🌈part:8💚

16 2 0
                                    

Suho:
با بی حالی تمام به راننده ی بتایی که منتظر دستور بود نگاه کردم
سوهو:میتونی حرکت کنی
راننده:بله قربان
این همه خودشو جر داد که آخرش رانندشو بفرسته سوکس بالدار
نفس عمیقی کشیدمو به انعکاس خودم تو شیشه ماشین نگاه کردم
چشمام کم کم داشت تغییر رنگ میداد
میشد به راحتی بوی رایحمو تو کل ماشین با ی نفس کشیدن عادی حس کرد
ودفاککک چهارتا سرکوب کننده خوردم ولی اصلا تاثییر نداشت؟تو توالت میریختمشون که بهتر بودددد..
با رسیدن به عمارت سریع مسیر باقی مونده تا ورودی عمارتو دوییدم
وارد اتاقی که تو این مدت واسه من بود شدم
کولمو گوشه ای پرت کردم آروم زیر ملافه خزیدم چشمامو بستم تا درد لنتی کمی بهتر شه
<<از دید نویسنده:
سعی کرد با بستن چشماش از دردش کم کنه ولی فاککک
با به یاد آوردن بوسه صبحشون قرمز شد و محکم به موهای سرش چنگ زد
سوهو:یااا گرگ احمق به خودت بیا اون بده منحرفه
گرگ سوهو:ولی خیلی جذاب و جنتلمنه دیدی چجور با احساس بوسیدمون و زوزه ای کشید
سوهو:خفه شو توله به درد نخور کمتر زوزه بکششش
گرگ سوهو:ییااا خودت خفه شو سامورایی اون جفتته چه بخوای چه نخوای باید ی روزی پاهات واسش باز کنی تا کی میخوای خودت چص کنی نزاری من به الفام نزدیک بشم
گرگش کی اینقدر بی ادب شده بود!
و البته حق داشت تو این مدت خیلی اذیتش کرده بود
همون جور که سعی میکرد بیشتر صورت خجالت زدشو تو بالشت مخفی کنه جواب گرگشو داد
سوهو: حق با توعه ولی من..من خجالت میکشم
گرگ سوهو:ایگووو بانی کیوت پس خودتو بسپار دست من قول میدم کلی خوشت بیاد فقط باید به کاری که میگم عمل کنی
و این سوهو بود که سعی کرد همین یبار به حرف گرگش گوش بده ببینه عاقبتش چی میشه
Kris:
به الفایی ک سعی داشت با چاقو حمله کنه نگاهی انداختم
با نزدیک شدنش عصامُ پشت دستش کوبیدم
با از دست دادن تعادلش افتاد
ضربه محکمی به پیشونیش وارد کردم که عصا از پشت سرش بیرون اومد
به مینهو اشاره دادم که جنازه رو برداره وبه راهم ادامه دادم
چانسو و افراد رو در حال خارج کردن محموله دیدم چانسو با دیدنم سریع اومد و احترامی گذاشت
چانسو:خوش اومدید ارباب از این طرف لطفا
و با وارد شدن به کشتی، به چانهونکوک دور چانگ، که صورتش از خون پوشیده شده بود خیره شدم
کریس: پسرا میبینم که با مهمونمون درست رفتار نکردید
و رو به چانگ ادامه دادم
کریس: بی ادبی پسراموخب ببخش چانگ؛ خب خب بلاخره بره کوچولو خیانتکار اسیره آقا گرگه شد
چانگ:ار..ارباب.. رح.. رحم..رحم کنیدتو.توضیح میدم
کریس:هیشش هیشش نترس بره کوچولو آروم باش صورتشو نوازش کردم
کریس:من تورو نمی کشم تو باید زنده بمونی تا به ایلهون خبر برسونی؛خوب گوشات باز کن دوست ندارم یک کلمه از حرفامو از قلم بندازی
چانگ شکه از شنیدن اسم رییسش از زبونم باترس تند تند سرش تکون داد
