🌈part:12💚

20 4 0
                                    

Kris:
سه هفته میشد که از امگای کیوتش دور بود
تماس تصویری چیزی از دلتنگیش کم نمیکرد
فقط میتونست در کنار دوتای الفای گوساله کنارش برای بیبی کوچولوش خرید کنه
کوک:هیونگگگگگ بنظرت سبزشو بردارم یا سفید
با دقت به لباسای بچه تو دست کوک نگاه کرد
کریس:سفید
کوک: اوکی دوتاشو بر میدارم
و خندان سمت چان حرکت کرد
اروم سرشو تکون داد وحرکت کرد
توجهش به عروسک خرگوش جلب شد
ناخودآگاه لبخندی زدو برداشتش
با صدای مینهو لبخندش محو شد برگشت
کریس:میشنوم
مینهو:ارباب مهمونی ۱ساعت دیگه برگزار میشه بهتره حرکت کنیم
اروم سرشو تکون دادو با علامت دستش، مینهو از فروشگاه بزرگ خارج شد
وسایل مورد نظرشو به کارکنان سپرد و دنبال دونسنگای سر به هواش رفت
کوک:هانی من دلم اینو میخواد
چان:هرچیزی که خرگوش وحشیم بخواد
چندش طوری نگاهشون کردو لگد محکمی به چان زد و گوش کوک رو گرفت
کریس: الان وقتی واسه دل قلوه دادن نداریم
چان:آخ آخ هیونگ پاره شدم میتونستی اروم تر بزنی
کوک:رییس هیونگ کلیمو میدم فقط فشار دستتو کم کن؛ بی گوش شدم
کریس: بهتر صدایی نشنوم اگه میخواید زودتر جفتتونو ببینید بهتره اخرین دورهمی رو تحمل کنید
چانکوک با چشمای قلبی بخاطر زودتر برگشتن به کره، و خونه رفتنو دیدن جفتشون به سرعت باد از فروشگاه خارج شدن
کریس: نمیدونم کی بزرگ میشید و سری تکون داد از فروشگاه خارج شد
《1ساعت بعد》
سرد به رییس باندای مختلف دور میز خیر شد
کسی اجازه صحبت کردن به خودش نمیداد
مرد مسن الفای ساکن فریمانت جلو اومد
الفا:پس شما ارباب وو هستید؛ جوان تر از شخصی که تصور میکردم.. من ساموئل واکر هستم و دستشو جلو اورد
پوزخندی زد و ویسکی رو ب لباش نزدیک کرد
بی توجه به دست جلوش جرعه‌ای از ماده تلخ لیوانش نوشید
کریس:ساموئل واکر کسی که به خیال خودش مواد منطقه فریمانتو تامین میکنه اما همونجور که گفتم فقط فکرخودشه اگه افراد من نباشن نابوده
واکر بهت زده و خشمگین دستش عقب کشید
کریس:میدونید که از خیانت متنفرم ولی طی این مدت اتفاقایی افتاد که زیادی سرگرم کننده بود اما نه واسه من
و تیز به چشمای جورج استفان رییس باند لندن خیره شد
ادامه حرفشو خیره به چشمای واکر داد
کریس:از اینکه با ایلهون برای نابودی من متحد میشید و مخفیانه قرار ملاقات میزارید و امروز تو هواپیمای من بمب جاساز کردید میتونم بگذرم!؟
ی تای ابروش بالا انداخت  و به  ادمای لرزون خیره شد
چان پوزخندی زد: کسی نمیخواد حرف بزنه
کوک ادامه داد: هواپیماامروز به پرواز در میاد اما نه با مسافری به اسم کریس وو
چان علامت داد و افرادشون عمارت پر کردن
ساموئل واکر و جورج استفان بیست نفر از رئسای دیگه بیهوش شده از عمارت خارج شدن
کریس:خب میتونیم از ماه سیاه حرف بزنیم چون من دورهمی دیگه ای شرکت نمیکنم و کارای مهم تری مثل از بین بردن دشمنام ازجمله ایلهون دارم
و دارک به افراد ترسیده خیره شد
Chan:
خب بلاخره میریم خونه و این خیلی فوق‌العادس صدای اهنگ رو  بلند کرد وشروع به همخوانی کرد
کوک:زرافه من داره مثل بلبل قار قار میکنه
چان:من قارقار میکنم دیگه پوزخندی زد
گاز محکمی از بازوی کوک گرفت
کوک:یاااااا کریس نجاتم بدههه
همونجور که فرمونو ول کرده بود دو دستی موهای چان میکشید گاز محکمی از گونش گرفت
چان:آی آی ول کن کچل بشم بک نگاهم نمینکه
کوک:بهترررر که نگاهت نکنه زدی ضربتی ضربتی نوش کن این کتک منو فراموش نکن
و دوباره گازش گرفت
کریس:تمومش کنید
چانکوک:چشم
Suho:
بی حوصله به فیلم مزخرف نگاه کرد
از حرص خاموشش کرد
به تهکای خوابیده نگاه کرد
بلند شدو ملافه ایی که کنار رفته بود درست کردو سمت اشپز خونه رفت
