Part 1

152 32 51
                                    

قلموش رو به رنگ زد و به آرومی و با دقت مشغول طراحی روی ظرف شیشه‌ای رو به روش شد. بعد چند ثانیه، دستش رو عقب کشید و صاف نشست، گردنش رو به دوطرف کج کرد و بعد پیدا کردن احساس رضایت ناشی از شنیدن صدای قلج‌هاش، سرش رو سمت مشتری‌ای که داخل مغازه‌ش بود چرخوند.

اخم‌هاش با دیدن اینکه مشتری داشت سعی میکرد یکی از ظرف‌های کوچیک رو توی کیفش جا بده، توی همدیگه رفتن و با صدای بلند داد زد: داری چیکار میکنی؟

مشتری که تازه وارد مغازه شده بود، سر جاش خشک شد و مشتری دیگه، با دیدن اینکه نگاه کیونگسو رو خودشه، جا خورد: آیشششش لعنتی!

با عجله مشتری جدید رو کنار زد، سمت در رفت و با سرعت از مغازه خارج شد و کیونگسو هم به دنبالش از مغازه خارج شد اما هرچقدر تلاش کرد، نتونست بین جمعیت تشخیصش بده: دزد آشغال بیشعور! باباتو درمیارم! وایستا ببین چیکارت میکنم!

سمتت مغازه‌ش برگشت: کیونگسو نیستم اگه کونت نذا-

بلافاصله بعد از اینکه وارد مغازه شد، با دیدن صحنه‌ی رو به روش کاملا حرفاش رو فراموش کرد. مشتری دیگه‌ش روی زمین نشسته بود و یه سری از ظرف‌ها از داخل قفسه‌ها ریختن بودن و شکسته بودن.

با عجله خودش رو به پسر روی زمین رسوند و نگاه نگرانش رو روی سر تا پاش چرخوند: حا..حالتون خوبه؟ آقا؟

بکهیون: سرم..

کیونگسو: ا..الان زنگ میزنم اورژانس.. نه نه پاشین خودم میبرم‌تون.. نه نه اورژانس مطمئن‌تره..

بکهیون: اونقدرا هم داغون نیستم..

کیونگسو بدون توجه، با اورژانس تماس گرفت و بلافاصله بعد از شنیدن صدایی که جوابش رو میداد، تندتند و با عجله شروع به گزارش دادن کرد: سلام از مغازه‌ی من دزدی شده و یکی از مشتری‌هام آسیب دیدن..

-...

کیونگسو: سرشون به قفسه خورده و یکم زخمی شدن..

-...

کیونگسو: بله.. بله..

بعد از دادن آدرس مغازه‌ش، تماس رو قطع کرد و دوباره نگران به بکهیون نگاه کرد: آقا؟ بیدارین؟

بکهیون چشماشو باز کرد و سرش رو سمت کیونگسو چرخوند: من که گفتم انقدرام بد نیستم..

کیونگسو: لطفا تکون نخورین باشه؟

بکهیون آروم خندید: تیر نخوردم که.. فقط یکم سرم گیج میره.. یکم هم زخم و زیلی شدم.. نتونستی بگیریش؟

کیونگسو: نه ولی میگیرمش..

بکهیون: دوربین داره اینجا؟

کیونگسو: داره..

بکهیون: خب پس خوبه..

کیونگسو از جاش بلند شد و آویز روی در رو چرخوند تا مشتری جدیدی نیاد. سمت بخش دیگه‌ی مغازه‌ش رفت و بعد از برداشتن کیف پول و گوشیش، دوباره پیش بکهیون برگشت.

Lollipop!Where stories live. Discover now