کریس:آفرین پسر خوب؛ به ایلهون بگو ارباب وو حواسش هست
و با نگاه کردن به چانکوک متعجب و هون بیخیال از اتاقک کشتی خارج شدم با صدای نوتیف گوشیم به اسم فرستنده نگاه کردم ❤🐰
سریع وارد صفحه چت شدم
با دیدن ویس فرستاده شده به راننده اشاره کردم درو باز کرد سوار شدم
دستور حرکت دادم ویس بانی رو پلی کردم
از زبان نویسنده🙂🥂:
بانی:سلام ددی امروز چرا نیومدی دنبالم!؟
تو الفای خیلی بدی هستی که جفت تازه وارد هیت شدتو تنها گذاشتی
شکه دوباره از اول ویس رو پلی کرد ولی با دوباره به صدا در اومدن نوتیف گوشی به عکس ارسالی خیره شد
با دیدن رونای پرش و اون دامن.. فااک همین الان هم میتونست حس کنه سخت شده
با صدای دوباره نوتیف گوشی به نوشته ها خیره شد
بانی من: ددی حالا که نیستی من از خودم پذیرایی میکنم
با خوندن متن اخماشو تو هم کشید سریع تایپ کرد
کریس:حتی فکرشم نکن به خودت دست بزنی
بلند رو به راننده داد زد
کریس: برو عمارت و رایحه تلخشو آزاد کرد
تا رسیدن به مقصد فقط به عکس سکسی جفتش خیره شد
پس بانی تو هیت بوده
با تصور اینکه چه بلاهایی سر بوتی نرمش میاره سخت تر میشد با صدای راننده به خودش اومد
سریع وارد عمارت شد
بوی هلویی امگا کل عمارت پر کرده بود
از پله ها بالا رفتورو بروی در اتاق ایستاد
آروم بازش کرد
با دیدن صحنه رو به روش لحظه ای نفس کشیدن یادش رفت
دیدن امگای سفید توی اون لباس مشکی خیلی شهوتی و سکسی بود
امگا که به سکسی ترین حالت ممکن روی تخت دراز کشیده بود به خاطر نپوشیدن باکسر کمی از باسن گرد تپلش از دامن بیرون اومده بود و انگار التماس میکرد توسط دستاش چلونده بشه
با برگشتن امگا سمت در به چشمای هم خیره شدن
لبای قرمز امگا اسیر دندوناش بودن؛آروم رهاشون کرد لب زد
سوهو:ددی
دیگه وقت بیشتر از این تلف نکرد اعصاش رو ی گوشه انداخت و کتش درآورد طرف دیگه انداخت
دکمه های آستینشوباز کردو سمت بالا تا زد وخودش رو به امگای سکسی در عین حال کیوتش رسوند
طی یک حرکت اونو روی پاهاش نشوند و به چشمای رنگ اقیانوس امگا خیره شد
دستش نوازش وار روی کمر بیبیش بالا و پایین میشد وگاهی باسنشو تو مشتش می فشرد
سوهو که مست رایحه الفاو لمساش شده بود تا حدودی دردشو کم تر شده بود
طاقت نیاورد و لب زد
سوهو:ددی لطفا و لباشو محکم به لبای الفا کوبیدو وحشیانه شروع به بوسیدنش کرد
دکمه های پیراهن الفارو باز کرد
الفا هم با کمال میل بانی هورنیش رو همراهی کرد..
برای گرفتن نفس از هم جدا شدن
کریس:بانی پسر بدی بوده؛ به ددی نگفت تو هیت
سوهو که با دیدن بدن عضله ای الفاش بی طاقت تر از هر لحظه دیگه بود آهی کشید
همنجور که از باسنش روان کننده ترشح میشد از روی شلوار کریس حرکتش میداد لب زد
سوهو:پس تنبیهم کن ددی؛ من میخوامش.. اون هیولای بین پاهات رو تو سوراخم میخوام..
