Ch 11

194 33 14
                                    


 پاهاش رو روی میز بزرگ چوب گردو روی هم انداخت و با حوصله و توجه خاصی با خنجر تیزی رو میون انگشت‌هاش به بازی گرفت. تاریکی نسبی فضای اتاق موجب این بود که برق برنده‌ای که از سطح خنجر بازتاب می‌شد، چشم‌های وحشی و خمار جیسون رو به وضوح به رخ بادیگاردهای طرف دیگه‌ی میز می‌کشید.

شش مرد درشت هیکل کت‌ و شلوارپوشی که پشت سر رئیسشون ردیف شده بودن، با هر چرخش چاقو بین انگشت‌های جیسون، آماده‌تر و جدی‌تر از قبل حرکات دو برادر رو که تنها به پای میز معامله اومده بودن، تحت نظر می‌گرفتن.

با وجود اونکه قرار بود خلع سلاح به دور میز مذاکره بنشینن، کسی جرات نمی‌کرد جیسون رو تحت تجسس بدنی قرار بده چون به طور مستقیم وارد درگیری و دردسر می‌شد؛ این قانون اول همکاری با جیسون بود.

صرفا جیدن گاهی موفق می‌شد برادرش رو راضی کنه که سلاح گرم با خودش به مذاکره با اسپانسرهاشون نیاره.

از طرفی، اون مذاکره با یکی از نافذترین مهره‌های بازی بود که کسی حماقت نمی‌کرد تا حین مذاکره باهاش دست از پا خطا کنه.

کافی بود مویی از سر اون مرد کم بشه و یک دشمن‌تراشی بزرگ اتفاق می‌افتاد.

جیدن درحالی که با سر انگشت‌هاش روی میز گرد مقابلش ضرب گرفته بود، چشم از کسی که رئیس چو صدا می‌شد، نمی‌گرفت.

سنگینی فضای سالن و جو خفه‌کننده‌ی موجود، درنهایت با صدای عصبی اون مرد، چو، بلند شد:

- بالاخره تونستم شما نفله‌ها رو از سوراختون بیرون بکشم.

وقتی ضرب انگشت‌های جیدن روی میز همچنان ادامه پیدا کرد، رئیس چو با خشم روی میز کوبید و ‌شاکی غرید:

- این پروژه لعنتی، تا اینجای کار فقط و فقط ضرر بوده. چطوری می‌خواین جبرانش کنین؟ باید می‌سپردم حسابی گوش مالیتون بدن تا حالیتون بشه با پول و اعتبار چو حق ندارین بازی کنین تفاله‌های جئون!

جیدن نیم‌نگاهی به برادرش انداخت که توی گلو می‌غرید و بعد از نشوندن لبخند گرمی به لب‌هاش، زمزمه کرد:

- هیونگ گفت که بگم، باید صبور باشی رئیس چو، تو می‌دونی موفقیت‌های بزرگ که دنیا رو زیر و رو می‌کنه، زمان‌بره.

کمی تکیه‌اش رو از صندلی گرفت و شونه‌ای بالا انداخت:

- فرض کن ما تولید کننده‌ی یک کوکائین دیگه باشیم، یک گیاه دیگه مثل ماریجوانا؛ یک طلای جدید که سرنوشت دنیا رو تغییر می‌ده... انتظار نداری که طی چندماه به نتیجه برسی؟

رئیس چو که گوشش از این حرف‌ها پر بود، مشت‌های گره کرده‌اش رو روی میز کوبید و توی جا خیز برداشت. حین تکیه زدن دست‌هاش به سطح صیقلی میز، کمی سمت جلو خم شد و تهدیدوار گفت:

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 19 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Casino ∥ کازینو {kookV/kookVKook}Where stories live. Discover now