تصمیم گرفت کیک توت فرنگی درست کنه
بعداز یک ساعت کیک خوشگلی که درست کرده بود تو یخچال گذاشت
رفت تا از حال بکهیون مطمئن بشه
اروم در اتاق باز کرد
بک معصومانه با عینک روی چشماش خوابیده بود
اروم سمتش رفتو عینکشو برداشت
دستشو روی پیشونیش گذاشت
دمای بدنش پایین اومده بود
بک معمولا بیمار نمیشد ولی اگه میشد بی جون تر از اونی میشد که بتونه کاری انجام بده
این چند روز به سختی تبشو کنترل کرده بودن
از اتاق بیرون اومد
با صدای نوتیف گوشی به صفحه روشنش خیره شد
لبخندی زد وارد صفحه چت خودشو الفاش شد
با دیدن عکس و نوشته زیرش چشماش برقی زد
(دارم میام بیبی بان♡)
بعداز اب شدن انواع قند و شکلات تو دلش بخاطر الفای جذابش ی فاک به همه ادمکای خیالی ذهنش که قصد تصاحب الفاش داشتن نشون داد
سوهو :منتظرتم🤍
اما بایاد خونه ای که فرقی با طویله نداشت
سریع از پله ها پایین اومدو سمت تهکای خواب رفت خودش انداخت روی امگاهای بیچاره
سوهو:بلند شید مفتخورای فی الأرض پسرا دارن برمیگردن
ته با چشمای بسته :کی قراره بیاد؟
سوهو چشماشو تابی دادو گاز محکمی از شکم نرمالوش گرفت
ته:یاااا حضرت سوماااانننن هیونگ وحشی شدی! نکنه ویار کردی میخوای منو بخوری!؟ از من فاصله بگیر میتونی کای رو  بخوری
با نگاه به کای که لباش غنچه کرد بود با پشمای ریخته بلند شدن و  فاصله گرفتن
*کای غرق درخواب در حال بوسیدن غورباقه های تو خوابش چون الفاش طلسم شده بود بین اون هزار تا غورباقه خودش مخفی کرده بود اون باید پیداش میکرد*
سوهو:بهتره بیدارش کنی ته وگرنه مجبوری تنهایی کل عمارت تمیز کنی
ته:هرگگگگزززز تهیونگ بمیرد ذلت نمی پذیرد من بیدارش میکنم
سوهو :بهتره صدای زیادی تولید نکنید که بک بیدارشه میدونی اگه این اتفاق بیفته چی میشه وچاقویی که جلوی چشماش بالا اومد ته نمیدونست هیونگش از کجا اورده
ته:هیونگ جدیدا از سلاح‌های جدید استفاده میکنیا
و غر غر کنان رفت تا کای رو بیدار کنه
سوهو به امگای کیوت خندید
رفت تا به کارش برسه
《چند ساعت بعد 》
ساعت از نیمه شب گذشته بودوهنوز خبری از الفا ها نبود 3امگا درحالی که روی کاناپه نشسته بودن
بی حوصله تخمه میشکستن
ته:مثلا هون رفته بود الفای مارو بیاره دقیقا۵ساعت فاکی غیبش زده جواب تلفن نمیده
ریموت تی وی دست ته کانال بالا پایین میکرد
سوهو کلافه ریموت از ته گرفت
سوهو:ی کانال کوفتی بزار بمونه دیگه گایی..
(خبر فوری سقوط و واژگون شدن هواپیمای شخصی ساعاتی پیش در اسمان امریکا به مقصد کره تاکنون هیچ اثری از سرنشینان این هواپیما پیدا نشده احتمال خاکستر شدن سرنشینان در اتش زیاد است )
شکه به خبر پخش شده گوش میداد نگاهش خیره به هواپیمای اشنا بود
لرزان بلند شد
گوشیشو اورد به عکس هواپیما خیره شد
چیزی درونش شکست
خودش بود
پاهاش تحمل وزنشو نداشت
کای متوجه شد سریع سوهورو در آغوش گرفت
کای: چیشده هیونگ
سوهو:این هواپیمای کریسه
تهکای:چییییی
نمیتونستن ارتباطی با سهون برقرار کنن و این وضع بدتر میکرد
نیم ساعتی میشد رو زمین درحالی که پشت بهم نشسته بودن اشک میریختن و حرف میزدن
ته:کوکی معصوم من هق هق نگا به هیکل گندش نکنیدا اون فقط ی خرگوشه گوگولی کیوت بود هق هق عررررررر
سوهو:اون شترمرغ پر اَدا چطور جرعت کرد منو با بچه بدنیا نیومدش تنها بزاره هق هق بچم نیومده بی پدر شد عرررررر کریسسس دلم واسه اعتماد بنفست که به عرش میرسید تنگ شده
و همزمان عر زدن
کای:هیونگ بهتره بگی دوتا بچه نیومده بی پدر شدن من چی بگم که حتی الفام نمیدونست من توله شو2هفتس باردارم حتی عزرائیل بهش مهلت نداد که این خبروبشنوه
نمیدونم حتی چجوری کشتنششش هق عععععر
تهسو شکه به کای که اژیر میکشید خیره شدن
سوهو:چ..چی بلغور کردی؟!تو بارداری!