کریس از حرفای بانی حشریش کنترل خودش از دست دادو اون داگی استایل کرد
با پایین کشیدن دامنش به زیباترین تصویری که تو عمرش دیده بود خیره شد
اسپنک‌محکمی زدش و به رد قرمز روش خیره شد انگشتشو سمت سوراخ کوچولو و دست نخورده امگا که روان کننده ترشح میکرد و تا رونای پاهاش خیس کرده بود،رسوند
دوتا از انگشتاشو واردش کرد
امگا از ورود یهویی انگشتای الفا والفا از تنگی امگا دور انگشتاش اهی کشیدن
کریس: این سوراخ تنگ کوچولوت قرار با دیک الفات گاییده شه بیبی بانی
وگاز محکمی از بوتی هلویی امگا گرفت
سوهو از حس های مختلف و تازه ای که بهش وارد میشد،سرمست ناله بلندی کرد
از روی الفا بلند شد و انگشتای الفا رو علیرغم میلش از سوراخش درآورد
ناله ای از خالی بودنش کرد اما توجهی نکرد
بین پاهای الفا زانو زد و شلوار و باکسرشو در اورد
دیک شق کرده وسفت مثل سنگ رو به روش تو دستش گرفت
آروم پریکامی که دیک الفا ترشح میکرد،با دستش روی کل دیکش پخش کرد
سرشو نزدیک بردو همون جور که به چشمای کریس زل زده بود وارد دهنش کرد
از بزرگیش و برخورد دیک الفا به حلقش و کمبود نفس چشماش اشکی شده بود
کریس به جرعت میتونست بگه که زیبا ترین موجود جهان الان داره دیکشو ساک میزنه
کریس: بیبی خوب؛دوس داری وقتی دیک ددی دهنتو بفاک میده اره
امگا با ناله هایی که بخاطر دیک توی دهنش خفه میشد رضایتش نشون میداد
با حس نزدیک بودنش دستش که در حال عقب جلو کردن سر بیبی بین پاهاش بود، عقب کشیدو بلندش کردو رو تخت گذاشتشو روش خیمه زد
و وحشیانه شروع به مکیدن نیپلای تحریک شده امگا کرد
با کشیده شدن دیکاشون به هم ناله ای کردن
کریس: یادته گفتی تو خواب ببینم که با من سکس کنی حالااونقدر تو سوراخ تنگ میکوبم که ببینی تو بیداری بهش رسیدم
سوهو بی طاقت جیغ خفه ای کشید
سوهو:پس بکنش توسوراخم که یادم بمونه
با ورود غیر منتظره دیک الفا،درد وحشتناکی رو حس کرد
کریس بدون صبر کردن با قدرت داخلش میکوبید اشکاش تند تند پایین میومد
کریس:آه لنتی سوراخت کل دیکمو داخل خودش حل میکنه و اسپنک محکمی به رونش زد...
خم شد لبای سرخ امگا رو اسیر لباش کرد
سوهو با حس لذت بخشی هقی زد گفت
سوهو:آههه اووومممم لنتی همونجا محکمتر
کریس:باکمال میل پرنس من
دیکشو بیرون آورد دوباره وارد امگا شد محکم و دارکوبی شروع به عقب جلو کردن خودش کرد..
با جیغ بلند امگا روی بدنشاون ارضا شد
با حس تنگ شدن نبض زدن سوراخ دور دیکش طاقت نیاورد توی امگا خالی شد
خودشو از امگا بیرون کشیدو به کام سرازیر شده بین پاهاش خیره شد
فاکی زیر لب گفت سرشو جلو برد زبونشون وارد اون حفره خیس کردو شروع به مک های عمیق زدن کرد
سوهو شکه از کار الفا بلند ناله کرد
سوهو:آههه..دد..
کریس :دوست داری وقتی با زبونم اینجا رو بفاک میدم اره و دوباره زبونشو واردش کرد
سوهو نفس نفس زنان جواب داد
سوهو:هرکاری..آهه هرکاری که دد انجام میده دوستدارم
کریس:پس تا صب فقط از لبای خوشگلت صدای ناله هاتو بشنوم
با حس لذت شدید زیر دلش سر کریس محکم به خودش فشردوجیغ خفه ای کشید...
