Part 5

39 14 5
                                    

شیر آب رو بست و قلموهایی که توی دستش بودن رو چندبار تکون داد تا آبشون توی روشویی بریزه و بعد، از دستشویی خارج شد.

جونگین: بده من میذارمشون سرجاشون برو وسایلتو بردار بریم..

قلموها رو دست جونگین داد: ممنون..

جونگین سمت قسمت دیگه‌ی مغازه رفت و قلموهای کیونگسو رو سرجاشون گذاشت و چند دقیقه بعد، کیونگسو حاضر و آماده سمتش اومد: بریم..

جونگین: اوکی

از مغازه خارج شدن و جونگین همونطور که بدنش رو میکشید، منتظر وایستاد تا کیونگسو در مغازه رو ببنده و بعد، باهم سمت خیابون اصلی راه افتادن.

کیونگسو: اوه راستی.. فردا نمیخواد بیای..

جونگین: چرا؟

کیونگسو: فردا قراره جایی برم..

جونگین: کجا کجا؟

کیونگسو نگاهش رو سمت مغازه‌ها چرخوند: آم.. جای خاصی نیست..

جونگین: کیونگسو؟ چیزی شده؟ حالت خوبه؟

کیونگسو: آره بابا خوبم..

مکث کرد و وقتی نگرانی جونگین رو حس کرد، نفسش رو بیرون داد و حرفش رو ادامه داد: میخوام برم بکهیونو ببینم..

جونگین: خب زهرمار اینو از اول بگو دیگه چرا قایم میکنی آخه؟

کیونگسو: آآ.. چیز مهمی نبود آخه..

جونگین: چه بهونه‌ی قابل قبولی..

کیونگسو: یااا!

جونگین: خیلی خب حالا.. کجا میخواین برین؟

کیونگسو: اممم.. خب...

جونگین: خب؟؟؟...

⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠄・ ⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄⠂⋆ ・ ⠄

تیشرت سفید رنگش رو از سرش رو کرد و جلوی آینه ایستاد: حالا با این چی بپوشم؟

سمت خروار خروار لباسی که روی تختش ریخته بود، برگشت و شلوارک خاکی رنگش رو برداشت و پاش کرد. همونطور که مشغول بستنش بود، دوباره سمت آینه برگشت و خودش رو نگاه کرد: نه!

نگاهی به پاهاش انداخت: این زیادیه..

شلوارکش رو درآورد و روی تخت پرتش کرد: اصلا نمیفهمم چرا همچین چیزی توی لباسام دارم..

یکی از شلوارهای جینش رو برداشت و بعد از پوشیدنش، سمت آینه برگشت: این زیادی پررنگه.. شایدم لباسم خیلی روشنه؟

لبه‌های تیشرتش رو تا نصفه بالا آورد اما به یاد آوردن اینکه چرا اون رنگ رو انتخاب کرده، پشیمون شد: لباسم خوبه.. مشکل از شلواره!

تک تک شلوارهای موجود رو دونه دونه امتحان کرد و مجددا همه رو روی تخت برگردوند: چرا هیچکدوم از شلوارام خوب نیستن؟؟

Lollipop!Where stories live. Discover now