کای مظلوم اب دماغشو بالا کشید
کای:اره خودم دیروز فهمیدم
ته:کی به بک میگه
همونجور که مظلوم به همدیگه زل زده بودن دوباره همزمان با صدای بلند شروع به گریه کردن و همدیگرو بغل کردن
Kris:
بی حوصله از فرودگاه شخصیش خارج شدن
به سهونی که درحال کام گرفتن از سیگارش بود خیره شد
سهون با حس نگاه اشنایی به برادش خیره شد نیشخندی زدو سیگارش انداخت وسمتشون حرکت کرد
اما قبل از اینکه برسه چانکوک افتادن روش مشغول تف مالی کردنش شدن
سهون :گمشید کنار عنترو منتر ؛آخ فاکیول پیشونیمو گاز نگیر،، جونگککککککوووووووک دندونای فاکیت از دماغم بکش بیرونننن...
چانکوک:دل ما بیشتر واست تنگ شده بود
بعد از بلند شدن پسرا از روی سهون
کریس به صورت رنگ‌پریدش که به لطف چانکوک قرمز و کبود شده بود لبخندی زد
کریس:اوضاع چطوره
سهون سری به نشانه همه چیز خوب تکون داد
و در جلورو واسه کریس باز کرد
چان:اجوشی میتونستی در عقبو واسه ما بازکنی
هون:اگه نمیخوای واسه همیشه تو بیابون اینجا سردرگم بشی مثل توله خوب سوار شو
چان:وِوِوِ *ادا دراوردن
کریس کلافه جدی گفت:سوار شید
و اینطور شد که تو جاده خارج از شهر در حال حرکت بودن
کوک:چان توام ون های مشکوک میبینی
چان:اره پسر تعدادشون زیاده
کریس با دیدن نور ماشین های شخصی نگاهی به سهون کرد
هون:الان من تو خسته ترین حالت ممکنم هیونگ میتونی فرمون ماشین نگه داری من خرده حسابمو تصفیه کنم
کریس:زود کارو تموم کنید
وفرمون تو دستش گرفت
سهون از شیشه بالا تنشو بیرون برد
هون:اوه هیونگ میشه زیر صندلی اسلحمو بدی
کریس با حس اسلحه های مختلف یکیشو برداشت دستش داد
سهون با گرفتن تفنگ مورد علاقش لبخندی زد
هون:انتخاب قشنگی بود هیونگ در ارامش رانندگی کن
و شروع به شلیک کردن کرد
با نزدیک شدن ماشینا ،محاصره شدن
چان هیجانی قهقهه بلندی زد
چان:کوکا وقت بازیهههه
در ماشین باز کرد که محکم به ماشین کنارشون خورد. از ماشین خارج شدو خودش روی کاپوت ماشین دشمن انداخت
به راننده همراهاش شلیک کرد با شکستن شیشه ماشین بمب دستسازشو تو ماشین انداخت خودشو روی سقف ماشین سهون انداخت
چان:هیونگگگ گاز بدهههه
کریس با نهایت سرعت گاز داد ثانیه ای بعد ماشینا بهم برخورد کردن از ۱۳ماشین ۷تا باقی مونده بود
کوک خودشو توی ماشین کنارش انداخت
۳ نفر بودن
ادم کنار راننده رو زد از ماشین بیرون انداخت و با پا به صورت راننده زد که بیهوش شد
فرد سیاهپوش عقب گردن کوک رو  گرفت با پشت اصله به سرش کوبید
کوک:آخ مادرفاکر حرومزاده
کلتشو تو دهن مرد گرفت گلوله ای شلیک کردخودش پشت فرمون نشست ترمزدستی رو کشیدو جهت مخالف ماشینا به حرکت در اومد
کوک:ارععع بزن بریمممم پسررر
کریس با دیدن زیاد شدن ماشینا داد زد
کریس: چان بیا جای من
چان در حال تیر اندازی خودشو داخل انداخت جای کریس نشست
و کریس روی صندوق ماشین رفت داد زد
کریس: کوک ازماشین خارج شو
و رو ب سهون ادامه داد :به لاستیک شلیک کن
کوک: هیونگ دونسنگت داره میاد و همونجور که ماشین در جهت مخالف در حرکت بود خودشو سمت کریس پرت کرد
سهون به لاستیکش شلیک کرد اما سرعت ماشین زیادتراز حد معمول بود نزدیک بود بیوفته که کریس دستشو گرفت و سمت خودش کشیدو  باهم از ماشین افتادن
ماشینای دشمن بهم خوردن باعث منفجر شدن تعدادی از اونا شد
به ماشین خودشون نگاه کرد که  به پایین پرتگاه افتاده بود
چانهون چند متر جلوتر افتاده بودن
به کوک نگاه کرد
کریس: خوبی کوک
کوک در حالی که میخندید سرش تکون داد
سریع از روی کوک بلند شد بدن و صورتشون پراز خراشیدگی های کوچک بزرگ شده بود
لنگ لنگان سمت چانهون رفتن بعداز مطمعن شدن از حالشون سریع وارد خرابه ای متروکه شدن
کریس:نباید اینجا بمونیم
هون:همین الان باید بریم افراد ما فعلا از ماجرا خبردار نمیشن از اون مهم تر اینجا انتن نداره پس مجبوریم پیاده بریم
و 5ساعت فاکی راه رفتن الان جلوی عمارت بودن..