و بعد از ۴راند دیگه که وسط راند چهارم سوهو بیهوش شده بود کریس خودشو قانع کرد که آخرین ارضاش باشه و بعد از خالی کردن خودش تو اون بهشت تازه پیداشده ،خسته بانی کیوتش بغل کرد خوابید
(صلوات)
Suho:
با برخورد شدید نور به چشمام اخمی کردم
سوهو:سلام خورشید خانم بچ؛
زبونمودر اوردم
خواستم برگردم که با درد شدید کمر و باسنم چشمام گرد شد
ودفاک من چرا لختم!؟
به دستای حلقه شده دور کمرم خیره شدم واتفاقای دیشب تو ذهنم پلی شد
ودعععننننن من چیکار کردم
سیخ سر جام نشستم که با درد یهویی آخی گفتم و با چشمای اشکی و صورت از خجالت قرمز ب ملافه کثیف خونی خیره شدم
از ته دلم جیغ بلندی کشیدم و الفا با داد بلندی از تخت افتاد
سریع خودشو بلند کرد گیج هول شده پشت سر هم تکرار میکرد
کریس: چی!؟ چیشده !؟حالت خوبه!؟
اومد کنارم
پس گردنی محکمی زدمش که به خودش اومد
بعد از چند ثانیه که تازه لود شده بود دستپاچه با احتیاط بغلم کرد
دوباره محکم گوشش کشیدمو داد زدم
سوهو:مرتیکه شلپدر من وا دادم تو باید اینقدر من بفاک میدادی هااا اعتراف کن چند بار اون ک..یر خر کردی تو من که کمر و باسنمو حس نمیکنم! بگو تا مرگت بدون درد باشه..
کریس همون جور که دست و پا میزد که گوششو آزاد کنه ولی موفق نشد با چشمای نمناک ازدرد خر شرکی نگاهم کرد
کریس:عزیزم گوش بده ببین چی میگم،نیاز به این همه خشونت نیست که؛ تقصیر من چیه اخه وقتی زیادی کردن.. با دیدن اخمای بیشتر توهم رفتم سریع حرفشو خورد
کریس:یعنی کیوت شده بودی؛ بعدشم من راند دوم که تمام شد عقب کشیدم
به اینجای حرفش که رسید نیشش کم کم شل شد آب دهنش راه افتاد ادامه داد
کریس: خودت اومدی رو دیکم نشستی سواری گرفتی گفتی ولی من دی.. با گذاشتن دستام رو دهنش داد بلندی زدم
سوهو:خفه شووووو مرتیکهه تا خورشتی خوردت نکردممم
و کریس با نگاه مسیح شفا بده طوری نگاهم کرد
سریع خودمو زیر پتو مخفی کردم
با شنیدن صدای در فهمیدم رفته بیرون
نفس عمیقی کشیدم
راست میگفت بیچاره،کرم از خود هورنیم بود
ولی اون بدن فاکیش و دستای رگ دار قوی فاکی ترش اجازه عقب نشینی نمیداد
با حس پایین اومدن تخت آروم پتو رو کنار زد
کریس:بانی بریم دوش بگیری
سریع پتو رو از دستش کشیدم
سوهو:خودم میتونم
صدای ارومش که میگفت لجباز شنیدم اما بعدش خیلی یهویی پتو رو از روم کنار زدوبراید استایل بغلم کرد و سمت اتاق خودش حرکت کرد
سوهو:فکر کنم دلت واسه عزرائیل تنگ شده؛منوبزار پایین و شروع به دست و پا زدن کردم ولی
با حس خیسی بین پام سریع گونه هام رنگ گرفت آروم شدم تا بیشتر از این ابروم بگای سگ نره
وارد اتاقش شد
سمت دری که حدس زدم حمام باشه رفت
رو زمین گذاشتم تا شلوارک پاشو در بیاره که با روان شدن کام از رونای پام با چشمای از حدقه در اومده بهش خیره شدم اون ب پاهام
سوهو:هوووی به چی خیره شدی منحرف
لبخندی زدو اومد بغلم کردو خیسی بین پام لمس کرد
