🌈part:6💚

20 2 1
                                    

Kai:
خیلی وقت بود که بیدار شدم 
کل اتاق رو دید زدم و از خفن بودنش برگام ریخت..
در اخر نتیجه چرخیدن توی اتاق ،روشن کردن تی وی وتماشای فیلم ترسناک هیجانی که نشون میداد ...
کای:جای خوراکی خالیع از اون فیلماییه که  مغز آدم  فلج میکنه(مکانی آرام ب شدت توصیه میکنم ببینید ۲قسمته شاید قسمت ۳ رو هم درست کنن ترسناک خیلی کم هیولاش شبیه ادم فضاییه)
با دیدن زن که بچش میخواست به دنیا بیاد بیشتر تو شک فرو رفتم
اگه صداشو می شنید هیولا چی ○_○
با چشمای از حدقه بیرون اومده منتظر بودم نتیجه رو ببینم
با استرس پوست لبمو میکندم
کای:لعنت به تو اخه چ وقت بچه دار شدنت بود فکر زاییدن دردناکشونکردی.. اگه اومد سر وقتت چی ؟تف تو اون  عقل شوهر جذابت..
اومد اومد یا پشمای لنگای کوتاه بک خودت بهش رحم کن😱
هون:بیب دقیقا به چه دلیل داری اینقدر حرص م..
بدون نگاه کردن بهش پریدم وسط حرفش
کای:هیششش ی لحظه خفه شو ببینم چی میشه
با سکوت دوباره حاکم شده مشغول دیدن ادامه فیلم شدم
با این تفاوت که این پیرمرد دیک پلاسیده از خود راضی هم کنارم نشسته بود
با خاموش شدن صفحه تی وی اشکامو پاک کردم دستمال دیگه ای در اوردم
هون:دلیل گریه کردنت چیه
کای:در اون غار زمان چوسانوببند🔪 توام همیشه از من دلیل توضیح میخوای- _- دوستدارم گریه کنم/: چرا اصلا مرد به اون جذابی باید بمیره :_: بگردم من به خاطر بچه هاش از جون خودش گذشت عرررر |_|
با حس کردن کیسه ای کنار دستم زیر چشمی بهش خیره شدم اب دماغمو پر سر و صدا کشیدم بالا
کای:این چیه!؟
هون:خودت ببین
با تردید دستمو جلو بردم و داخلشون نگاه کردم
با دیدن خوراکی‌های توش چشام شکل قلب شد
واو پسر ؛ چه جفت ماهی دارم من ..اما ن ن امگای احمق نباید خر بشی
اما نگا چقدر مهربونه دلش نیومد
میگم خفه شو عنتر دیک فیس
به خودم اومدم فیس بی تفاوتی به خودم گرفتم
کای:خب/=
با تعجب خیره نگاهم کرد
هون:همین !خب!؟
کای:اوععع اولیاحظرت بابت چیزی که وظیفت بود بخری تشکر مینمایم و تعظیمی کردم
یییاااا گرگ پیر دیک پلاسیده چ انتظاری داری هااا بعد از اون وحشی بازیات بیام بگم (صدامو نازک کردم)
کای:اوه عزیزم مرسی چهارتا عشوه خرکی بیام 🔪
ن جونم از این خبرا...
با گرفتن کمرم نشوندنم روی پاهاش  سریع لبشو روی لبم گذاشت
با پشما فر خورده چشمای درشت شده نگاهش کردم گرگم از وضعیت موجود با اهنگ نانسی عربی میرقصید
به خودم اومدم
علیرغم میل گرگم که دوس داشت کارای منکراتی تر انجام بده، به سینش ظربه ای زدم خودمو عقب کشیدم
کای:و دفاکککک آخرین باری که جرعت میکنی منو میبو.. با گره خوردن دوباره لبامون اجازه حرف زدن نداد
بعد از چند دقیقه وقتی نفس کم آورد سرشو عقب برد
من با نفسای پی در پی سعی داشتم هوا رو وارد ریه هام کنم
هون:من هر کاری بخوام انجام میدم بیبی بر
کای:بی ناموس شلپدر اگه میمردم چیییی
هون:ولی زنده ای
کای:اصلا ولم کن
هون:توله خرس لوس- _- باشه من معذرت میخوام نباید داد میزدم یامیترسوندمت
ودفاک الان  چی شد هجوم گرمایی رو تو گونه هام حس کردم
خاک تو سرت کنن امگای شل عنصر
فاک یو جونگین خیلی جنتلمنانه و ددی طوری بود
به خودم اومدموجواب دادم
کای:اهم خوبه که خودتم قبول داری چه غلطی خوردی
هون:حالا چی شد بخشیدی
کای:باید فکرامو کنم
هون: خب تا اونموقع که فکر میکنی خواستم ی چیز دیگه هم بگم

🌈my charming criminal💚Where stories live. Discover now