حدودا نیم ساعت بود که مغازه رو باز کرده بود و جونگین هنوز پیداش نشده بود. پس چند دقیقهای میشد که توی سکوت و آرامش، صفحهی چتش با بکهیون که فقط یدونه پیام توش بود رو باز کرده بود و بهش خیره شده بود.
"من که حرفی ندارم بزنم پس چرا اومدم اینجا؟"
"قبلا ساعتو اوکی کردیم پس دیگه حرفی نیست بزنیم"
آهی کشید و گوشیش رو قفل کرد و کنار گذاشت: کاش ساعتو مشخص نکرده بودیم..
قلموش رو مجددا برداشت: حالا که جونگین نیست هیچی نیست که بهش فکر کنم..
کمی خم شد و با دقت مشغول تکمیل کردن طرح شکوفهی گیلاسش روی یه گلدون بزرگ شد. با رسیدن فکری به ذهنش، سریع و هل هلکی قلموش رو کنار گذاشت طوری که قلمو روی زمین افتاد اما کیونگسو بدون اینکه ذرهای بهش توجه بکنه، گوشیش رو برداشت و از جاش بلند شد. با عجله شمارهی بکهیون رو گرفت و گوشی رو روی گوشش گذاشت. چند ثانیه صبر کرد تا بالاخره صدای بکهیون رو شنید.
بکهیون: سلاممم!
کیونگسو لبخند بزرگی زد: سلام بیو...یعنی بکهیون..
بکهیون خندید: آفرین حالا درست شد!
کیونگسو: آره.. خب.. خوبی؟
بکهیون: خوبم.. به نظرم دستم هم خیلی خوبه.. تو خوبی؟
کیونگسو: منم خوبم..
بکهیون: خب.. کاری داشتی باهام؟
کیونگسو: آه راستی! آره! میگم که فردا دوشنبهست..
بکهیون: درسته
کیونگسو: خب منظورم اینه که چون اولین روز هفتهست، فکر کنم همه جا شلوغ میشه.. و خب.. منظورم اینه که میخوای یکم زودتر بریم؟
بکهیون: آآآه راست میگی اصلا به اینجاش فکر نکرده بودم..
کیونگسو: خب؟
بکهیون: باشه اوکیه.. یه ساعت زودتر خوبه؟ یا بیشتر؟
کیونگسو: خوبه..
بکهیون: اوکی پس.. فردا ساعت چهار میبینمت.. خوبه؟
کیونگسو: آره خوبه..
بکهیون: حله
کیونگسو: خب...
بکهیون: چیز دیگهای هم میخوای بگی؟
کیونگسو: نه.. همین بود..
بکهیون: مطمئن؟
کیونگسو: مطمئن..
بکهیون: خب پس.. مراقبت خودت باش..
کیونگسو: توام همینطور.. فعلا..
بکهیون: فعلا..
⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄
YOU ARE READING
Lollipop!
Fanfiction[درحال آپ] چطوری باید مراقب کسی باشیم که بخاطر ما آسیب دیده؟ [روزهای آپ: چهارشنبهها] Genre: Romance, Daily life, Smut Couple: BaekSoo Writer: Bambi کانال تلگرام: @BambiFiction