کریس:به پاهای پرنسم خیره شدم شما مشکلی داری
سوهو:همین دیگه یکبار دیگه خیره شدی اون پا وسطیتو میبرم
آروم خندیدو توی وان نشست ومنوبین پاهاش نشوند شروع به ماساژ دادن کمرم کرد
ولی با حس ورود انگشتاش هیع گفتم موهاش کشیدم
سوهو:چیکار میکنی زرافه جهش یافته
کریس:دارم شاهکار دیشب تمیز میکنم خودت سختت میشه بانی و بوسه ای رو لبام زد
ی نگاه وقتی خوب بشم همینجوری پارت میکنم بهش انداختمو سرمو تو گردنش مخفی کردم تا صورت خجالت زدمو نبینه
شاید اون ته ته های دلم از گوش دادن به حرف گرگم راضی بودم
و ما کریسی رو داریم که در کونش عروسیه که بلاخره بانیش رو کرده 😎😂🦢
Chan:
چان:فقط ی دور دیگه باقی مونده عمرا اگه شکست بخورم
بک:به همین خیال باش کون کوچولو
با برد بکهیون ناباورسرشو تو بالشت تو بغلش کردو داد بلندی زد
چان:نننننننننن این امکان ندارهههه
ولی بک برعکس بلند شده بود رقص لج دراری انجام میداد
با چشمای اتیشی نگاهش کرد
چان:تو فسقلی تقلب کردی
و دسته های بازی رو انداخت
بک همونطور که رقص باسن انجام میداد طعنه زد
بک:فعلا که درازی مثل تو واسه هشتمین بار از من فسقلی شکست خورده و چ بخوای چ نخوای مجبوری شرطی که خودت گذاشتی انجام بدی
باحرص نفسش رو بیرون داد
چان:ولی این شرط واسه بازی عادلانه بود
بک:یااا گورافه لازم بگم مرحله دوم بازی تقلب کردی ولی من مثل عقاب فهمیدم و شکستت دادم؛ حالا پاشو...
انگار واقعا اون فسقلی کوتاه نمیومد پس فقط ی راه مونده
جلوی پای اون شیطان رانده شده از جهنم دوزانو نشستم سرمو انداختم پایین
چان:بکهیون خواهش میکنم
و برای تاثییر گذاری بیشتر سرمو بالا اوردم با چشمای مظلوم نگاهش کردم
با چشمایی که از توش شرارت کاملا مشخص بود خم شد لپامو گرفتو محکم کشید
بک:آیییگوووو چه پسر کیوتی،دوست دارم بگم باشه ولی نه پس حرف نباشه دنبالم بیا..
طاقت نیاوردم داد زدم
چان:لعنتی اخه من ی خلافکککااارررممممم
Beak:
باصدای دادش نیشم بیشتر باز شد
وارد اتاقمون شدم و درو باز کردمو کنار ایستادم حالت نمایشی ادای احترام به پسر تخس توی در کردم
بک:بفرمایید داخل ولیعهد
چان:بک به مسیح تلافی میکنم
با حرص خودش رو تخت انداخت
اوکی گفتم و به حرص خوردنش خندیدم
سریع وسایل مورد نیاز اوردم
بعد از اماده کردن مواد،دستکشای پلاستیکی رو دستم کردم وبا برس رنگ نزدیکش شدم که عقب رفت و با لحن ملتمس شروع به حرف زدن کرد
چان:بک نکن؛ خواهش میکنم.. من اخر این ماه به مهمونی مهمی دعوت شدم؛نمیتونم اینجوری برم؛ قول میدم بعد از اون اصلا کچل کنم خوبه؟
ابروهامو بالا انداختم
بک:نچ بیا اینجا بیب
چان که کم مونده بود بزنه زیر گریه
با حرص گفت
چان:این ناعادلانس چون تو با تقلب برنده شدی پس توام باید رنگ کنی
به فیس تخسش گوشای قرمزش نگاه کردم دلم واسش سوخت پس قبول کردم
با ظرف رنگ نزدیکش شدمو شروع کردم به رنگ کردن خسته شدم روی پاهاش نشستم
