دقایقی بعد، زانوهای سست و بیرمق تهیونگ روی سن نشست و انگشتهای زمخت جیسون، چونهی عروسکشون رو توی مشت گرفت.
نگاه خیره و سوزان جیسون، اجزای چهرهی بیحال تهیونگ رو از نظر میگذروند و گاهی روی لبهای پهن مرد مکث میکرد؛ انگار که داشت برای عروسکشون نقشههای شومی میچید و تصمیم میگرفت چطور اون لبهای شیرین رو از روی علاقه غرق خون کنه.
جیدن که برادرش رو مشغول میدید، با قدمی بلند خودش رو به پشت تهیونگ رسوند و درحالی که تابی به گردنش میداد، زیر لب آهی از سر کلافگی کشید؛ پوست سرخ شده و کبودیهایی که روی تن تهیونگ به جا مونده بود رو با نگاهی وسواسگونه از نظر میگذروند.
حین چنگ انداختن به مچ باریک هر دو دست تهیونگ، تن اون رو به شدت و بیحواس سمت عقب کشید تا به میله یخزدهی رقص نزدیکش کنه و با گذر دادن دستبند فلزی از دو طرف میله، مچ دستهای تهیونگ رو اسیر کرد:
- هیونگی، فکر تقلا رو از سرت بیرون بنداز. شما که دوست نداری مچهای ظریف و باریکت کبود و زخمی بشه؟
همونطور که حلقههای دستبند رو دور مچهای تهیونگ سفتتر میکرد، این رو گفت و با شنیدن نفس تند و خصمانهای، به سرعت نگاهش رو بالا کشید.
وقتی ابروهای درهم جیسون توی نگاهش نشست، به سرعت دنبال عامل اون گشت و متوجه شد که با عقب کشیدن تن تهیونگ، ناخواسته اون رو از برادرش دور کرده.
جیسون انگشتهای زمختش رو که حالا خالی شده بود، مشت کرد و بعد از گرفتن نگاه اخطارگونهاش از جیدن، شاخه لیلیوم رو از میون لبهای خودش جدا کرد.
همونطور که گلبرگهای سفید اون رو روی لبهای نرم تهیونگ میکشید، از جا بلند شد و کت شیک مشکی رنگش رو از تنش درآورد.
جیدن کمی نگاهش رو زیر انداخت و قدمی پیش رفت تا کت برادرش رو بگیره:
- متاسفم هیونگ، دوست داری چطوری برات سروش کنم؟
جیسون همونطور که در سکوت مرگبارش، به تهیونگ خیره شده بود که حتی نای بالا نگه داشتن سرش رو هم نداشت، کمی با گره کراواتش بازی کرد و حین شل کردن اون، درنهایت کلمهای روی لبهاش جاری شد:
- خام.
جیدن که لبخند کمرنگی به لب مینشوند، کت مرد رو روی خم ساعدش نشوند و بیهوا با نوک کفش چرم تیزش، ضربهای به زیر چونهی تهیونگ کوبید تا بتونن چهره بیرمق عروسکشون رو ببینن:
- مطمئنی جیسی؟ ولی ما که نمیخوایم قرارداد رو نقص کنیم، هوم..؟
جیسون از گوشه چشم نگاه تندی به جیدن انداخت و بعد درحالی که آهسته سمت اون میچرخید، قضاوتگرایانه به مرد خیره شد که صدای تک خندهی جیدن بلند شد:
YOU ARE READING
Casino ∥ کازینو {kookV/kookVKook}
Fanfictionتوجه‼️این داستان رده سنی خاص خودش رو داره و بخاطر یک سری مسائل باز جنسی و همچنین خشونت به زیر 20 سال ابدا پیشنهاد نمیشه؛ تنها با در نظر گرفتن این اخطار و آگاهی از محتوا، داستان رو مطالعه کنین. از کجا باید شروع کنم؟ از برادرهای دوقلوی جئون بگم که از...