش های تیزشو توی گردن دشمن های کیداهارا فرو میبرد .

با حمله ی سه گرگ سیاه به سمت مرلین گلوی یکیشون رو با شمشیرش برید و شکم دومی رو پاره کرد که سومی وزنش رو روی مرلین انداخت که در لحظه خنجرشو از کنار کمرش بیرون کشید و گلوی گرگ رو باهاش برید و جسد خون الودشو به سمتی پرت کرد و سریعا به سمت کریستینا چرخید.

My RemedyNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