Part 2

76 22 70
                                    

#چهارشنبه#

بدون توجه به جونگین که داشت برای خودش بین قفسه‌های توی مغازه چرخ میزد، گوشیش رو برداشت و وارد پیام رسانش شد. از توی لیست مخاطبینش دنبال اسم "بیون بکهیون" گشت و بعد از پیدا کردنش، روش زد و به صفحه‌ی چت خالی‌شون نگاه کرد.

"چی باید بنویسم؟"

جونگین: هیونگ ولی میگم درآمدت خوبه هااا.. تقریبا پنج ساعته که مغازه رو باز کردیم تا الان خوب فروختیم..

کیونگسو مشغول تایپ کردن پیامش شد: [سلام آقای بیون، من کیونگسو هستم، فردا چه ساعتی براتون مقدوره که همدیگه رو ببینیم؟]

جونگین: همینطوری سرانگشتی که دارم حساب کتاب میکنم اگه هرروز همینقدر بفروشیم سر ماه عالی میشه..

پیام تایپ شده‌ش رو دوباره خوند و پاکش کرد.

"زیادی رسمی بود الان باز دوباره شروع میکنه میگه معذبم"

جونگین: اگه بازم مشتری داشته باشیم خیلی بهتر میشه ولی خب حتی اگه تا آخر شب هم دیگه مشتری نداشته باشیم بازم خیلی خوبه..

کیونگسو مجددا مشغول تایپ کردن شد: [سلام بیون بکهیون، من کیونگسوام، فردا چه ساعتی میتونیم همدیگه رو ببینیم؟]

جونگین: اوه شت اصلا حواسم به هزینه‌ای که باید صرف آماده کردن اینا بشه نبود..

پیام جدیدش رو خوند و دوباره پاکش کرد.

"این دفعه یکم عجیب غریب شد"

جونگین: تازه دستمزدت هم هست! اووو حالا که فکر میکنم اصلا هم این چندتا دونه مشتری کافی نبودن..

مجددا مشغول تایپ کردن یه پیام جدید شد: [سلام، من کیونگسوام، فردا چه ساعتی همدیگه رو ببینیم؟]

جونگین: نظرت چیه یه کاری کنیم مشتریا بیشتر بشن؟ یه جوری تبلیغ کنیم؟ ایده‌ای داری؟

با دقت مشغول خوندن و چک کردن پیامش شد.

جونگین سرش رو سمت کیونگسو چرخوند و با دیدنش که عمیقا توی گوشیش غرق شده بود، یهویی صداش رو بالا برد: یااا!

کیونگسو یهویی از جاش پرید با چشم‌های گشاد شده به جونگین نگاه کرد: چی شده؟

جونگین: یه ساعته دارم باهات حرف میزنم!

کیونگسو نفسش رو بیرون داد: خب چرا داد میزنی؟

جونگین: چون حواست بهم نبود.. داشتی چیکار میکردی؟

بیخیال چرخ زدن‌هاش شد و سمت کیونگسو رفت.

کیونگسو: داشتم پیام میدا......

سرش رو پایین گرفت و با دیدن پیامی که ارسال شده بود، ادامه‌ی حرفش یادش رفت.

کیونگسو: فاک توش!

Lollipop!حيث تعيش القصص. اكتشف الآن