چان:یاااا چیکار میکنی
سرش خم کردم تا دسترسی لازم داشته باشم
بک:حرف نباشه نردبون
و به ادامه کارم مشغول شدم
ولی با حس نفسای گرمش تو گردنم ودمای عمیقی که میکشید، داغ شدن صورتمو حس کردم
سعی کردم بهش بی توجهی کنم ولی با بوسه های پی در پی که تو گردنم میزد طاقت نیاوردم پس گردنی محکمی زدمش که صدای دادش بلند شد
چان:یااا هیونااا
بک:وقتی مشغول کارم حواسمو پرت نکن؛ حالا ام کار موهات تموم شد باید صبر کنی
چان حق به جانب جواب داد
چان:پس توچی
پوکر نگاهش کردم
بک:شترمرغ ابهای اقیانوس اطلس من حرفی بزنم بهش عمل میکنم از روی پاهاش بلند شدمو رفتم رو ب روی ایینه و مشغول رنگ کردن موهام شدم
Chan:
بلاخره پرنس اجازه داد تا رنگو بشوریم، اما قبلش با انداختن حوله تو صورتم از اتاق بیرونم کرد
به در بسته اتاق زبون درازی کردمو وارد حمان اتاق مهمان شدم
بعد از شستن کاملش چشمامو بستموسمت ایینه برگشتم
اب دهنمو قورت دادم
نکنه شبیه دلقک شده باشم!
اروم چشمام باز کردم
هعیییی اونقدرا هم مضحک نشدم
حوله رو دور کمرم محکم کردم سمت اتاق مشترکمون حرکت کردم
نگاهم به در سرویس بود
مثل اینکه فندق زودتر بیرون اومده بود
سشوار روشن کردمو موهامو خشک کردم واماده شدم که یه سر ب ازمایشگاه بزنم
با برداشتن یکی از سوئيچای مختلف روی میز از اتاق خارج شدم
از پله ها پایین اومدم ولی صداهای تو اشپز خونه کنجکاو شدم ببینم اون توت فرنگی متحرک داره چکاری انجام میده
با صدای پام برگشت
بک:اع اومدی بی...واوووووو پسر محشر شدی و با چشمای درشت شده سرتاپامو رسد میکرد
نمیدونستم در برابر الهه زیبایی البته کیوتی رو به روم چه وا کنشی نشون بدم
فقط دهنم باز بسته میشد ولی صدایی بیرون نمیومد
به خودم اومدمو رفتم سمتش وتو بغلم گرفتمشو محکم فشارش دادم
چان:ایییگگووووو تو چرا اینقدر کیوتی الان دیگه خود توت فرنگی شدی
صورتشو تو دستم گرفتمولپاش بهم فشار دادم که لباش جلو اومد پشت سر هم لب صورتش بوس کردم
و این بک بود که با گفتن (دلازززز ولمم تتننن ) دست پا زدن خنده سعی داشت خودش ازاد کنه ولی مگه میشدوقتی بک توبوسه همراهیم کرد
🔞از زبان نویسنده🙈
دیگه نمیتونست در برابر اون توت فرنگی شیرین تو بغلش خودشوکنترل کنه
سریع بلندش کردوپاهای کوچلوشو دور کمرش حلقه کرد وسمت اتاق حرکت کرد
با پا در باز کرد وسمت تخت رفتو روش نشست.. همونجور که زبونش دهن امگاشو کشف میکرد ،دستشو از زیر لباسش رد کردو مشغول لمس کردن بدنش شد
با لمس نیپلای تحریک شده امگا بدون قطع کردن بوسه سریع پیرهنشو پاره کردوروی تخت خوابوندش.. سریع لباس خودشو در اوردو با بالا تنه برهنه دوباره خودشو به امگا رسوندو مشغول هیکی گذاشتن روی گردنش شدو تا قفسه سینش رو قرمز کرد
و از اینکه بعد همه کبود میشن مطمعن شد
سریع باکسر امگا رو در اورد
با دیدن رونای تپل سفیدش اروم زیر لب فاکی گفت
