Part 8

49 14 8
                                    

کیونگسو: تو چی؟

بکهیون: من چی؟

کیونگسو: آرزوت..

بکهیون: آ..

نی قهوه‌ش رو چرخوند و مکث کوتاهی کرد: بیخیالش شدم..

کیونگسو و جونگین نگاهی به همدیگه انداختن.

کیونگسو: اتفاقی افتاده؟

بکهیون: خب.. در واقع هیچ اتفاقی نیفتاده...

کیونگسو: یعنی چی؟

بکهیون: خب.. چطوری بگم؟.. زدن این مدل حرفا سخته..

کیونگسو: آه متوجهم.. ببخشید معذبت کردم..

بکهیون تندتند دست آزادش رو توی هوا تکون داد: نه نه نه! اصلا همچین کاری نکردی! فقط تا حالا جلوت جدی نبودم..

به آرومی خندید و یکم توی جاش، جا به جا شد. دلش نمیخواست کیونگسو رو معذب کنه پس باید یه جوری حرفش رو میزد: خب.. حس میکنم که اون اصلا حس خاصی به من نداره.. یا یه جور دیگه بگم، حس میکنم تا حالا حتی یک بار هم به اینکه دوستش دارم فکر نکرده..

کیونگسو سرش رو برای تایید تکون داد: میفهمم چی میگی..

جونگین: چیزی بهش نگفتی نه؟

بکهیون: نه..

جونگین: خب پس از کجا بدونه که دوستش داری؟ نباید اعتراف کنی؟

بکهیون: میترسم اون موقع ازم متنفر بشه..

جونگین: متنفر بشه؟

بکهیون: اوهوم.. وضعیت عجیب و مسخره‌ایه نه؟

جونگین: یکم اینطور به نظر میاد.. اممم خب قصد دخالت ندارم ولی فکر میکنم حتما باید تلاشتو کنی که بعدا پشیمون نشی.. هوم؟

بکهیون کمی لباش رو جلو داد و برای چند ثانیه مکث کرد: فکر کنم حق با توئه..

جونگین دست مشت شده‌ش رو بالا آورد: پس فایتینگ!

نگاهش رو به کیونگسو داد: کیونگسویا توام فایتینگ!

کیونگسو ابروهاش رو بالا داد: من برای چی دیگه؟

جونگین: همینطوری!

کیونگسو چشم‌هاش رو روی هم فشار داد و باعث شد بکهیون و جونگین بخندن.

بکهیون: من دیگه باید برم داره دیرم میشه..

جونگین: بازم بیا.. از دیدنت خوشحال شدم..

بکهیون: منم همینطور..

بکهیون از جاش بلند شد و کیونگسو و جونگین هم برای بدرقه کردنش، بلند شدن.

کیونگسو: مراقب خودت باش حتما.. میدونم باید کار کنی ولی بازم خوب استراحت کن و غذا بخور..

بکهیون: باشه حتما.. توام مراقب باش.. جونگین تو هم همینطور..

جونگین سرش رو تکون داد: اوهوم حتما..

Lollipop!Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon