#پارت۱

30 0 0
                                    

......

امروزم مثل همیشه، "ببخشید اصلاح میکنم"، مثل همه روزای تخ.می دیگه، تنها بلند میشم.. (چون اجازه ندارم شبا بچ تو عمارت نگهدارم) وگرنه نگران من نباشید دورم به اندازه کافی شلوغ هست؛ حتی گاهی هم بیشتر از اندازه کافی.. بنابر این خلاصش میکنم لاشخورا، کرکسا، کفتارا و... سلام میرسونن.
بعد از انجام کارای روزانه، لباسای کی.ری دبیرستانمو میپوشم. "بله درست فکر میکنید؛ من یه بچه مدرسه ای هستم" البته با این تفاوت که آخرین سالمه هللل یآاااه درود بر هیتلر.. یعنی تو.ف توی این سال های تخ.می تخیلی که من تو اون سگ.دونی حروم کردم.. هرچند که اونجا به یکی مثل من بدم نمیگذره، بلاخره به لطف سرشناس بودن پدرم حتی زیر ذره بین لطف و مرحمت کلاغای اون منطقه هم هستم..
از پلی لیست موبایلم موسیقی I wanna be yours از arctic monkeys رو انتخاب کردم و طولی نکشید که از سیستم هوشمند اتاق پخش بشه..
رو به روی آینه قدی کلوزت روم وایسادم و به خودم خیره شدم.. این موسیقی لعنتی واقعا بهم آرامش میده، کار خودش رو کرد. شاید واستون جالب باشه که چی میبینم؛ پس آره من دارم یه پسر هیجده ساله رو میبینم که از همین سن لامبورگینی مشکی خودش رو داره.. همینطور چشمایی غمگین ولی زیبا، با رگه های طلایی و درخشانی که توشون آخرین ذره های امید و جستجوگری موج میزنه.. آره این چشما هنوزم دنبال دیدن تنها چیزی هستن که بیارزه، اون وجود نامتعارف و ناهماهنگی که هوش از سرم ببره، دیدن یه دلیل فاحش و قطعی که ارزش مردن توش رو داشته باشه.. این یعنی حل شدن، یعنی زندگی؛ چشمای من هنوزم به دنبال رد و جرقه ی چیزی هستن که با مردن درونش بتونم زندگی کنم.
من این احساس زنده بودن، و نفس نفس زدنی که از طریقش بفهمم زندم رو میخوام.. در واقع بهش نیاز دارم. طوریکه به زنده بودن قبل از اون شک کنم؛ چون الان صرفن دارم نفس میکشم. این خوبه که به وضعیتم آگاهم چون به چیزی که میخوام میرسم. اصلاح میکنم: "باید برسم!!" (وگرنه مجبور میشم بقیه رو بکشم😹☠) اما نگران نباشین چون من آدم صبوری هستم (آروم میکشم😹🤟🏿)، در حقیقت مجبور شدم صبر کردن رو یادش بگیرم.. واسه اینکه جواهرم رو بدست بیارم.

Love for Life • عشق برای زندگیDonde viven las historias. Descúbrelo ahora