part12

6 2 0
                                    

#شاهرگ_ماه

این پارت کاملا اس.مات
با فریادش کمی از جام پریدم اما خودمو نباختم محکم زیر دستش زدم :دستای کثیفت به من نزن آشغال منحرف
با خنده ادامه دادم:تقصیر تو نیست مادرت انقدر در حال دادن بوده که...
چنان کوبید توی دهنم که حس کردم دندونام کنده شدن
فکمو محکم طرف خودش برگردوند گفت :خودم آدمت میکنم هرزه کوچولو
با یک دست  یقم گزفت  از روی زمین بلندم کرد پرت کرد رو تخت حس کردم لباسم خیس شد با ترس به لباسم نگاه کردم بخیم باز شده بود داشت خون میومد
بدون توجه به خونم لباسمو جر داد
وحشت زده خواستم خودم بکشم بالا که پینم کرد به تخت سوزش زیادی توی تنم پیچیده بود
درد همه استوخونامو گرفته بود اما اون انگار چشماش کور شده بود با گریه نگاش کردم :بخیم باز شده لطفا
دست برد سمت شلوارم ترسیده خودمو کشیدم بالا که پاهامو گرفت دوباره کشید سمت خودش
شلوارم با شتاب از پاهام بیرون کشید
به دستاش چنگ زدم که محکم دستام پس زد از  میزکنار تخت دست بندی بیرون کشید دستام به تاج تخت پین کرد
عریان جلوش بودم از خجالت ترس بدنم میلرزید قطره های عرق از کمر سرازیر میشد
دستامو تکون میدادم تا از دستبند خلاصشون کنم بدنم سفت گرفت پاهام باز کرد
به هق هق افتاده بودم که محکم کوبید توی دهنم محکم گفت : دهنت ببیند پاهات باز کن
فریاد زد: بجنب
با التماس نگاهش کردم :لطفا
خواهش میکنم نکن
خونمو کل تخت گرفته بود
اما انگار وجدان نداشت
برم گردوند باسن رو به روی چشمای هرزش قرار داد
صدای اووم کشیدنش توی گوشم پیشید با شلاق محکم به لپ ها باسنم میزد انقدر اینکار تکرار کرد که باریکه های خون از جای شلاق ها بیرون خزیدن
صدای شنیدن باز کردن زیپ شلوارش خوردن عضو لعنت شدش به باسنم فقط چند صدم ثانیه طول کشید
بدون هیچ آمادگی عضوش واردم شم حس میکردم دیواره هام با تمام وجود جر خوردن
اشکام زیرمو خیس کرده بود ضربه هاش محکم توی بدن میزد وقتی ارضا شد کی.رشو ازم کشید بیرون
برم گردوند
چشامو محکم به همدیگه فشار میدادم تا این حقارت نبینم
با تمسخر و جدیت گفت:باز کن چشای لعنتیتو
سر مو تکون دادم که بخیه ها فشار داد گریه هام شدید تر شدم انقدر درد داشتم  که اهمیتی دیگه به بلایی که داشت سرم میومد نمیدادم بهش نگاه کردم چشماش پر پیروزی و شرارت بود با تحکم گفت:میخوام خوب ببینی چطور به فاک میری
تا دیگه از من سرپیچی نکن توله

بار دیگه عضوشو درونم فرو کرد
محکم و محکم و محکم میکوبید تا برای بار دوم داخلم ارضا شد
بدون توجه به من از جاش بلند شد لباساش عوض کرد به سمت خروجی رفت

ࡄ֒ߊ‌‌ܣܝ‌ࡏަߺࡉ ܩߊ‌‌ܘTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang