🎗֙⋆࣪ 𝐩𝐚𝐫𝐭 35 (END!)

68 16 20
                                    

- ادلاین -

بعد از تمیزکاری کف سالن و آب دادن به گل‌های تازه، تابلوی روی در که روش نوشته شده بود 'باز است' رو چرخوندم.

پشت پیشخان برگشتم و دفتر حساب رو باز کردم. باید حساب‌های این ماه رو چک می‌کردم و گل‌های جدید سفارش می‌دادم.

'خبر بعدی... کیم تهیونگ خواننده محبوب و ستاره بزرگ پس از گذشت یک سال هم‌چنان تور بزرگ جهانی خود را ادامه می‌دهد. در این میان به تازگی رسانه‌ها لقب «پادشاه ‌کی‌پاپ» را به او اعطا کرده‌اند، که نشان‌دهنده تأثیر و محبوبیت فوق‌العاده‌اش در دنیای موسیقی است. کیم تهیونگ با اجرای زنده و جذاب خود، همچنان قلب میلیون‌ها طرفدار را تسخیر می‌کند و به عنوان یکی از چهره‌های برجسته صنعت موسیقی شناخته می‌شود...'

صدای اخبار حواسم رو پرت می‌کرد و ناخواسته با شنیدن خبرهای موفقیت تهیونگ، لبخندهای زیرزیرکی گوشه لبم شکل می‌گرفت.

بیشتر از یک سال از رفتنش می‌گذره و اون سریعا به صنعت سرگرمی برگشت و حتی جایگاهی بالاتر از قبل به دست اورد.

با توجه به تلاش‌هاش، کاملا برازنده این لقب بود!

گاهی وقت‌ها ویدئوی تمرین‌هاش رو برام می‌فرستاد و به نظرم موقع تمرین خیلی سکسی می‌شد. دلم برای ویدئوکال‌های شبانه‌امون تنگ شده اما فکر می‌کنم اون اخیرا زیادی سرش شلوغه.

با باز شدن در مغازه خودکار رو کنار گذاشتم.

"خوش‌اومدین- آه ونسا، لیلی... خیلی وقته ندیدمتون."

ونسا و لیلی با لبخند وارد شدن و سمتم اومدن.

از آخرین بار که دیدمشون پیرتر به نظر می‌رسیدن اما همچنان انرژی روزهای سابق رو داشتن.

"زیاد نمی‌شه که اینجا رو راه انداختی ولی از همین الانشم تعریف قهوه‌هات همه جا پیچیده."

با خجالت و قدردانی سرم رو پایین انداختم.

"هنوز اونقدرهام ماهر نیستم که بخوان ازم تعریف کنن."

ونسا گفت:

"ولی این‌جوری نیستا. حتی رئیس هم بعد خوردن قهوه‌ات دیگه دست به قهوه‌های شرکت نمی‌زنه."

تا بحث مایک وسط اومد تمام حرف‌های قبلی رو فراموش کردم.

"آه راستی، رئیس مایک چطوره؟"

لیلی یک دستش رو روی گونه‌اش گذاشت و با افسوس جواب داد:

"هم‌چنان یک پیر نچسب غرغروئه. نمی‌دونیم چطور باید باهاش سر و کله بزنیم. انگار تنها کسی که شادش می‌کرد تو بودی."

از زمانی که اولین بار به خاطر افتتاح کافه گلم به اینجا اومد دیگه ندیدمش.

به خوبی با اخلاقش آشنا بودم اما اون بیش از هر کس دیگه‌ای، زمانی که تنها بودم و کسی رو نداشتم کمکم کرد. درست مثل یک پدر هوام رو داشت. حالا که ازش خبری می‌شنیدم، خوشحالم بودم.

᭝‌ 𝐅𝐥𝐲𝐢𝐧𝐠 𝐭𝐨 𝐲𝐨𝐮 🔞Where stories live. Discover now