- کیم تهیونگ -
هوا زیادی گرمه. نمیتونم راحت بخوابم. تازه دارم صداهای عجیبی میشنوم.
لای پلکهام رو آروم باز میکنم و در کمال تعجب ادلاین رو میبینم. دوباره برهنهست و یک حوله دور خودش پیچیده.
این دختره بیچشم و رو خجالت نمیکشه؟
"اینجا چه غلطی میکنی؟"
صدام... من میتونم حرف بزنم؟
شوکه دستم رو روی گلوم میکشم. یعنی صدام برگشته؟
ادلاین رو میبینم که با لبخند کثیفی بهم نگاه میکنه. توتفرنگی رو گاز میزنه و بین لبهاش نگه میداره.
با این نگاه مشکوکش قصد داره چه غلطی بکنه؟
ذره ذره جلو میاد و در نهایت روی تخت چهار دست و پا پیشروی میکنه.
چرا دستها و بدنم حرکت نمیکنن؟ چرا خشکم زده؟
لعنتی باید این دختره پررو رو کنار بزنم اما چرا قلبم داره تند میزنه؟
وقتی کاملا روی بدنم قرار میگیره بزاق دهنم رو به سختی قورت میدم.
سینههاش به قفسه سینهام چسبیده و پای لختش رو به بدنم میکشه.
این دختره چه مرگشه؟
نیمه توتفرنگی رو از بین لبهاش بر میداره.
"آقا... دلت توتفرنگی میخواد؟"
من که فکر نمیکنم منظور تو یک توتفرنگی واقعی باشه!
این لحن اغوا کننده و شیرینش خطرناکه.
ادلاین سرش رو یواش یواش پایین میاره. حالا دیگه حتی نمیتونم در برابرش مقاومت کنم!
احساس میکنم طلسم شدم چون منتظرم هر چه سریعتر لبهای صورتی و براقش رو امتحان کنم.
بدنم میگه انجامش بده اما ذهنم میگه نه!
جلو نیا... این واقعی نیست.
نیا نیا نیا نیا!
نفسنفسزنان از خواب میپرم.
اطراف اتاق رو وارسی میکنم و از تنها بودنم مطمئن میشم.
بدنم داغ کرده و قلبم هنوز تند میزنه. وقتی متوجه میشم همهاش یک خواب بود نفس راحتی میکشم و موهام رو از توی صورتم کنار میزنم.
این دیگه چه خواب کوفتی بود؟
چرا باید همچین خوابی در مورد اون دختر ببینم؟
این که کابوس ببینم برام عادی شده بود اما انتظارش رو نداشتم ادلاین رو توی خوابم به اون شکل ببینم.
هووف... حس میکنم گلوم خشک شده و نیاز به آب دارم.
پتوی نازک رو کنار میزنم که متوجه چیزی میشم.
YOU ARE READING
᭝ 𝐅𝐥𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮 🔞
Fanfiction،، وضعیت: پایانیافته𓏲 ⤎ کیمتهیونگ خوانندهای محبوبه که طی یک تراژدی صداش رو از دست میده. برای اون، آواز خوندن همه اشتیاق و زندگیش محسوب میشه و حالا همه اینها ازش گرفته شده. به همین دلیل برای درمان و بهبودی صداش به شهر آمستردام سفر میکنه. شهری...