𝕡𝕒𝕣𝕥『17』نکشته باشنش

595 99 3
                                    

با پیچیدن تهیونگ توی کوچه، جونگ‌کوک به‌سرعت از ماشین پیاده شد و در ماشین رو به‌آرومی بست، جوری که انگار داشت از صحنه‌ی‌جرم فرار می‌کرد.
قدم‌هاش رو بی‌صدا و تند برمی‌داشت تا تهیونگ رو گم نکنه؛ این همه راه تا اینجا اومده بود حداقل باید از پشت، تهیونگ رو پشتیبانی می‌کرد که اگر براش اتفاقی افتاد بتونه بهش کمک کنه.

قلبش داشت تند می‌زد و نمی‌دوست این ضربان برای هیجانه یا استرس و ترس؛ ولی هر چیزی که‌ بود باعث نمی‌شد پسرک دنسر بخواد برگرده توی ماشین.

پشتِ دیوار ایستاد و سرش رو کمی کج کرد تا ببینه تهیونگ کجاست و داره چکار می‌کنه؛ اما با ندیدن هیچ اثری از تهیونگ، شوکه از پشتِ دیوار بیرون اومد.
کوچه بن‌بست بود؛ ولی هیچ اثری هم از تهیونگ توی کوچه نبود، یعنی کجا رفته بود؟

_ یا! نکنه جادوگری چیزیه؟ قدرت تلپورت داره یا استتار؟ کجا رفته؟

پسرکِ دنسر با نگاهی گیج‌شده به در خونه‌های داخل کوچه انداخت، دودل بود که آیا بره داخل کوچه یا نه. نگاهی به اطرفش انداخت با دیدن مردی که از سمت چپ داخل خیابون اصلی پیچید و چهره‌ی ترسناکی داشت لحظه‌ای ترسید.

کمی به چهره‌‌ی مرد دقت کرد و با دیدن اون سه‌تا زخم روی صورتش، یاد جمله‌ای که اتفاقی چند ساعت پیش توی ادره‌ی پلیس شنیده بود افتاد.

«اون قاتل سه‌تا زخمِ کهنه روی صورتش، به‌همراهِ چهره‌ای غربی داره!»

اصلاً نمی‌خواست با گیرافتادن به‌دست اون مرد کار تهیونگ رو دو برابر کنه. برای همین خیلی عادی بدون اینکه توجه اون مرد رو به‌ خودش جلب کنه، راهش رو به‌سمت ماشینِ سروان عوض کرد‌.

_ اصلاً کی گفته من به‌درد این کار‌ها می‌خورم؟ مگه من فضولم که بخوام توی کار بقیه دخالت کنم؟ ددی گفت توی ماشین بشینم من هم به حرفش گوش می‌دم.

پسرکِ دنسر، درِ ماشین رو که قفل نشده بود باز کرد و روی صندلی کمک‌راننده نشست و خودش رو مشغول گوشیش نشون داد؛ ولی زیرچشمی نگاهش به اون قاتل بود که وارد همون کوچه‌ای که تهیونگ رفته بود، شد.

برای اولین بار جداً ترسیده بود و با اینکه می‌دونست تهیونگ خودش پلیسه و با آگاهی به این موضوع اومده اینجا، نتونست آروم بگیره و به‌شدت نگران تهیونگ بود.

_ چرا تنهایی اومده همچین جایی؟

هر مدلی که می‌خواست خودش رو قانع کنه فایده‌ای نداشت و در آخر تصمیم‌‌ گرفت با گرفتن شماره‌ی ۱۱۲ به پلیس گزارش بده و اون‌ها رو به اینجا بکشونه.

هر مدلی که می‌خواست خودش رو قانع کنه فایده‌ای نداشت و در آخر تصمیم‌‌ گرفت با گرفتن شماره‌ی ۱۱۲ به پلیس گزارش بده و اون‌ها رو به اینجا بکشونه

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.
Calvados «VKOOK» AUNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