بک که از هیجان و خجالت قرمز شده بود پاهاشو جمع کرد
بک:منحرف گوریل نگام نکننننن
همونجور که پاهای بسته امگا رو باز میکرد زیر لب با صدای بمی گفت
چان:چجوری بخورمت که دردت نیاد!؟اصلا چجوری بکنمت که دردت نیاد امگا
و بدون توجه به بکهیونی که قصد جواب دادنش داشت سرشو توی رونش فرو کردمشغول گاز گرفتنش شد
بکهیون از شدت تحریک شدن روان کننده ترشح میکرد و بدنش پیچ و تاب ظریفی می داد
صدای ناله هاش کل اتاق پر کرده بود
چان:امگای من چی میخواد
بک کهنفس نفس میزد جواب داد
بک:دی..آههه دیک ددی
با شنیدن کلمه ددی از اون توت فرنگی سکسی وحشی شد
با ورود ۳تا از انگشتای الفا داخلش جیغ ضعیفی کشید بلاخره از پایین تنش دل کند همونجور که انگشتاش عقب جلو میکرد نیپلای صورتی امگارو به دندون گرفت
بک:آههه فااک ددی بیشتررررر
چان:بیبی داگی شو که قراره این سوراخ تنگتو بگا بدم
بکهیون از لحن سلطه گر الفا ناله ای کرد
با شهوت نیشخندی زدوداگی استایل شد
و همین حرکت باعث شد روان کننده از سوراخ باکرش تا رونای کبود شدش سرازیر شه
چان که حالا شلوارش رو در اورده بود با دیدن صحنه فوق سکسی مقابلش اسپنک محکمی به باسنش زد که ناله بلندی کرد
با دستش پریکام روی دیکش پخش کردوبین باسن امگا میکشیدش
با عقب اومدن باسن اون پاپی سکسی بهمیزان هورنی بودنش پی برد بدون مقدمه کل دیکشو واردش کرد
بک:فااااااکک آخخخ
چان:گادددد
تنگی دور دیکش حکم بهشت داشت ولی در عوض امگا حس میکرد اون دیک هیولا تا معدش رفت
ه با در اومدن دوباره داخل شدن دیک الفا ناله ای کرد اشکاش با شدت بیشتری پایین ریخت
با بوسه های پی در پی الفا قربون صدقه های که تو گوشش زمزمه میکرد بهتر شد و الفا اروم شروع به عقب جلو کردن کرد
بادیدن لرزش باسن تپل و جای انگشتاش که قرمز شده بود ،ظربه هاشو وحشیانه تر کرد
امگا از شدت ظربه ها به جلو پرت میشد
الفا کمر ظریفشوبین دستای بزرگش گرفت
بک:آل..الفا محکم تر
چان:با کمال میل پاپی
بعد از چند ظربه با حس نزدیک بودنشون خودش روی امگا خم کرد سرشو از پشت به داخل گردنش رسوند
با وارد کردن دندوناش به گردن امگا همزمان ارضا شدن
بعداز یک دقیقه کهتو همون پوزیشن بودن سریع دندوناش بیرون اورد
دیکش از بهشت گمشدش بیرون کشید که امگا با نفس نفس ناله ای کرد
خودشوکنار امگا انداخت وجسم ظریف سکسی کنارشو بغل کرد
بک:ما انجامش دادیم
چان: ارع و میتونم بگم فوق العاده بود
بک:یولا میدونی وقتی سرحال بشم همینجوری پارت میکنم
چانیول اروم خندیدو به خودش فشارش داد
چان: هرکاری دوست داری انجام بده پاپی من
وبا بوسه های پی در پی و ماساژ دادن کمرش به خواب رفتن
میتونست به جرعت بگه این بهترین شرط دنیا بوده
💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚🌈💚

🌈my charming criminal💚Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin