پارت۷

7 0 0
                                    

......

جسمن سر کلاس فیزیک نشسته بودم ولی ذهنم مدام درگیر اون اتفاق عجیب بود.‌. مثل اینکه این مدرسه باوجود شهریه ی گرونی که میگیرن اونقدرام بینقص نیست! ولی یه چیزی رو خیلی دوسدارم بدونم، چجوری یه آدم میتونه تو صورت یکی دیگه نگاه کنه و انقدر خونسرد حرف از کشتنش بزنه؟ اونم نه هرچی، تهدیدش به تجاوز!!
و چیزیکه واسم عجیب تره این حس قدیمی ای هستش که نسبت به طرف داشتم، انگار فقط یه آشنایی نبود بلکه همراه با یه وایب صمیمیت و کمی خوش اومدن بود.. نمیدونم این ربطی به این قضیه داره که خواسته یا ناخواسته جونم رو نجات داد یا صرفن بخاطر جذابیت های ظاهری طرف بود؟! اون پوست سفید مرمری و رنگ پریدش واقعن تضاد جالبی با موهای سیاهِ به رنگ شبش داشت.. مخصوصن اون چشمای طلایی با رگه های درخشان. واقعا چقدر احتمالش وجود داره که چشمای کسی به این شکل و رنگ باشه؟؟ دیگه واقعا دارم گیج میشم.. محکم سرم رو به چپ و راست تکون دادم که استاد اسمم رو صدا کرد.
......

🔹️آریِل•
فاعک.. امروز یکم عصبانی شدم. یه چند وقتی بود که اینجوری نشده بودم؛ نه انقدر رو که حتی بخوام هم گروهی های خودمو واقن بگام.. بالاخره تقصیر خودشونم هست دیگه، این احمقا میدونن که اینکار ما چقدر ریسک داره اونوقت بازم همچنان مثل دالا ناشی بازی درمیارن. خودشون خوب میتونن که این ترم آخر اگه بخوام شل مغز بازی دربیارم اونوقت باید به لطف سخت گیری و فرصت طلبی های پدرم، ادامه تحصیل تو رشته و دانشگاه مورد علاقم رو به گور ببرم..
همه که مثل پدرای این تن لشا، بی کفایت و گردن افتاده نیستن تا به هر بهانه ای از نسبتای فامیلی و همکاری برای چاپلوسی و مفت بری استفاده کنن.. این جماعت ذاتن بتیغن و این تنها خاصیتیه که دارن! چون سیاستمدارانه میکَنن.
-مستر میلِررر
عَه من چقدر بدم میاد وقتی اینجوری صدام میکنن همش حسی میکنم ینفر با پدرم کار داره😒
یکم بعد از شنیدن صدای نازک دخترک بغل میزنم نگاهم رو چرخوندم به سمتش. عه اینو پارسال کرده بودم اگه اشتباه نکنم ولی اسمش یادم نیست.

Love for Life • عشق برای زندگیTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon