شیر آب رو بست و قلموهایی که توی دستش بودن رو چندبار تکون داد تا آبشون توی روشویی بریزه و بعد، از دستشویی خارج شد.
جونگین: بده من میذارمشون سرجاشون برو وسایلتو بردار بریم..
قلموها رو دست جونگین داد: ممنون..
جونگین سمت قسمت دیگهی مغازه رفت و قلموهای کیونگسو رو سرجاشون گذاشت و چند دقیقه بعد، کیونگسو حاضر و آماده سمتش اومد: بریم..
جونگین: اوکی
از مغازه خارج شدن و جونگین همونطور که بدنش رو میکشید، منتظر وایستاد تا کیونگسو در مغازه رو ببنده و بعد، باهم سمت خیابون اصلی راه افتادن.
کیونگسو: اوه راستی.. فردا نمیخواد بیای..
جونگین: چرا؟
کیونگسو: فردا قراره جایی برم..
جونگین: کجا کجا؟
کیونگسو نگاهش رو سمت مغازهها چرخوند: آم.. جای خاصی نیست..
جونگین: کیونگسو؟ چیزی شده؟ حالت خوبه؟
کیونگسو: آره بابا خوبم..
مکث کرد و وقتی نگرانی جونگین رو حس کرد، نفسش رو بیرون داد و حرفش رو ادامه داد: میخوام برم بکهیونو ببینم..
جونگین: خب زهرمار اینو از اول بگو دیگه چرا قایم میکنی آخه؟
کیونگسو: آآ.. چیز مهمی نبود آخه..
جونگین: چه بهونهی قابل قبولی..
کیونگسو: یااا!
جونگین: خیلی خب حالا.. کجا میخواین برین؟
کیونگسو: اممم.. خب...
جونگین: خب؟؟؟...
⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄
تیشرت سفید رنگش رو از سرش رو کرد و جلوی آینه ایستاد: حالا با این چی بپوشم؟
سمت خروار خروار لباسی که روی تختش ریخته بود، برگشت و شلوارک خاکی رنگش رو برداشت و پاش کرد. همونطور که مشغول بستنش بود، دوباره سمت آینه برگشت و خودش رو نگاه کرد: نه!
نگاهی به پاهاش انداخت: این زیادیه..
شلوارکش رو درآورد و روی تخت پرتش کرد: اصلا نمیفهمم چرا همچین چیزی توی لباسام دارم..
یکی از شلوارهای جینش رو برداشت و بعد از پوشیدنش، سمت آینه برگشت: این زیادی پررنگه.. شایدم لباسم خیلی روشنه؟
لبههای تیشرتش رو تا نصفه بالا آورد اما به یاد آوردن اینکه چرا اون رنگ رو انتخاب کرده، پشیمون شد: لباسم خوبه.. مشکل از شلواره!
تک تک شلوارهای موجود رو دونه دونه امتحان کرد و مجددا همه رو روی تخت برگردوند: چرا هیچکدوم از شلوارام خوب نیستن؟؟
YOU ARE READING
Lollipop!
Fanfiction[درحال آپ] چطوری باید مراقب کسی باشیم که بخاطر ما آسیب دیده؟ [روزهای آپ: چهارشنبهها] Genre: Romance, Daily life, Smut Couple: BaekSoo Writer: Bambi کانال تلگرام: @BambiFiction