چانکوک زانو زدن
از خوشحالی با چشمایی که برق میزدن با  لحن لرزون شروع به تعظیم به عمارت بزرگ کردن
کریس سری از تاسف تکون داد
خسته جلو رفت تا نگهبانا ببیننش بعد از احترام نگهبانای شکه در عمارت باز کردن وارد عمارت شدن
Suho
از گریه زیاد کنار هم خیاری دراز کشیده بودن

هر چند بار ی نفر اب دماغش بالا می کشید
با صدای کوبیده شدن در ورودی عمارت سیخ نشستن با پرای ریخته به الفاها با صورت های زخمی خسته با لبخندای داغونشون نگاه کردن
سوهو اروم بلند شد سمت کریس رفت رو به روش ایستاد
سرشو بالا اوردو به  چشمای الفاش نگاه کرد
دستش بالا اورد تو صورت مقابلش کوبید
الفاهاشکه به کار امگای لپ گلی چشم اشکی خیره شدن
سوهو همونطور اشکاش بی اختیار پایین ریختن زمزمه کرد
سوهو:نه تو واقعی.. این خواب نیست.. شماها نمردید و خودش تو بغل الفاش انداخت و  بلند گریه کرد
کای و ته سمت الفاهاشون دوییدن بغلشون کردن
کریس اروم بلندش کرد
کریس:میتونستی ی جور دیگه هم مطمعن بشی نمرد کیوتی چرا اینقدر دستت سنگینه
سوهو همونجور که سرش تو گردن الفاش بود اب دماغشو بالا کشید و خندید
کریس:تولمون چطوره
سوهو:خوبه  فقط ددیش خیلی ترسوندش
کریس محکم تر امگارو به خودش فشرد
کریس:اوه من معذرت میخوام معذرت خواهی ددیشو قبول میکنه
سوهو:اگه توضیح بده چ اتفاقی افتاده اره
کریس :قبلش میشه ببوسمت بانی دلم واست تنگ شده بود
سوهو اروم خندید سراشون نزدیک بهم میشد که با صدای چان از جا پریدن
چان:ساری ساری که میزنم تو لحظه عاشقانتون ولی میونی هیونگ بک کجاست
کریس حرصی به چان نگاه کرد
سوهو از طرز نگاه الفاش خندید و به الفای پکرو ناراحت رو ب روش جواب داد
سوهو:بک مریض شده حالش زیاد خوب نیست نگران نباش روزای سختوگذرونده؛ تا چند روز اینده دوباره همون زلزله میشه.. الان تو اتاق من داره استراحت میکنه
Chan:
غمگین به جفتای رو به رو ش خیره شد پس امگای اون کجا بود که به استقبالش نیومده بود
وقتی از هیونگ جدیدش پرسید
شکه با چشمای گرد نگاهش کرد سریع سمت اتاق هیونگش رفت
درو باز کرد
با دیدن امگای رنگ پریدش گرگش زوزه غمگینی کشید
روی تخت کنار بک نشست اروم گونشو نوازش کرد
چان:هی پاپی من برگشتم نمیخوای بیدار شی
اما تنها جوابی که گرفت بغل گرفته شدن دستش توسط امگای غرق در خواب بود
اروم کنارش دراز کشید
هیکل ظریف کوچلوشو بغل کرد
بی توجه به اوضاع داغونو زخمی و خاکی بدنش چشماش بست با ارامشی که از امگا میگرفت خوابید
🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈

🌈my charming criminal💚Where stories live. Discover now