تمام اون اتفاقات تنها در چند ثانیه رخ داد و صدای شلیک گلولهای دیگر که با صدای آژیر ماشینها ترکیب شده بود، درست مثل صدای ناقوسِ مرگ توی گوشهای تهیونگ پیچید.
_ نه!
سروانِ جوان ترسیده فریاد کشید و بهسمت اون دو نفر دوید. فکر اینکه اون تیر ممکنه به جونگکوک خورده باشه، داشت به درون جهنم میکشیدش و با هر قدمی که برمیداشت از خدا میخواست اون پسرک پُرسروصدا آسیبی ندیده باشه.
تهیونگ بهحدی ترسیده و گیج شده بود که میون دویدنش چندین بار زمین خورد تا به اون دونفر که روی همدیگه افتاده بودن و زمین با خون سرخرنگشون رنگ گرفته بود، رسید.
با دستهای لرزونش بهسمت پاهای پسرکِ دنسر که کل بدنش نصف هیکل اون مرد هم نبود و روش افتاده بود، حرکت کردن و سعی کرد بدون اینکه صداش بلرزه پسرک رو صدا بزنه.
_ جونگکوکا! هی، جونگ... جونگکوک! بچه! جوابم رو بده!
تهیونگ جرئت نداشت و میترسید بیشتر جلو بره و متوجه بشه اون تیر واقعاً به پسرک خورده باشه.
«تهیونگ به خودت بیا، داری چه غلطی میکنی؟ اگه اون بچه هنوز زنده باشه هم، تو به کشتنش میدی. بلند شو اینجوری که نمیتونی نجاتش بدی! مرد، خودت رو جمع کن!»
با نجوای وجدانش درون ذهنش، تازه اون شخصیتی که لایق پلیسشدن بود برگشت و دیگه اجازه نداد تا ترس ذهنش رو پر کنه و بهسرعت با پشت دستش چشمهایی که الان نمدار شده بودن رو خشک کرد، از جاش بلند شد و به بالای سر اون دو نفر رفت که همزمان صدای ترمز ماشین پلیس و امداد رو شنید.
با اینکه براش سخت بود دم عمیقی گرفت و بالأخره بهشون نگاه کرد که صدای آخ مانندی که از جونگکوک بلند شد باعث شد تهیونگ اون دم عمیق رو با خیال راحت بیرون بفرسته و چشمهاش رو برای ثانیهای ببنده.
_ جونگکوک؟ جونگکوک، صدام رو میشنوی؟
جونگکوک که از درد و سوزش شونهاش نمیتونست درست گردش رو تکون بده و حتی سرش هم تیر میکشید، جرئت نداشت کلمهای حرف بزنه؛ چون بعد از گفتن همون آخ ساده هم دردش بیشتر شده بود.
دست چپش رو که سالم بود بالا آورد و با بالا و پایین کردنش سعی کرد جواب سروانِ جوان رو که نگرانش بود بده.تهیونگ با دیدن تکونخوردنِ دست پسرک خوشحال از اینکه هنوز هوشیاره و متوجه حرفهاش میشه از بالای سرِ اون مرد که کاملاً بهخاطر اون تیر متلاشی شده بود بلند شد و سعی کرد با نگاه کردن به بدن خونی جونگکوک متوجه بشه کجاش دقیقاً آسیب دیده.
_ پسرهی خنگ، مگه من بهت نگفتم توی ماشین بمون؟ چرا دوست داری من و خودت رو عذاب بدی؟
میخواست بدن جونگکوک رو تکون بده و زخمش رو فشار بده تا بیشتر از اون خونریزی نداشته باشه؛ ولی جایی که اون تیر رد شده بود جای خیلی حساسی بود و مطمئن بود اگر چند سانتیمتر یا حتی میلیمتر اون طرفتر خورده بود شاهرگ پسرک رو زده بود.
ESTÁS LEYENDO
Calvados «VKOOK» AU
Fanfic[[درحال آپ]] اون دنسر زیرزمینی لجباز همیشه میدونست بالأخره یک روزی بچههای مدرسه براش دردسر درست میکنن؛ ولی خبر نداشت قراره عاشق همین دردسر بشه. ژانر: عاشقانه، کمدی، اسمات کاپل: ویکوک نویسنده: 🐿️ روز آپ: هر موقع نوشتم🧍🏻♀️ این ایو در در چنل وی...